دست خالی ترامپ در برابر چین
دکتر علیرضا سلطانی
استاد دانشگاه و کارشناس اقتصاد سیاسی
یکی از مهمترین سوالات ایجاد شده در محافل سیاسی و اقتصادی بینالمللی، چگونگی مناسبات آمریکا و چین در دوران ریاستجمهوری ترامپ است. اظهارنظرهای متعدد در دوره تبلیغات ریاست جمهوری و برخی اقدامات تحریکآمیز در هفتههای پس از انتخاب مانند ارتباط با مقامات تایوان، زمینه شکلگیری این سوال را فراهم ساخته است. اگرچه با استقرار ترامپ در کاخ سفید از شدت این اقدامات تحریکآمیز برای درگیرکردن چین در بازی کاسته شده است اما این معنای بیتوجهی ترامپ به چین و برنامهای که ترامپ نسبت به این کشور در سر دارد، نیست.
دکتر علیرضا سلطانی
استاد دانشگاه و کارشناس اقتصاد سیاسی
یکی از مهمترین سوالات ایجاد شده در محافل سیاسی و اقتصادی بینالمللی، چگونگی مناسبات آمریکا و چین در دوران ریاستجمهوری ترامپ است. اظهارنظرهای متعدد در دوره تبلیغات ریاست جمهوری و برخی اقدامات تحریکآمیز در هفتههای پس از انتخاب مانند ارتباط با مقامات تایوان، زمینه شکلگیری این سوال را فراهم ساخته است. اگرچه با استقرار ترامپ در کاخ سفید از شدت این اقدامات تحریکآمیز برای درگیرکردن چین در بازی کاسته شده است اما این معنای بیتوجهی ترامپ به چین و برنامهای که ترامپ نسبت به این کشور در سر دارد، نیست. چین بخش قابل توجهی از پازل ترامپ را به خود اختصاص داده است. در واقع چین بهانه و ابزار مهمی برای پیشبرد اهداف و برنامههای ترامپ در صحنه داخلی و بینالمللی است. اهدافی که امکان تحقق آن ناچیز است اما ممکن است برای آمریکا، چین و بهطور کلی پرهزینه باشد.
واقعیت این است که جدای از سیاستهای مستقیم ترامپ برای رویارویی با چین در عرصه بینالمللی، هدف اصلی شعارها و برنامههای داخلی ترامپ بهخصوص در حوزه اقتصادی و طرح مسائلی مانند «آمریکایی، کالای آمریکایی بخر» به چالش کشیدن چین است. چین سالانه 500 میلیارد دلار کالا و خدمات به ایالات متحده صادر میکند که از این منظر با در اختیار داشتن 22 درصد کل واردات آمریکا، بزرگترین کشور صادرکننده کالا و خدمات به ایالات متحده است و به جز اتومبیل، اغلب کالاهای مصرفی خانوارهای آمریکایی بهدلیل قیمت مناسب و ارزان، چینی است. از این منظر سالهاست چینیها قدرت و نفوذ اقتصادی خود را به هیات حاکمه آمریکا تحمیل کردهاند و این مساله برای ملیگرای افراطیای چون ترامپ قابل هضم و پذیرش نیست. آنچه این حساسیت را بیشتر کرده، حجم بالای اوراق قرضه آمریکایی است که در اختیار چین است. چین با داشتن 1300 میلیارد دلار اوراق قرضه، پس از ژاپن دومین دارنده اوراق قرضه آمریکایی است.
این شرایط وابستگی عمیق اقتصادی آمریکا به چین را تداعی میکند اما واقعیت این است که این وابستگی ماهیت دوجانبه دارد. به عبارت صحیحتر، قدرت و جایگاه اقتصادی چین مدیون حمایتهای آمریکا در طول 4 دهه گذشته است. در حال حاضر بخش عمده سرمایههای فعال در چین، متعلق به شرکتها و فعالان اقتصادی آمریکایی است. دولت اوباما، با درگیر کردن چین در مدیریت جهانی و مسوول ساختن آن در قبال روندهای جهانی (فعال ساختن گروه 20)، این سیاست را پیش برد که تاحدی موفق بود. این شرایط اما برای ترامپ که موقعیت برتر و اول خود در اقتصاد جهانی را از طرف چین در خطر میبیند، قابل پذیرش نیست. بنابراین ترامپ قصد دارد با توسل به شیوههای مختلف بهخصوص سیاسی و امنیتی این قدرت روبه صعود را مدیریت و مهار کند.
بر این اساس پیشبینی میشود که در ماههای آینده طرحهای ترامپ برای شروع بازی با چین در اشکال سیاسی و امنیتی آغاز شود. چینیها اما علاقهای به درگیر شدن به این بازی ندارند زیرا برای آنها تثبیت روند توسعه اقتصادی آنها مهمتراست. برای چینیها، دست ترامپ برای مدیریت روند قدرتیابی اقتصادی چین باز شده است و بنابراین آنها تلاش دارند وارد بازیای که ترامپ برای آنها و به ضرر آنها آغاز کرده، نشوند تا روند توسعه اقتصادی آنها دچار اخلال، مخاطره و کندی نشود. ابزار قدرتمند آنها در این شرایط، پیوستگی عمیق اقتصادی آمریکا و چین است. این پیوستگی مانع از اعمال فشار دیوانهوار آمریکا به چین میشود. چینیها در این بازی جدید بهطور طبیعی سعی در چفت شدن بیشتر به اقتصاد آمریکا دارند، همانند بوکسوری که برای در امان بودن از ضربات حریف و دادن امتیاز، خود را به حریف میچسباند و از آن جدا نمیشود. قدرت مانور آمریکا علیه چین با هدف گرفتن امتیازات سیاسی و اقتصادی، بازی با کارتهای سیاسی است که چینها نسبت به آن حساسیت دارند.
یکی از این کارتها، تایوان و آبهای دریای چین است. این سیاست ممکن است به حوزه نفوذ چینیها در آفریقا و آمریکای لاتین نیز تسری یابد که عمدتا اقتصادی است. با این حال این نکته تاکید میشود که روابط اقتصادی آمریکا و چین دارای خطوط قرمز مشترکی است که عبور از آن در عمل برای طرفین سودی در پی ندارد، بنابراین باید اذعان کرد که ترامپ از قدرت مانور بالایی برای اعمال فشار به چین برخوردار نیست و الزامات اقتصادی بسیاری، دولت آمریکا را در این بازی محدود میکند. در نگاه اول، ساختار اقتصادی آمریکا اجازه اقدام غیرمنطقی علیه چین را به ترامپ نمیدهد. شرکتها و بنگاههای بزرگ اقتصادی آمریکا که در دهههای گذشته پیوندهای عمیق اقتصادی و تجاری با چین ایجاد کردهاند، اولین و مهمترین مخالفان سیاستهای ضد چینی ترامپ هستند. از سوی دیگر لابی اقتصادی و سیاسی چین در ساختارهای اقتصادی و سیاسی ایالاتمتحده بسیار قدرتمند است. این لابی به راحتی قادر به کنترل تحرکات ضد چینی کاخ سفید است. نتیجه اینکه در مناسبات جدید آمریکا و چین که بر پایه شعارها و برنامههای ناسیونالیستی ترامپ رقم میخورد، چینیها با ملاحظات سیاسی و اقتصادی خاص خود، از رویارویی با آمریکا و دادن بهانه به این کشور خودداری کرده و مدیریت بازی را به ساختار اقتصادی آمریکا و عوامل اقتصادی این کشور واگذار میکنند. بدیهی است در چنین شرایطی به نظر نمیرسد ترامپ دستاوردی از این مواجهه و رویارویی داشته باشد.
ارسال نظر