ایمنسازی ساختارهای اجتماعی
این ویژگی نسبتا تازه و رفتار داوطلبانه و خیرخواهانه مردم در مواجهه با یک بحران، هم واجد ارزشها و جنبههای مثبت است و هم به نوعی آسیب اجتماعی در جامعه و در مناسبات مردم و حکومت دلالت میکند. وجوه مثبت و شیرین موضوع را عموما به سادگی و روشنی همه درک میکنند و بر تقویت و گسترش حس نوع دوستی و خیزش برای کمک به دیگرانی که در مصیبتی گرفتار آمدهاند، آفرین میگویند. موج کمکهای مالی و غیرمالی و کاروانهای چادر و پتو و لباس و آذوقه که در نقاط مختلف کشور راه میافتد، احساس رضایت و دلخوشی ایجاد میکند و همه نتیجه میگیرند: مردم خوبی داریم. انساندوستی فراموش نشده و همه آماده یاریرساندن به هموطنان خود هستند.اما آسیب این وضعیت و نشانههای آن چیست؟ جامعه یا شهر را باید در دو سطح یا دو لایه مورد توجه قرار دهیم. سطح ظاهری، کالبدی و آنچه به چشم میآید، مانند سازهها و ساختمانهای مختلف که هر یک کارکرد ویژهای دارند از خانه مسکونی و اداره و بیمارستان تا تالار نمایش و ورزش. دیگر، سطح درونی و ناآشکار اما واقعی و مهم جامعه و کشور یعنی سطح مناسبات و روابط اجتماعی است.
به عبارت دیگر، روح و آنچه معنابخش جامعه انسانی است. وجه درونی جامعه را نیز به قیاس وجه کالبدی و فیزیکی میتوان آمیزهای از سازهها و ساختمانها دانست که ساختار ویژه خود را دارند و شکلدهنده و قوامبخش ماهیت و هویت جامعه هستند. زلزلهای که بر اثر عوامل طبیعی و فعل و انفعالهای درون هسته زمین رخ میدهد، کالبد ظاهری و سازهها و ساختمانهای فیزیکی را متاثر میسازد. متناسب با شدت زلزله دیوارهایی ترک میخورند، سقفهایی فرو میریزند، سازههایی تخریب و انسانهایی مجروح یا کشته میشوند. وجه درونی جامعه نیز زلزله مخصوص به خود دارد. آسیبهای اجتماعی، کجرویها، سستی و تضعیف ارزشها و هنجارها نیز سازهها و ساختمانهای لایه درونی جامعه را لرزان و شکننده و در معرض زلزلههایی با ریشترهای مختلف قرار میدهند.
تمایل به امدادرسانی فردی و مستقل از نهادهای مسوول نظیر هلال احمر و کمیته امداد و واریز کمکهای مالی به حساب چهرههای مشهور را میتوان نشانه کاهش اعتماد عمومی به نهادهای مذکور دانست. موضوع گستردگی فساد مالی در بسیاری از نهادهای دولتی و حاکمیتی، اختلاس و ورشکستگی موسسات قرضالحسنه به اعتماد مردم نسبت به سلامت دستگاههای دولتی آسیب جدی زده است. بیاعتمادی سبب میشود حتی در شرایط بحرانی که بخشی از کشور دچار مصیبت میشود و امداد و کمک همهجانبه نیاز حیاتی است، بخشهایی از مردم دست و دلشان به ارائه کمکهای خود به نهادهای دولتی نرود. حس انسانی و مسوولیت اجتماعی آنها را به کمک کردن برمیانگیزد، اما بیاعتمادی به دستگاهها و نگرانی از حیف و میل شدن کمکها آنها را به حرکت مستقل از سازمانهای مسوول و در مورد اخیر، به چهرههای معروف سوق میدهد و از این طریق تَشفّی خاطر پیدا میکنند.
بنابراین، تا اینجا، بحث روشن و مشخص است. در زلزله سرپل ذهاب شاهد متاثر شدن کالبد شهر و روستا و خسارتهای فیزیکی و نیز بروز نشانههایی از شکنندگی و گسیختگی روح یکپارچگی جمعی به سبب بیاعتمادی بخشهایی از مردم به نهادهای رسمی امداد و نجات بودیم. همچنین گفتیم که بیاعتمادی نتیجه گسترش فساد در سازمانهای اداری و اجرایی و واکنشی عقلانی به نهادهای کجرفتار و غیرقابل اعتماد است. اما مساله این است که چگونه باید ساختمان آسیبدیده اعتماد را بازسازی کنیم؟به یک معنا میتوان گفت با مهندسی معکوس! اگر میپذیریم که بیاعتمادی در مردم و جامعه به سبب گسترش فساد در سازمانها و نهادهای رسمی است، بنابراین بازسازی اعتماد و بازگرداندن اعتماد مردم به این دستگاهها نیز نیازمند مبارزه جدی و اساسی با فساد و برقراری مناسبات سالم در آنها است. این سخن با نظریه اندیشمند سیاسی سوئدی «بو روثستاین» (Bo Abraham Mendel Rothstein- متولد ۱۹۵۴م) هم هماهنگی دارد. روثستاین در کتاب خود «دامهای اجتماعی و مساله اعتماد»- که به فارسی هم ترجمه شده و کتاب بسیار ارزشمند و مفیدی است- مفهوم اعتماد را در چارچوب یک برنامه عمل اجتماعی مورد کنکاش قرار میدهد. وی با نگاهی نظری و تجربی به این موضوع میپردازد که بیاعتمادی چگونه در یک اجتماع جوانه میزند و گسترش پیدا میکند و اعتماد را با چه سازوکار و رویکردهایی میتوان در جامعه بازتولید کرد.
روثستاین میگوید زمانی جامعه گرفتار دام اجتماعی میشود که فساد و بیاعتمادی همهگیر شده است. دام اجتماعی نوعی ساختار اجتماعی است که کنشگران فردی نمیتوانند آنها را تغییر دهند یا بر آنها فائق آیند. کنشگران بین اعتماد و بیاعتمادی، با تکیه بر اطلاعات منفی، تصمیمی میگیرند که باعث بیاعتمادی طرف مقابل میشود و خروج از این فرآیند تکرارشونده (بیاعتمادی در مقابل بیاعتمادی، خیانت در مقابل خیانت و...) بسیار دشوار میشود. وی در مورد نکته اخیر، یعنی بازسازی اعتماد اجتماعی دیدگاهی خاص و متفاوت ارائه میکند.در باور روثستاین(و به استناد یافتههای پژوهشیاش)، سطح اعتماد اجتماعی مردم را نمیتوان به فعالیتشان در انجمنها و نهادهای داوطلبانه نسبت داد. به عبارت دیگر، فعالشدن مردم در نهادهای مدنی، اعتماد آنها به دیگران را افزایش نمیدهد. وی میکوشد از طریق سر و ته کردن منطق علّی، معمای سرمایه و اعتماد اجتماعی را حل کند: استدلال اصلی این است که اعتماد اجتماعی «از پایین» تولید نمیشود بلکه «از بالا» تولید میشود.دقیقتر اینکه، نوع خاصی از نهادهای سیاسی هستند که اعتماد تولید میکنند. نهادهای حکومتی و راهبردهایی که برابری سیاسی، حقوقی و اجتماعی تولید میکنند و بر اصول انصاف، صداقت و بیطرفی بنا شدهاند، اعتماد به بار میآورند. به عبارت دیگر، بحث نظری روثستاین بر این دیدگاه مبتنی است که آن نوع حکومت یا حکمرانی خوب است که به تقویت اعتماد در جامعه منجر میشود و نه اینکه اعتماد اجتماعی به حکمرانی خوب میانجامد.
متاسفانه در ایران به موضوع اعتماد توجه جدی نمیشود. غیر محسوس بودن موضوعاتی نظیر اعتماد و برخورد سطحی و شعاری با مناسبات اجتماعی و رابطه مردم با نظام، سبب غفلت مسوولان میشود. غفلت درواقع به این وجه از تعاملات اجتماعی است که وقتی فسادی در یک دستگاه اداری- اجرایی رخ میدهد، اگر برخورد جدی با آن صورت نگیرد، مردم نسبت به سلامت دستگاه اجرایی و عزم و اراده مسوولان در برخورد اساسی با آن دچار شک و تردید میشوند و با تکرار این رفتار، بیاعتمادی تقویت خواهد شد. اعتماد مردم، چسب و ملاط روابط و مناسبات اجتماعی است. همان طور که ساختمانها را برای مقاومت در برابر زلزله باید ایمنسازی کرد، ساختارهای اجتماعی نیز نیاز به ایمنسازی دارند. ساختمان مسکونی با مصالح خوب و رعایت اصول مهندسی در برابر زلزله مقاوم میشود، ساختار مستحکم و نظام اجتماعی منسجم نیز به قوه مجریهای با مدیران سالم و کارآمد و دستگاه قضایی سالم، قاطع، منصف و بیطرف نیاز دارد.
ارسال نظر