هاشمی در ترازوی اقتصاد

مسعود روغنی زنجانی
معاون رئیس‌جمهور و رئیس سازمان برنامه و بودجه در دولت هاشمی

زمانی که رئیس برنامه بودجه بودم در جلسات خصوصی یا در مجلس با اندیشه‌های ایشان آشنا شدم. حقیقت این است زمانی که متوجه شدم آقای هاشمی قرار است کار را در دست بگیرد قصد نداشتم بمانم و ادامه کار دهم اما به نظر می‌رسید ایشان با اندیشه‌های من بسیار بیشتر از شناختی که من از ایشان داشتم، آشنایی داشت و متوجه شده بود که تفکرات من با او همخوانی دارد.

چیزی که من از ایشان دیدم این بود که هرگز هیچ برنامه یا دستوری را به سازمان برنامه تحمیل نکرد و فقط می‌گفت نظرات کارشناسی را به ما بدهید و گاهی اوقات ایشان از ما جلوتر هم می‌افتاد و در جلسات شورای اقتصاد که خدمتشان می‌رفتیم با سوالات خود، ما را گیر می‌انداخت و مجبور به بررسی بیشتر و تکمیل گزارش می‌شدیم. قبل از انقلاب از مستعمین سخنان ایشان در دانشگاه شریف بودم، اما در دوره جنگ و در کابینه وقت با ایشان آشنا شدم و همچنین در زمان قطعنامه 598 یک سال معاون طرح و برنامه ستاد فرماندهی شدم، در آنجا هم از خلقیات و تفکرات اقتصادی ایشان شناخت پیدا کردم که در 90درصد مواقع قابل قبول بود و در 10 تا 20درصد هم که مباحث تئوری بود، توافق نداشتیم.

برای فهم کامل دیدگاه اقتصادی آقای هاشمی باید زمینه‌های فکری و زندگی شخصی ایشان را بررسی کنیم. آقای هاشمی فردی نواندیش مذهبی بود که برخلاف برخی از هم‌صنفانشان با مدرنیته مقابله نمی‌کردند بلکه از آن بهره نیز می‌گرفت. این افراد نواندیش مذهبی، نه‌تنها در مقابل تفکرات جدید ایستادگی نمی‌کردند، بلکه سعی می‌کردند با استفاده از این تفکرات، قرائتی از دین ارائه کنند که بتواند راهگشای جامعه بشری باشد.

زمانی که افرادی امثال آقای هاشمی وارد عرصه روشنفکری در دوران قبل از انقلاب شدند، به دلیل اینکه می‌توانستند قرائتی از دین ارائه دهند که عامه‌مردم و نخبگان جذب شوند، موردتوجه قرار گرفتند. این تفکر، یکی از ویژگی‌های آقای هاشمی بود، او از همین زاویه به مسائل اجتماعی و اقتصادی نگاه می‌کرد. آقای هاشمی شدیدا به خردگرایی و واقع‌گرایی و کار کارشناسی اعتقاد داشت، به همین دلیل معتقد بود که بسیاری از مشکلاتی که در کشور ایجاد می‌شود را به‌راحتی می‌توان با عقل و تجربه و مهم‌تر از همه با انعطاف‌پذیری حل کرد. به همین دلیل آقای هاشمی را «مرد بحران‌ها» می‌نامیدند و او را مردی اعتدال‌گرا می‌شناختند. نکته بعدی در مورد آقای هاشمی که به او کمک ‌کرد در مسوولیت‌های متفاوتی در کشور حضور داشته باشد، حضور او در کسب و کارهای موفق و مختلف بود. منظور بنده از تجربه کسب و کار، حضور او در بازار و لمس نزدیک فرآیند و عملکرد بازار بود. نکته دیگر در مورد ایشان اراده بسیار قوی و خستگی‌ناپذیر او بود، زمانی که تصمیم به اجرای کاری می‌گرفت تا آن کار به‌طور کامل انجام نمی‌شد، از پای نمی‌نشست. برای مثال دو تصمیم مهمی که آقای هاشمی برای آن هزینه بسیار داد و تاثیر بسزایی بر سرنوشت کشور داشت، یکی قطعنامه 598 و دیگری بحث سیاست‌های اصلاحات اقتصادی بود که به‌شدت مورد هجمه اصلاح‌طلبان حال‌حاضر و جناح راست سنتی قرار گرفت.

ویژگی دیگر ایشان نگاه سیستماتیک او به جریان‌های پیرامونش بود. زمان تصمیم‌گیری در مورد هر مساله‌ای همه جوانب مساله را با هم بررسی می‌کرد. به‌طور مثال در سال‌های جنگ، در عین حال که مخالف اقتصاد دولتی و دخالت دولت در توزیع درآمد بود، (سیاست‌های اصلی اقتصادی نخست‌وزیر زمان جنگ) یکی از پشتیبانان دولت وقت بود. دلیل حمایت او این بود که از اقتصاد زمان جنگ، انتظار توسعه اقتصادی نداشت و اقتصاد کشور در آن زمان باید صرف جنگ می‌شد ولی این مساله که با توجه به حمایت‌ها به این نتیجه برسیم که آقای هاشمی به این سیاست‌ها باور داشت، صحیح نیست. در همان شرایط جنگ، آقای هاشمی سعی می‌کرد زمینه‌های شکل‌گیری بخش خصوصی و فعالیت بازار آزاد را تا جایی که ضربه به سیاست‌های اصلی اقتصادی آن دوران نزند، فراهم کند. در سال‌های 65-64 در یکی از جلسات دولت، وزیر آموزش پرورش وقت از فعالیت مدارس خصوصی شکایت کرد و قصد تعطیلی این مدارس را داشت. در همین جلسه نخست‌وزیر وقت نیز سخنان وزیر آموزش و پرورش را تایید کرد. آقای هاشمی به‌طور غیرمستقیم در این مساله ورود کرد و مانع تعطیلی این بخش خصوصی شد.

فعالیت بعدی آقای هاشمی که نشان از رویکرد بازار آزادی او می‌داد، تشکیل دانشگاه آزاد اسلامی بود. آقای هاشمی مطرح کرد که عده‌ای با توجه به تمکن مالی که دارند، توانایی پرداخت هزینه‌های آموزش عالی خود را دارند، با همین منطق ساده شکل‌گیری دانشگاه آزاد آغاز شد. گرچه از ابتدا بسیاری از اعضای هیات‌دولت وقت با تشکیل این دانشگاه مخالفت کردند ولی او با استدلال، مخالفان را قانع کرد. این دو، نمونه‌ای از رویکرد اقتصادی هاشمی در حوزه آموزش را نشان می‌دهد. البته این عملکردها مربوط به بخش آموزش بود، سایر بخش‌های واقعی و مستقیم اقتصاد که منجر به تولید می‌شود مطمئناً اولویت بیشتری داشت که در آن زمان قابلیت پیاده‌سازی نداشت.

در آن زمان، نخست‌وزیر وقت از برنامه‌های توسعه اولیه حمایت کرد و بعد از مدتی رها شد و آقای هاشمی هیچ گاه این موضوع را دنبال نمی‌کردند؛ چرا که فضای آن دوران را برای پیگیری، برنامه‌ریزی و اجرای یک برنامه توسعه‌ای مناسب نمی‌‌دیدند. به دلیل همان واقع‌گرایی نسبت به مسائل مختلف، این موضوعات را در ذهن خود می‌پروراند. یکی از متغیرهایی که تاثیر قابل ملاحظه‌ای بر کشور داشت، جنگ بود. هاشمی به این نتیجه رسیده بود اگرجنگ ادامه پیدا کند، نمی‌تواند به اهداف مورد نظر خود دست یابد.

از فحوای کلام‌شان می‌فهمیدم که ایشان به‌دنبال ایرانی است که جزو کشورهای صنعتی نوظهور باشد. به محض اینکه واقعیت‌های جنگ به او دیکته شد، با دانش و خردگرایی که در او بود و قرائتی که از مناسبات سیاسی و دین داشت، با همکاری دیگران برای پذیرش قطعنامه 598 از سوی امام(ره) تلاش فراوانی کرد. وقتی قطعنامه پذیرفته شد، نوبت به مسائل اقتصادی کشور رسید که از اولویت‌های اصلی او بود. در آن زمان نخست‌وزیر وقت از سازمان برنامه خواسته بود تا برنامه را برای دولت بعد آماده کند. در این رابطه کمیسیون برنامه و بودجه برای تنظیم سیاست‌ها مرتبا با آقای هاشمی در ارتباط بود و سیاست‌ها را با ایشان چک می‌کرد. زمانی هم که برنامه‌ها در دولت مطرح شد، به رغم اینکه آقای هاشمی در کمیسیون نظرات خود را ارائه کرده بود، در دولت هم به اعضای کابینه اجازه داده شد تا نظرات خود را درخصوص اولین برنامه پنج ساله توسعه ارائه کنند. ایشان فردی خردگرا و بسیار علاقه‌مند به فعالیت با پشتوانه کارشناسی بود و تا پایان همکاری که با ایشان داشتیم به تمامی نظر‌ها دقت می‌کردند و مخالفان در ابراز عقیده درخصوص سیاست‌های اتخاذ شده در دولت تحت فشار نبودند. سیاست‌های تدوین شده از سوی سازمان برنامه تایید شد. هاشمی به دلیل همان تجربه، شناخت، نواندیشی و ذهنیت بسیار قوی که داشت خود به اقتصاد آزاد و مردمی رسیده بود و اینگونه نبود که فردی سیاست‌های اقتصاد بازار را به او توصیه کند. بسیار به کارکرد بازار پایبند بود ضمن اینکه اهداف عدالت اجتماعی را نیز دنبال می‌کرد و معتقد بود مکانیزم‌ها نباید یکدیگر را تحت تاثیر قرار دهند. به دلیل همین ویژگی‌ها بود که اولین برنامه پنج ساله در دولت هاشمی متولد شد و تفکر اقتصاد آزاد را ایشان در کشور نهادینه کرد. به رغم حملات چپ سنتی به سیاست‌های اقتصادی هاشمی و نبود حمایت‌های جناح راست که در موتلفه خلاصه می‌شد، هر دو از پشتوانه تئوریک و علمی منسجمی برخوردار نبودند. جناح راست بیشتر با توجه به تجربه تجاری خودشان که در واردات و صادرات خلاصه می‌شد، موضع می‌گرفتند نه با توجه به نهادها و ابزار‌های مدرن سیاست‌های اقتصادی. آقای هاشمی سیاست‌های اصلاحات اقتصادی را تولید محور می‌دانست و معتقد بود برای شکوفایی اقتصاد کشور باید تولید را شکوفا کنیم، برای شکوفایی تولید نیز باید قیمت‌ها را تعدیل کنیم که تولیدکننده در ازای پذیرش ریسک‌های محیطی و ورود سرمایه بتواند وارد فضای تولید شده و رقابت کند. وی می‌دانست که برای کنترل اقتصاد چه میزان مقررات در حوزه‌های مختلف اقتصادی وجود دارد و سرمایه‌گذار و تولیدکننده را با چالش مواجه می‌کند. هاشمی معتقد بود باید مقررات‌زدایی صورت گیرد و به‌جای ایجاد رانت باید قیمت‌ها را به تدریج تعدیل کنیم. از جمله ارز در آن زمان بزرگ‌ترین زمینه رانت‌خواری را فراهم کرده بود. بسیاری که نسبت به سیاست‌های اقتصادی آقای هاشمی انتقاد دارند فکر می‌کنند که ایشان به تدریج که نرخ ارز را تعدیل کرد، ناشی از سیاست‌های تعدیل بود. در حالی که این ناشی از طبیعت تدریجی سیاست بود. وی اعتقاد داشت که باید فعالیت‌های اقتصادی دولت محدود باشد و خصوصی‌سازی صورت بگیرد و برای اینکه بخش خصوصی کشور فعال شود و سرمایه‌گذاری خارجی وارد شود، باید با سایر کشور‌ها ارتباط داشته باشیم و بدون این ارتباط نمی‌توانیم استعدادهای کشور را شکوفا کنیم. پس از قطعنامه 598، دوره آقای هاشمی فصل بازسازی سیاست خارجی کشور در راستای احیای اقتصاد است.

در این دوره است که برای بهبود روابط با عربستان در کنفرانس اسلامی، برای دیدار با ملک عبدالله، طرف سعودی معتقد بودند آقای هاشمی باید به دیدار ملک عبدالله برود و دیپلمات‌های ایرانی هم دیدار را به آمدن ملک عبدالله به حضور هاشمی منوط کرده بودند. آقای هاشمی در این لحظه می‌گوید رضایت دادم تا برای مصالح کشور، من به دیدار ملک عبدالله بروم. ملک عبدالله نیز تحت تاثیر قرار می‌گیرد و بعدها که به ایران می‌آید در مذاکراتی که انجام شد آقای هاشمی، ملک عبدالله را قانع کرد که ایران و عربستان باید با یکدیگر همکاری کنند و قیمت نفت افزایش پیدا کند. در شورای امنیت ملی نیز معتقد بود برای شکوفایی اقتصاد کشور نیاز است حتی با دشمن خودمان که آمریکا باشد نیز ارتباط برقرار کنیم. هاشمی در جلسه شورای عالی امنیت ملی از تمامی اعضا خواست تا نظرات خود در رابطه با آمریکا بیان کنند و از انگ طرفدار رابطه با آمریکا نترسند، چرا که برای ساخت یک ایران بزرگ با حفظ استقلال باید با تمام کشورهای دنیا رابطه داشته باشیم.

اصلاحات اقتصادی موفق؟

زمانی که آقای هاشمی به ریاست جمهوری راه یافت، نظام اداری و تجربه وزرا و مدیران کشور یک تجربه دولتی بود. بانک مرکزی صرفا ارز تزریق کرده و وزیر صنعت تا آن زمان مشغول بنگاهداری دولتی بود و نه اداره بخش خصوصی، به همین ترتیب سایر دستگاه‌های دولتی نیز چنین شرایطی داشتند. مقررات هم متناسب با این امر تنظیم شده و فرهنگ اداری و کارشناسی به تناسب این شکل گرفته بود. در چنین شرایطی که اصلاحات صورت می‌گیرد، ادارات و نهادها تجربه بازار آزاد را ندارند.

بحثی در شورای اقتصاد در گرفت که تعداد این بحث‌ها هم زیاد بود. بیشتر اعضای شورای اقتصاد معتقد بودند که باید به تدریج تعدیل صورت گیرد، چرا که ممکن است انجام این اصلاحات پیامدهای سیاسی داشته باشد. برخی هم معتقد به اصلاحات فوری بودند. آقای هاشمی هم معتقد بودند که ما تعدیلات را به تدریج انجام دهیم. طبیعتا اجرای سیاست تدریجی رانت‌هایی را برای عده‌ای فراهم آورد که مورد هجمه مخالفان قرار گرفت. بد نیست خاطره‌ای در این زمینه تعریف کنم. چهار گزارش درباره یارانه‌های انرژی به آقای هاشمی دادیم. پس از اینکه این بحث در شورای اقتصاد مطرح شد ایشان در آن جلسه بیان کردند که من حاضرم قیمت حامل‌های انرژی را ناگهان تغییردهیم و اگر مشکلی پیش آمد من حاضرم همه مسوولیت‌ها را به عهده بگیرم و در آن زمان من را برکنار کنید.

او برای اصلاحات در اقتصاد کشور حاضر بود تا این حد خود را فدا کند و جالب این بود که از نظر خود چشم پوشید و در نهایت تصمیم را به شورا واگذار کرد و نظر آن را پذیرفت. یکی از نکاتی که باید اشاره کنم این است که نگاه آقای هاشمی به اقتصاد، نگاه خرد بود. زمانی که وزیر صنعت در مورد کمبود سرمایه یا نیاز به تسهیلات بانکی حرف می‌زد، چون خود در حوزه خرد کار کرده بود و به راحتی مساله را درک می‌کرد، اما وقتی به آقای هاشمی در مورد افزایش نقدینگی توضیح می‌دادیم، موضوع را به مسخره می‌گرفت. شاید ایراد از من و آقای نیلی و طبیبیان یا نوربخش بود که نتوانستیم این مساله را که متغیرهای کلان آثاری دارد که با حوزه خرد هم جنس نیستند، به درستی منتقل کنیم در نتیجه نقدینگی رشد کرد و تورم افزایش یافت و پیامدهای منفی زیادی برای دولت داشت به گونه‌ای در اواسط دوره دوم حرکت دولت متوقف شد و تیم اقتصادی تضعیف شد به گونه‌ای که آقای نوربخش کنار گذاشته شد و درست در نقطه مقابل سیاست‌های کنترلی و تقویت تعزیرات و سرکوب قیمت‌ها و... به کار گرفته شد و آقای هاشمی هم اینها را می‌پذیرفت، چرا که در آن زمان ایشان با رهبری مسائل را هماهنگ می‌کرد و رهبری نیز از اوضاع پیش آمده به شدت ناراحت بودند. از سوی دیگر جریان‌های راست هم وزیر اقتصاد را استیضاح کرده بود و ایشان پذیرفت که سیاست‌های رهبری را اجرا کند، در عین حال در سخنرانی‌ها و بیانات خود بارها بیان کرد که سیاست‌های اصلاحی و تعدیل را قبول دارم. تفکر و اندیشه اصلاحی ایشان در دوره‌های بعد به ویژه دوره آقای خاتمی به‌رغم اینکه اول مخالفت‌هایی وجود داشت، پذیرفته و نهادینه شد. در حال حاضر نیز یک هم‌اندیشی و اشتراک نظری روی همان مباحث داریم و بسته به این است که در حال حاضر سیاست‌ها را چگونه اجرا کنیم.

نکته‌ای که باید عرض کنم این است که او به اقتصاد آزاد و مردمی اعتقاد داشت، اما در نحوه اجرا و پیاده کردن ممکن بود رویه‌های خود را تغییر دهد. همان‌طور که عرض کردم در دوره دوم ریاست جمهوری ایشان مجبور به کنار گذاشتن تیم اقتصادی خود شد، اما اصول و عقاید خود را حداقل در حوزه اقتصاد هرگز کنار نگذاشت.