اژدهای زرد و فیل خشمگین
امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری عمومی دانشگاه تهران
هنری کیسینجر بزرگ، زمانی گفته بود آمریکاییها معتقدند همه آدمهای روی زمین میتوانند تغییر کنند و هر انسانی میتواند بهصورت بالقوه آمریکایی بهحساب آید، چینیها هم فکر میکنند ارزشهایشان جهانی است، ولی اعتقادی ندارند که کسی بتواند چینی باشد، مگر آنکه در همان سرزمین به دنیا آمده باشد. حال با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ بار دیگر برخورد این دو نوع نگرش موردتوجه قرار گرفته است.
اصلی کم و بیش پذیرفته شده در سیاست بینالملل وجود دارد که میان کشورهایی که ارتباط تجاری گسترده وجود دارد، بعید است جنگی در بگیرد.
امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری عمومی دانشگاه تهران
هنری کیسینجر بزرگ، زمانی گفته بود آمریکاییها معتقدند همه آدمهای روی زمین میتوانند تغییر کنند و هر انسانی میتواند بهصورت بالقوه آمریکایی بهحساب آید، چینیها هم فکر میکنند ارزشهایشان جهانی است، ولی اعتقادی ندارند که کسی بتواند چینی باشد، مگر آنکه در همان سرزمین به دنیا آمده باشد. حال با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ بار دیگر برخورد این دو نوع نگرش موردتوجه قرار گرفته است.
اصلی کم و بیش پذیرفته شده در سیاست بینالملل وجود دارد که میان کشورهایی که ارتباط تجاری گسترده وجود دارد، بعید است جنگی در بگیرد. در سال گذشته میلادی حجم تجارت کالا و خدمات ایالات متحده آمریکا و چین به حدود 650 میلیارد دلار رسیده است، این عدد حتی از بالاترین رقم تولید ناخالص داخلی کشور ما تاکنون (592 میلیارد دلار در سال 2011) فراتر میرود. چین در سالهای اخیر همواره یکی از شرکای تجاری اصلی ایالات متحده بوده است. گفتهاند که در ربع قرن اخیر میزان سرمایهگذاری مستقیم خارجی آمریکا در چین حدود 230 میلیارد دلار بوده است و چینیها نیز نزدیک به 64 میلیارد دلار در ینگه دنیا سرمایهگذاری کردهاند.
آمار به ما میگوید چینیها بالغ بر یک تریلیون دلار از اوراق خزانه آمریکا را در اختیار دارند، تا چندی پیش آنها بزرگترین طلبکار خارجی ایالات متحده بودند و اکنون با اختلاف کمی در رتبه دوم بعد از ژاپن جا دارند. همین بدهی بالای ایالاتمتحده مجال قدرتنمایی هم به چینیها داده است و هر از چندی از تهدید فروش اوراق خزانه و کاهش ارزش دلار استفاده میکنند. با این حال فروش یکباره مقدار زیادی از آنها بسیار دور از ذهن است، چنین کاری افزون بر اینکه نوعی اعلانجنگ به شمار میآید و اقتصاد جهان را به بحران دچار خواهد ساخت، به زیان چینیهاست. حتی فروش تدریجی این اوراق هم برای چینیها کم دردسر نیست و کاهش سهم از بازار بزرگ آمریکا را به همراه دارد. منافع چین و ایالات متحده چنان در هم گره خوردهاند که نمیتوانند همدیگر را نادیده بگیرند، به نظر میرسد رابطه «عشق و نفرت» آنها تا مدتها برقرار بماند.
با این حال سیاست بین کشورها عرصه رقابت است، این دو کشور هم تلاش میکنند که سهم بیشتری از قدرت جهان را به دست آورند. چینیها میخواهند یوآن جای دلار را بگیرد، چیزی که بعید است در کوتاه مدت شدنی باشد، اما آنها بلندپروازی خود برای گسترش قلمروشان در جهان را با جدیت دنبال میکنند، یکی از مشهورترین آنها طرح جاده ابریشم جدید است که بناست چین را از طریق راههای دریایی و راه آهن به آسیای مرکزی و اروپا وصل کند و تجارت چشم بادامیها را افزایشی چشمگیر دهد. اما اوضاع داخلی چینیها هم چندان مناسب نیست، رژیم سیاسی به دلیل رشد طبقه متوسط و خواست آزادتر شدن فضای اجتماعی با چالشهایی روبهرو شده است، آلودگی هوا و تخریب محیط زیست مسالهای جدی برای آنها به شمار میآید و انتظار میرود نرخ رشد اقتصادی خیرهکننده سالهای اخیر کاهش یابد. بعید نیست که دولتها برای مهار مسائل داخلی به نوعی ملیگرایی افراطی رو بیاورند، چین هم در چند سال اخیر بهویژه پس از به قدرت رسیدن رئیسجمهوری جدید، شی جین پینگ چنین کرده است؛ در مورد دریای چین جنوبی نهادهای بینالمللی را چندان جدی نگرفته و تهاجمی عمل کرده است. همچنین با وضع مقررات و تعرفهها فعالیتهای تجاری خارجیها در آن کشور را دشوارتر کرده و تلاش کرده است قوانین بینالمللی را به نفع خود دور بزند.
برخی معتقدند در این دوره جدید سیاست جدید آمریکا در تعامل با چین حتی باید بسیار هوشمندانهتر از چهار دهه گذشته دنبال شود. رویکرد تند و تهاجمی تنشها را افزایش میدهد و رویکرد سازشگرانه به ویژه پس از دوران باراک اوباما تصویر آمریکا را بیشتر مخدوش میکند. از این رو باید ترکیبی پیچیده از قاطعیت و دیپلماسی را به کار گرفت. ایالات متحده باید به همپیمانان خود اطمینان دهد که از حمایت کامل او برخوردارند و نشان دهد که در برابر زیادهخواهی چینیها در صورت لزوم واکنشی قاطع خواهد داشت. از سویی دیگر، این کشور باید از رویاروییهای مستقیم با چین که اعتبار دولت چین را نزد شهروندانش بالا میبرد، به ملیگرایی دامن میزند و تنشها را بالا میبرد، پرهیز کند. دنبال کردن چنین سیاست دشوار و تناقضآمیزی که گاه مقابله به مثل با چینیها را طلب میکند، شاید با ارزشهای پایهای آمریکا مانند آزادی تجارت و بیان در تضاد باشد. اما اجازه دهید ادعا کنیم شخصیتی پیچیده و پیشبینیناپذیر مانند دونالد ترامپ از قضا گزینه خوبی برای دنبال کردن این خط جدید ارتباط با چینیهاست.
ترامپ با شعار بازگرداندن عظمت آمریکا در شعارهای انتخاباتی، صحبت از وضع تعرفه بالا بر واردات چین کرد و چشم بادامیها را متهم کرد که ارزش پولشان را پایین نگه میدارند. پس از پیروزی هم تماس تلفنیاش با رئیسجمهور تایوان خبرساز شد، مرد ماجراجو حتی اعلام کرد از سیاست چین واحد پیروی نخواهد کرد. مدتی بعد در تماس با همتای چینیاش برخلاف صحبتهای پیشین گفت که همان سیاست گذشته را ادامه خواهد داد. بعید بود که این مرد اهل حساب و کتاب از رابطه آمریکا و چین بیخبر باشد، ولی گفتهاند این هم ترفندی بود که رئیسجمهوری برای باز کردن باب مذاکره درباره تجارت با چینیها به کار برد. در همان حال به رئیسجمهوری ژاپنیها اطمینان داد که در برابر چین از آنها حمایت خواهد کرد. درست شبیه رفتاری که با روسیه پی گرفت؛ در آغاز برخی حدس میزدند که دو کشور در حال نزدیک شدن به همدیگرند، ولی ناگهان صحبت از احتمال جنگ اتمی میان آنها نیز به میان آمد و اکنون هم روشن نیست کار به کدام سو میرود.
به نظر این پیشبینیناپذیر بودن، ترفندی است که ترامپ بنا دارد در سیاست خارجی خود به کار ببرد، شاید او میخواهد شیوهای که او را در تجارت به ثروت بسیار رسانده است، در عالم سیاست هم تکرار کند. او در مبارزات انتخاباتی هم چندان پیچیده جلوه نمیکرد و کسی او را جدی نمیگرفت، ولی به تدریج نشان داد که بسیار هوشمندتر از چیزی است که به نظر میرسد. او میخواهد مرد تناقضها باشد، مردی که «گاهی از سوراخ سوزن رد میشود و گاهی از دروازه شهر هم داخل نمیآید»، درست همانند شهریاری که ماکیاولی به خوبی توصیفش کرد. هنوز برای قضاوت خیلی زود است، ولی شاید بتوان گفت امروز که اژدهای زرد (چین)، بزرگترین قدرت جهان را به چالش کشیده است، چه کسی بهتر از این فیل خشمگین پرتناقض (ترامپ جمهوریخواه) میتواند این سیاستهای پیچیده و متناقض را عملی کند؟
ارسال نظر