خاورمیانه را بدتر نکن
استفان والت
استاد روابط بینالملل دانشگاه هاروارد
آیا دولت ترامپ درخصوص خاورمیانه به استراتژی موفقیتآمیزی که برخی رهبران دموکرات و جمهوریخواه در طول جنگ سرد پیش گرفته بودند بازگشت میکند؟لئون هادار اینگونه فکر میکند و معتقد است که رویکرد ترامپ در قبال خاورمیانه چنین است. در مقایسه رویکرد جورج دبلیو بوش، که ایجاد تحولات منطقهای با قدرت نظامی بود، باراک اوباما روش ملتسازی و آغوش باز در بهار عربی را پیش گرفته بود. برخی از تحلیلگران در آمریکا بر بازگشت واشنگتن به سیاست خارجی موفق دوره پس از جنگ سرد تاکید میکنند، در این راستا لئون هادار در مطلبی نوشته بود که حمایت قوی آمریکا از دیکتاتورها و شرکای منطقهای خود و اسرائیل، سبب «باز استقرار یک وضعیت موجود با ثبات» و همچنین مهار داعش خواهد شد.
استفان والت
استاد روابط بینالملل دانشگاه هاروارد
آیا دولت ترامپ درخصوص خاورمیانه به استراتژی موفقیتآمیزی که برخی رهبران دموکرات و جمهوریخواه در طول جنگ سرد پیش گرفته بودند بازگشت میکند؟لئون هادار اینگونه فکر میکند و معتقد است که رویکرد ترامپ در قبال خاورمیانه چنین است. در مقایسه رویکرد جورج دبلیو بوش، که ایجاد تحولات منطقهای با قدرت نظامی بود، باراک اوباما روش ملتسازی و آغوش باز در بهار عربی را پیش گرفته بود. برخی از تحلیلگران در آمریکا بر بازگشت واشنگتن به سیاست خارجی موفق دوره پس از جنگ سرد تاکید میکنند، در این راستا لئون هادار در مطلبی نوشته بود که حمایت قوی آمریکا از دیکتاتورها و شرکای منطقهای خود و اسرائیل، سبب «باز استقرار یک وضعیت موجود با ثبات» و همچنین مهار داعش خواهد شد. من خیلی دوست داشتم که به حرفهای او(هادار) اعتقاد داشتم اما دلایل زیادی برای شک در این نظریه دارم که هر لحظه زیادتر میشود. شکی نیست که سیاستهای خاورمیانهای بوش و اوباما به شکستهای پرهزینه ختم شدند و کارنامه بیل کلینتون در منطقه هم به گونهای است که به سختی میتوان به آن افتخار کرد. استقبال هادار از رویکرد ترامپ، در واقع بدفهمی استراتژی کلان آمریکا در دوران گذشت، بد تعبیر کردن وضعیت کنونی که آمریکا با آن روبهرو است و همچنین اغراق درباره احتمال موفقیت است. در زمان تقابل با اتحاد جماهیر شوروی، واشنگتن بنا بر استراتژی «سد نفوذ و مهار»، از تعدادی از کشورهای خاورمیانه حمایت کرد تا مانع از نفوذ شوروی در این منطقه و همچنین اعمال کنترل آمریکا بر منابع انرژی خاورمیانه شود. طبق همین استراتژی کلان بود که آمریکا از اسرائیل، محمدرضا شاه در ایران و همچنین پادشاهیهای کشورهای عربی حمایت کرد و در نهایت طی دهه ۱۹۷۰، مصر را هم به سمت خود کشاند.
به دنبال سقوط شاه در ایران و وقوع انقلاب اسلامی، آمریکا یک «نیروی واکنش سریع» ایجاد کرد تا در برابر حضور شوروی در خلیج فارس بازدارندگی ایجاد کند اما واشنگتن همچنان مانند «موازنهگر فرامرزی» رفتار کرد و نیروی واکنش سریعش را خارج از منطقه مستقر کرد و تا زمانی که نیاز جدی نبود، آن را به منطقه نمیآورد. آمریکا بازی موازنه قدرت را در منطقه در پیش گرفت و بر همین اساس، در جنگ عراق و ایران، به سمت عراق مایل شد و پس از آن، نیروی واکنش سریع را برای بیرون راندن عراق از کویت در سال ۱۹۹۱ بهکار گرفت. امروز، هیچ هژمون بالقوهای در خاورمیانه وجود ندارد و همچنین هیچ رقیبی مانند اتحاد جماهیر شوروی در برابر آمریکا، برای تسلط یافتن بر منطقه نیست. در نتیجه آمریکا نیازی ندارد که به تعهدات کنونیاش به کشورهای خاورمیانه بیفزاید. هیچ یک از شرکای کنونی آمریکا، از منظر استراتژیک یا اخلاقی، شایسته حمایت بیقید و شرط نیستند. مصر یک دیکتاتوری نظامی خشن با اقتصادی در حال ورشکستگی است و ارزش استراتژیک آن نسبتا کم است. عربستان سعودی یک تئوکراسی بنیادگرا است که در حال نابود کردن یمن و سوریه است و همچنین مشغول پروژه اصلاح اقتصادی بزرگی شده که شاید به طرز فاجعهباری شکست بخورد. اسرائیل که در حال حرکت به سمت یک نظام کاملا آپارتاید است و ترکیه که تمسخری از دموکراسی است که از سیاست مشکلات صفر با همسایگانش (عدم هرگونه مشکلی با همسایگانش) به داشتن مشکل با تقریبا همه همسایگانش رسیده است. ترامپ به راحتی توسط خارجیهایی که به غرورش توجه کافی میکنند، تحریک میشود همان طور که میزبانان سعودی او به روشنی آن را دریافتند، اما بعید است دست گذاشتن روی خودخواهی ترامپ و اقناع او، به نفع منافع ملی آمریکا باشد.
در مواجهه با محیطی این چنینی، یک ابرقدرت با هوش درصدد ایجاد استراتژی پوششی و حصار برخواهد آمد. آمریکا به جای اینکه برای ایجاد نوعی محور مبتنی بر اختلافات مذهبی تلاش کند، باید به منطق زیربنایی رویکرد سابق خودش برگردد. هسته اصلی منافع آمریکا در خاورمیانه در این قرار دارد که یک موازنه قدرت حاکم شود و از تسلط یک تک کشور یا قدرت بزرگ خارجی بر منطقه اجتناب شود. خاورمیانه امروز، چند دسته و تکه تکه تر از هز زمان دیگری است و این به معنای آن است که هدف مرکزی آمریکا، به راحتی قابل حصول است. بر همین اساس، آمریکا باید به سوی کشورهایی چون ایران دست دراز کند و نه اینکه با عجله و عمیقتر از آنچه که تاکنون بوده، در کنار اسرائیل، مصر، عربستان سعودی و ترکیه قرار بگیرد. اخیرا، «امیلی ناخله» مدیر برنامه تحلیل استراتژیک اسلام سیاسی در سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در یادداشتی نوشت که: «طرف یکی را گرفتن در خصومت و دعوای همیشگی بین اسلام سنی و شیعه یا بین عربستان سعودی و ایران، مانعی بر سر حصول منافع امنیت ملی آمریکا و همچنین منافع آن در جهان اسلام است.» اگر سعودیها، اسرائیلیها، مصریها و ترکیهایها میفهمیدند که آمریکا مرتب با ایران حرف میزند و روابط نزدیکتر با تهران، یک گزینه واقعی است، مجبور میشدند که خیلی جدیتر به این موضوع فکر کنند که چطور باید عمل کنند تا مورد محبت و لطف ما باقی بمانند. به دلیل لزوم وجود موازنه ترامپ و کنگره آمریکا باید به چاپلوسیها و پروپاگاندای برآمده از لابیگریهای اسرائیل و عربستان سعودی که شبانهروز در تلاش برای اهریمنسازی از ایران هستند، بیتوجهی کنند چرا که این دو، درصددند ترامپ را قانع کنند که هر چه میخواهند به آنها بدهد. احمقانه بودن رویکرد ترامپ روز دوشنبه و وقتی که عربستان سعودی و پنج کشور دیگر سنی مذهب ناگهان روابطشان را با قطر سنی قطع کردند، واضح تر شد. همانطور که رابین رایت توئیت کرده بود «ائتلاف عربی ترامپ خیلی به طول نینجامید. ائتلاف او دو هفته بیشتر دوام نیاورد.» در آغوش گرفتن شدید ریاض از سوی ترامپ، دلیل تنش سعودی- قطری نبود اما این اختلاف، ماهیت شکننده «ناتوی عربی» که به نظر میرسد ترامپ در سر داشت را فاش کرد. علاوه بر این، گرفتن یکی از طرفها در شکاف سعودی- قطری، میتواند سبب به مخاطره افتادن دسترسی آمریکا به پایگاه هواییاش در قطر شود، موضوعی که شاید حتی ترامپ وقتی تلفن هوشمندش را برای توئیت کردن برداشت، از آن بی اطلاع بود.
موضع ترامپ در حمله تروریستی تهران
پاسخ ترامپ به حمله تروریستی اخیر در تهران، نه تنها بیاحساس، بلکه از منظر استراتژیک نیز نادرست بود. برخلاف این موضع ترامپ، ببینید رئیسجمهوری وقت ایران در دوران اصلاحات در زمان حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ چه کرد؟ او «همدردی و تاسف عمیق خود» را برای مردم آمریکا ابراز داشت و این حملات را «فاجعه» و «زشتترین شکل تروریسمی که دیده بود» توصیف کرد. در بحث او هیچ خطابه و موعظهای یا خرسندی از مصیبت دیگران وجود نداشت، در حالی که این یک موضوع کاملا واضح است که حملات ۱۱ سپتامبر، واکنشی به اقدامات گذشته آمریکا بود. یک راه برای اینکه رویکرد ترامپ مطابق با رویکرد سلفهایش باشد، وجود دارد. با وجود برخی عناصر مشترک، بیل کلینتون، بوش و اوباما همه برای افتضاح به بار آوردن در خاورمیانه، روشهای منحصر به فرد خودشان را داشتند. کلینتون با سیاست مهار دوگانه و غرق شدنش در فرآیند صلح، بوش با حمله به عراق و اوباما هم با در آغوش گرفتن احمقانه بهار عربی و این تفکر که با حملات پهپادی و استفاده از نیروهای ویژه میتوان مشکلات را حل کرد. ترامپ اما رویکرد خاص خودش را برای بدتر کردن وضعیت خاورمیانه دارد!
ارسال نظر