تقابل شهر و روستا در آفریقا
مینگلی پلاتا
لوزاکا تایمز
مردم زامبیا در سال ۲۰۰۸ در یک انتخابات با اشتیاق به پای صندوقهای رای رفتند و از آنجا که در ذهن داشتند وضعیت فقر در این کشور بهبود یابد، «روپیا بوزانی باندا» را به ریاست جمهوری این کشور آفریقایی انتخاب کردند. انتخابات به پایان رسید اما معضلات فراوانی پیرامون این انتخابات به وجود آمد که نیازمند توجه جدی بود. در این رقابت نفسگیر انتخاباتی، الگوی رایدهی از چیزی که انتظار میرفت، متفاوت نبود. «مایکل ساتا» رایهای منطقه شمالی کشور و استانهای «لوآپولا» را در اختیار داشت، «هیکاینده» رای استان جنوبی این کشور را در دست داشت و «روپیا» نیز آرای استانهای شرقی، مرکزی و شمال غرب را تحت کنترل خود قرار داده بود.
مینگلی پلاتا
لوزاکا تایمز
مردم زامبیا در سال ۲۰۰۸ در یک انتخابات با اشتیاق به پای صندوقهای رای رفتند و از آنجا که در ذهن داشتند وضعیت فقر در این کشور بهبود یابد، «روپیا بوزانی باندا» را به ریاست جمهوری این کشور آفریقایی انتخاب کردند. انتخابات به پایان رسید اما معضلات فراوانی پیرامون این انتخابات به وجود آمد که نیازمند توجه جدی بود. در این رقابت نفسگیر انتخاباتی، الگوی رایدهی از چیزی که انتظار میرفت، متفاوت نبود. «مایکل ساتا» رایهای منطقه شمالی کشور و استانهای «لوآپولا» را در اختیار داشت، «هیکاینده» رای استان جنوبی این کشور را در دست داشت و «روپیا» نیز آرای استانهای شرقی، مرکزی و شمال غرب را تحت کنترل خود قرار داده بود. این نتایج با انتخاباتی که در سال ۲۰۰۶ برگزار شد، تفاوت چندانی نداشت.
حال توجه کنید برای استراتژیستهای سیاسی چقدر ساده بود نتایج را پیشبینی کرده یا الگوی رایدهی را بر اساس آنچه گفته شد، تحلیل کرده و نحوه رای دادن زامبیاییها را بر اساس هر منطقه درک کنند. در واقع، پویایی سیاست روستایی در این کشور در الگوی رایدهی به منطقهگرایی اشاره میکند. این مساله در واقعیت بسیار آزاردهنده است. منطقهگرایی یا هر شکلی از قبیلهگرایی در سطح ملی مخرب بوده و صلح را در این کشور به خطر میاندازد.
صرفنظر از منطقهگرایی که معضلی در این کشور است، یک مشکل دیگر نیز به وجود آمد و آن شکاف بین آرای شهری و روستایی است. این امر در بیشتر کشورهای آفریقایی تبدیل به روند شده است. کشورهایی همچون کنیا، زیمبابوه و زامبیا به این مساله دچار شدهاند. در تمام انتخابات ۱۵ سال گذشته، جمعیت شهری به احزاب مخالف دولت مستقر رای دادهاند و این در حالی است که جمعیت روستایی به همان حزب حاکم رای میدهند. این مساله تبدیل به روند شده است. شاید بتوان گفت جمعیت شهری از روشی که حزب حاکم به آن وسیله کشور را سازماندهی میکند، رضایت ندارد. رایدهندگان شهری راضی نیستند و این شکستی بزرگ برای بخشی از دولت با حزب حاکم است، زیرا آنان پشتوانه آرای شهری را در انتخابات از دست میدهند. در فاصله ۱۰ ساله ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۸ حزب حاکم رای شهرنشینها را در سه انتخابات از دست داده است.
کشوری که ۵ درصد در سال رشد اقتصادی را تجربه کرده و تورم آن کاهش یافته است، چگونه با چنین مسالهای روبهرو شده است؟ مردمی که در برخی بخشهای این کشور زندگی میکنند به تورم و رشد ۵ درصدی اقتصاد اهمیت نمیدهند. رشد اقتصادی ۵ درصد برای کسانی که وعدههای غذایی خود را با قیمت گزافی خریداری میکنند، معنای خاصی ندارد و وقتی کرایههای اتوبوس هر دفعه که سوار میشوند افزایش مییابد، دیگر توجهی نسبت به تورم کمتر از ۱۰ درصد ندارند. آموزش برای بسیاری از افراد تبدیل به خواب و خیال شده است، زیرا دو دانشگاه موجود نمیتوانند تقاضا را پاسخ بدهند و مدارس خصوصی موجود نیز برای افراد عادی بسیار گران هستند. در زامبیا شغلی وجود ندارد. هیچ شغلی. به عقیده من، این مساله شرح میدهد چرا الگوی رایدهی شکاف بین آرای شهری و روستایی را توجیه میکند، زیرا دسترسیهای شهری و روستایی به این موارد متفاوت است.
دسترسی به رسانهها نیز در این مساله نقش دارد. درحالیکه رایدهندگان شهری به رسانههای آزادتر دسترسی دارند، رایدهندگان روستایی باید وابسته به رسانههای تحت کنترل دولت باشند تا بدانند در حقیقت چه اتفاقی میافتد و واقعیت این است که تمام رسانهها تنها چیزی را به شما میگویند که تمایل دارند.پویایی سیاست روستایی بسیار متفاوت از سیاست شهری است. در مناطق روستایی عمدتا آرا وابسته به چیزی است که رئیس و بزرگتر آنها میگوید و البته به اینکه چه کسی بیشترین شکر را میان آنها توزیع میکند نیز ربط دارد. وقتی با برخی از آنان پیش از انتخابات دیدار کنید و در مورد رای دادن از آنان سوال کنید، میبینید مرجعی را که از سوی رئیس محلی معرفی شده است دنبال میکنند. در مورد مشاهده من رای آنها به «روپیا باندا» بود.
توسعه وابسته به شرایط است. آنچه رایدهندگان شهری بهعنوان معضل میبینند، بسیار متفاوت از آن چیزی است که رایدهندگان روستایی بهعنوان مشکل در نظر دارند و این چیزی است که حزب MMD به خوبی آن را میداند. علاوهبر این، الگوی رای دادن سوالاتی را در مورد سرمایهداری پیش میآورد. اگر به آرای کسب شده از سوی «ساتا» نگاه کنید، پی میبرید که بیش از هرچیز آرای وی مربوط به معترضان است. ساتا پیامی بسیار ساده داشت، وی گفته بود میخواهد از نظر اقتصادی افراد را توانمند کند. آیا زمان آن برای آفریقاییها فرا رسیده است تا بار دیگر در مورد توزیع ثروت فکر کنند؟ آیا زامبیا از قانونگذاری بیشتر اقتصاد برای توزیع ثروت برای همگان خسته شده است؟
پیغامی که ساتا در این انتخابات فرستاده بود از نظر ایدئولوژیک با پیام رابرت موگابه (رهبر دیکتاتور زیمبابوه) تفاوت نداشت، آنان هر دو سخن از این میگفتند که زمان آن فرا رسیده است که آفریقاییها کمی خودخواه شوند و از حدودی از قدرت اقتصادی برخوردار شوند. این همانند تاکید بر کلیشهای است که میگوید «هر کسی پول داشته باشد قدرت نیز دارد». دولت با ضعفهای زیادی روبهرو است. برای مثال همواره در مورد کمبود منابع مالی شکایت میکند اما در واقع چیزی که آنان نمیدانند این است که بخش غیررسمی بزرگی وجود دارد که هیچ مالیاتی نیز به دولت زامبیا نمیپردازد درحالیکه زامبیاییهای دیگر مالیات زیادی پرداخت میکنند. اما علت چیست؟ آیا از آنجا که مالیاتها بسیار زیاد است افراد کسبوکارهای خود را بهطور رسمی ثبت نمیکنند؟ بهترین راه برای گسترده کردن پایه مالیاتی، کاهش مالیات و فراهم ساختن محیطی است که منجر به رشد صنایع محلی در این کشور شود. پس از آن، پول بیشتری برای ساخت مدارس وجود خواهد داشت.
شاید زمان آن برای آفریقاییها فرا رسیده است که زامبیا سیاستهای اقتصادی را دنبال کند که بیشتر به نفع این کشور باشد. مساله این است که سیاستهای اقتصادی فعلی این کشور به نفع عدهای است و به فقرا کمک نمیکند. یافتن راههایی برای خلق یک محیط که تمام زامبیاییها را در بر بگیرد، همه آنان را ثروتمندتر خواهد کرد.
ارسال نظر