دو تحول پیشرو
دیوید پرایس
سازمان KQED
اگر تنها به سخنان سیاستمداران و سیاستگذاران گوش کنید، ممکن است دچار دو اشتباه شوید: نخست اینکه تنها هدف رفتن به مدرسه ایجاد نیروی کار برای آینده است و دوم آنکه تنها مکانی که دانشآموزان قادر به یادگیری در آن هستند، مدرسه است. اگر باور داشته باشید که آمادگی برای کار حداقل بخشی از کارکرد آموزش محسوب میشود، تا چه زمانی، آموزگاران مسوولیت این را دارند که به شکلی اساسی با الگوهای متغیر اشتغال که پیش روی دانشآموزان و دانشجویان قرار دارند، مقابله کنند؟ چگونه میتوانیم درمورد مدارس بهعنوان مکمل یادگیری فکر کنیم؟ به نظر من، بحث در مورد آموزش رسمی از مباحث مرسوم فراتر میرود و شاهد این خواهیم بود که زمانی خواهد رسید که آموزش فراسوی مرزهای رسمی رخ خواهد داد.
دیوید پرایس
سازمان KQED
اگر تنها به سخنان سیاستمداران و سیاستگذاران گوش کنید، ممکن است دچار دو اشتباه شوید: نخست اینکه تنها هدف رفتن به مدرسه ایجاد نیروی کار برای آینده است و دوم آنکه تنها مکانی که دانشآموزان قادر به یادگیری در آن هستند، مدرسه است. اگر باور داشته باشید که آمادگی برای کار حداقل بخشی از کارکرد آموزش محسوب میشود، تا چه زمانی، آموزگاران مسوولیت این را دارند که به شکلی اساسی با الگوهای متغیر اشتغال که پیش روی دانشآموزان و دانشجویان قرار دارند، مقابله کنند؟ چگونه میتوانیم درمورد مدارس بهعنوان مکمل یادگیری فکر کنیم؟ به نظر من، بحث در مورد آموزش رسمی از مباحث مرسوم فراتر میرود و شاهد این خواهیم بود که زمانی خواهد رسید که آموزش فراسوی مرزهای رسمی رخ خواهد داد. تعداد فزایندهای از والدین که از وضعیت کلاس درسی فرزندان خود خسته شدهاند، به دنبال خودسازماندهی و ایجاد شبکههای آموزشهای درون خانه هستند. نحوه آموزشی که آزاد، مبتنی بر دستیابی به اهداف و به شدت خلاقانه باشد، میتواند بر دو مورد از بزرگترین چالشهایی که روبهروی آموزگاران قرار میگیرند، فائق آیند.
تحول در نحوه کار
براساس پیشبینیهای اجتماعی که در ایالات متحده، بریتانیا و استرالیا صورت گرفته، تحولی که در آن بازار کار، نیروهای مستقل بیشتری نسبت به کارکنان تماموقت داشته باشد، بین 5 تا 10 سال دیگر رخ میدهد. رشد اتوماسیون کار و نیاز به آگاهی از آن، به این معناست که انتظار میرود در سراسر جهان حدود 2 میلیارد شغل تا سال 2030 از بین برود. برخی از این ازدسترفتنها با شغلهای جدیدی که ایجاد میشود، جایگزین خواهند شد؛ اما این مشاغل با دستمزدهای پایین، موقتی و متنوع خواهند بود. مدارک دانشگاهی امروز با چیزی روبهرو میشوند که از آن بهعنوان آینده «مهارتهای بالا و درآمد پایین» یاد میشود. رشد سریع فعلی در «برونسپاری فرآیند دانش» یعنی قرار دادن مشاغل با دستمزدهای بالا در معرض مزایده از طریق برخی وبسایتها، ممکن است برای اقتصاد کشورهای توسعه یافته و در حال گذار مانند هند خوب باشد، اما منجر به این میشود که آیندهگرایان در غرب پایان عصر کار کردن به معنای سنتی را پیشبینی کنند.
تحول در چگونگی یادگیری
این مساله شاید معیاری در مورد این امر ارائه کند که یادگیری ما چگونه شکل گرفته است. تبادل دانش بین همه با ارتباطی اینترنتی در حال فراگیر شدن است. هرچند میتواند جنبههای فریبندهای نیز داشته باشد. با این حال، دامنه آن اکنون آموزشهای شخصی/ حرفهای را در وبلاگها و سایر اشکال رسانههای جمعی در بر میگیرد. ازآنجاکه آموزشهایی که از سوی اجتماع انجام میشود، فراگیر بوده است، هنوز هم تحول واقعی در آن را مشاهده نکردهایم. یادگیری که بهطور اجتماعی رخ میدهد، قدرتمند نیز هست: ما اکنون کنترل بیشتری روی زندگیهایمان داریم و یاد میگیریم که میتوانیم اقداماتی انجام دهیم که اغلب ناشی از ارزشها و دغدغههای انسانگرایانه ما نیز هست. به علاوه، گرچه مثالهای زیادی از سوءاستفادههای مختلف در رسانههای پرتیراژ افشا شدهاند، ارزش اطلاعات بهدستآمده در نتیجه آموزش غیررسمی در بحثهای سیاستی پیرامون آموزش جای ندارد.
بازگشت به اصول پایه
به جای درگیر شدن در بحثهای عمومی پیرامون چالشهای بازار کار یا فرصتهایی که با استفاده از آموزشهای غیررسمی فراهم میآیند، آنچه از سیاستگذاران و سیاستمداران دیدهایم و میشنویم بیشتر یک میل نوستالژیک است تا عزم برای تدریس آموزشهای پایه. این نوستالژی در عملکرد آزمون PISA در کشورهایی که نظام آموزشی و تعلیمی سنتی دارند، نمایان میشود. بهطور کلی، فاصله بین انگیزه یادگیری که دانشآموزان مجبورند به آن تن دهندو یادگیری که انتخاب میکنند تا فرا بگیرند، بیشتر نیز خواهد شد. این در حالی است که اجرای آزمونهای استانداردشده، میراثی مخرب به جای میگذارد که «یونگ ژائو» از متخصصان آموزشی، آن را اثرات جانبی میخواند: افزایش میزان آزادی دانشآموزان، درک نادرست از آموزش رسمی و فقدان استقلال و اطمینان به حرفه تدریس.
اگر میخواهید یادگیرندگان را مجددا مشغول کنید، بهتر است معلمان را مجددا توانمند کرده و در مورد اینکه چگونه دانشآموزان را برای زندگی کاری که با رقابت جهانی همراه است، آماده کنیم باز هم فکر کنیم. بنابراین نیاز داریم نظامهای آموزشی آزادتری را توسعه دهیم.
ارسال نظر