«واقعیت تلخ» یا «وعده شیرین»
امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری دانشگاه تهران
در نزدیکی انتخابات که بنا بر جلب نظر مردم و رایآوری است و حرف از ارائه طرح برای بهبود اوضاع اقتصاد هم بالا میگیرد؛ از اینسو و آنسو میتوان شنید که کسانی از ضرورت وجود برنامه اقتصادی صحبت میکنند. اما کار ساده نیست، میشود حدس زد حتی به فرض وجود یک «طرح» مطلوب بعید است بسیاری از مردم آن را بپسندند، فهم دلیل آن هم دشوار نیست؛ از اقتصاد آموختهایم که دنیای واقعیت دنیای کمیابی است و در تصمیمها ناگزیر به بدهبستان (trade-off) هستیم، باید از چیزی چشم پوشید تا چیز دیگری را به چنگ آورد و برآوردن خواسته همه نیز ممکن نیست.
امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری دانشگاه تهران
در نزدیکی انتخابات که بنا بر جلب نظر مردم و رایآوری است و حرف از ارائه طرح برای بهبود اوضاع اقتصاد هم بالا میگیرد؛ از اینسو و آنسو میتوان شنید که کسانی از ضرورت وجود برنامه اقتصادی صحبت میکنند. اما کار ساده نیست، میشود حدس زد حتی به فرض وجود یک «طرح» مطلوب بعید است بسیاری از مردم آن را بپسندند، فهم دلیل آن هم دشوار نیست؛ از اقتصاد آموختهایم که دنیای واقعیت دنیای کمیابی است و در تصمیمها ناگزیر به بدهبستان (trade-off) هستیم، باید از چیزی چشم پوشید تا چیز دیگری را به چنگ آورد و برآوردن خواسته همه نیز ممکن نیست. اما چنین صداقتی در اعلام واقعیتها برای نامزدهای آینده محبوبیت نمیخرد. در دیگر جاهای دنیا هم قضیه متفاوت نیست؛ برای نمونه در انتخابات اخیر ایالاتمتحده، پرزیدنت ترامپ با وعده حمایت از صنایع ملی و کاهش اثر جهانیسازی روی کار آمد.
از نظر اقتصادی سیاستهای پیشنهادی او سرانجامی جز کاهش کارآیی و هزینه نسبی بالاتر نخواهد داشت، اما میبینیم که خواهان زیاد دارد. در بسیاری از کشورهای جهان اغلب افراد به هر سیاستی با مضمون پرداخت مالیات کمتر یا دریافت پول و مزایای بیشتر رای میدهند، حتی اگر در بلندمدت به سود آنها نباشد. در فضای رقابت سیاسی شور و احساس بسیار موثرتر از علم و اعداد عمل میکند و در چنین وضعیتی با بیان «واقعیتهای تلخ» در برابر «وعدههای شیرین» شانس چندانی برای پیروزی وجود ندارد.
اجازه دهید روی چگونگی رای دادن بیشتر تمرکز کنیم؛ در روانشناسی سیاسی آموختهایم که در بسیاری از کشورها جزئیات سیاست برای درصد بالایی از مردم خیلی اهمیت ندارد؛ برای مثال در سال ۲۰۰۰ در جریان رقابت میان جورج دبلیو بوش و الگور برای انتخابات ریاست جمهوری، در یک نظرسنجی گالوپ مشخص شد که ۲۰ درصد از پاسخ دهندگان حتی نمیدانستند چه کسانی نامزد انتخابات هستند و ۶۶ درصد تنها نام آنها را بهخاطر میآوردند و هیچ اطلاعات دیگری از آنها نداشتند. در حوزه اقتصاد هم بسیاری از شهروندان دانش و انگیزه پرداختن به قوت و ضعف سیاستهای پیشنهادی را ندارند. در واقعگویی افراد یک حس کلی نسبت به مطلوبیت وضع اقتصادی دارند و بهویژه در جایی مثل ایران شناخت و تجربه مستقیم خود را مبنای ارزیابی قرار میدهند. در ایالاتمتحده آمریکا در یک پژوهش بیان شده است که شاخص فلاکت (مجموعتورم و نرخ بیکاری) میتواند پیشگوییکننده مناسبی برای ماندن یا رفتن حزب حاکم باشد؛ اگر در دوره در قدرت بودن دموکراتها شاخص فلاکت بهطور نسبی بالا باشد، میتوان حدس زد که حزب رقیب یعنی جمهوریخواهان رای بیشتری خواهد آورد و بهقدرت میرسد. اگرهم این شاخص پایین باشد، حزب حاکم در قدرت باقی خواهد ماند. منطق پشت قضیه هم روشن است، شاخص فلاکت نشانگر برداشت کلی وضع بد اقتصادی است و در صورت بالا بودن به این معناست که حزب حاکم خوب عمل نکرده و احتمال رای نیاوردن آن در انتخابات زیاد است. همچنین دیدگاههای دیگری وجود دارد که بسیاری از رایدهندگان بیشتر از آنکه بر مبنای اصول و چارچوبهای حزبی رای دهند، بر مبنای مسائل و چالشهای پیشرو انتخاب خود را انجام میدهند و این را کم وبیش میتوان در همهجا دید. برای نمونه در زمانهای بالا گرفتن تنش میان رژیم صهیونیستی و فلسطین از آنجا که مساله امنیت بسیار برجسته میشود، نامزدی در این سرزمین که بتواند وعدههای موثری در جهت ایجاد امنیت بدهد، میتواند برنده انتخابات باشد.
در انتخابات پیشین ریاستجمهوری ایران از آنجا که رفع تحریمها به یک چالش جدی آینده کشور بدل شده بود، رئیس دولت تدبیر و امید توانست با قول به سرانجام رساندن قضیه هستهای رای بیشتری بهدست آورد. در این مورد خاص البته نیاز به پژوهش است، ولی میتوان حدس که برای بسیاری از رایدهندگان ایرانی شاید محتوای برنامههای آینده رئیسجمهوری خیلی اهمیت نداشت و رای خود را به این دلیل به صندوق ریختند که او را پایان دهنده مساله هستهای تلقی کردند. چنانکه برای انتخابات پیشرو هم شاید باید چالش جدی را «بهراه افتادن چرخ اقتصاد» دانست که رقابتها برای جلب رای در این موضوع متمرکز خواهد بود. از اینرو غریب نیست نامزدهای انتخابات «طرح اقتصادی جدی و علمی» نداشته باشند، زیرا در جلب رای شاید خیلی به کارشان نیاید. این را باید تا اندازه زیادی ناشی از منطق عمل دموکراسیها دانست، وقتی اولویت جذب بیشتر گروههای مختلف مردم است، طبیعی است که بسیاری از مسائل اساسی مطرح نشوند.
با آنچه آمد آیا میتوانیم ادعا کنیم نباید برای انتخابات برنامه ارائه داد؟ بیتردید جواب منفی است، روشن است که برای بر عهده گرفتن کارهای بزرگ باید پیش از آن برنامه داشت، ولی بدون وجود احزاب سیاسی ریشهدار و جامعه مدنی قدرتمند بعید است بتوان برنامهها را جدی گرفت. برنامهها را احزاب سیاسی با مواضع مشخص اقتصادی پیشنهاد میدهند و این پیشنهادها در جامعه مدنی و میان گروههای گوناگون اجتماعی به بحث و نقد گذاشته میشود تا عیار آنها آشکار شود. بعد از به قدرت رسیدن هم نهادهای جامعه مدنیاند که به شهروندان میگویند تا چه اندازه سیاستهای پیشنهادی واقعبینانه بودهاند. با این حال چنانکه پیشتر هم آمد، انتخابات بیشتر بازی جذابیت است تا عقلانیت و شاید سیاستهای درست اقتصادی هم به دلایل گوناگون اقبال عمومی نیابند. از اینروست که گفته میشود دموکراسی به معنای رای اکثریت چندان مطلوب نیست، دموکراسی در واقع حفظ حقوق اقلیت و افراد است تا جامعه زیر بار اشتباهات احتمالی اکثریت از هم نپاشد.
ارسال نظر