سه چالش پیشروی آموزش اقتصاد
ویلیام هویت
استاد دانشگاه دانشگاه سینسیناتی
آموزگاران مقدماتی علم اقتصاد با وضعیت گیجکنندهای مواجه هستند که دانشآموزان یا دانشجویان را نیز دچار چندگانگی میکند. پس از تدریس دوره مقدماتی به مدت ۲۵ سال، متقاعد شدهام که نارضایتی اساسی که در مورد آموزش این رشته وجود دارد را میتوان در ۳ مجموعه دستهبندی کرد. اگر بخواهیم این ۳ مجموعه را به شکل پرسش مطرح کنیم: ۱- آیا باید سال نخست را به اصول موردنظر در علم اقتصاد تخصیص داد یا باید به جای آن موضوعات وصفی - نهادی را مورد تاکید قرار داد؟ ۲- آیا هدف دوره مقدماتی علم اقتصاد باید رسیدگی و توجه به نیازهای کسانی باشد که رشته اصلی آنها اقتصاد است یا باید ملاحظات اولیه و مسائل کسانی که رشته اصلی آنها اقتصاد نیست را موردنظر قرار دهد؟ ۳- آیا باید محتوای دوره با اهداف چندین کالج در یک دانشگاه تغییر کند یا دوره مقدماتی باید برای تمام دانشجویان یکسان باشد؟
فکر میکنم معضلات دیگری نیز در این بحث وجود دارند که از آن جمله میتوان به تکنیکهای کلاس درس اشاره کرد.
ویلیام هویت
استاد دانشگاه دانشگاه سینسیناتی
آموزگاران مقدماتی علم اقتصاد با وضعیت گیجکنندهای مواجه هستند که دانشآموزان یا دانشجویان را نیز دچار چندگانگی میکند. پس از تدریس دوره مقدماتی به مدت 25 سال، متقاعد شدهام که نارضایتی اساسی که در مورد آموزش این رشته وجود دارد را میتوان در 3 مجموعه دستهبندی کرد. اگر بخواهیم این 3 مجموعه را به شکل پرسش مطرح کنیم: 1- آیا باید سال نخست را به اصول موردنظر در علم اقتصاد تخصیص داد یا باید به جای آن موضوعات وصفی - نهادی را مورد تاکید قرار داد؟ 2- آیا هدف دوره مقدماتی علم اقتصاد باید رسیدگی و توجه به نیازهای کسانی باشد که رشته اصلی آنها اقتصاد است یا باید ملاحظات اولیه و مسائل کسانی که رشته اصلی آنها اقتصاد نیست را موردنظر قرار دهد؟ 3- آیا باید محتوای دوره با اهداف چندین کالج در یک دانشگاه تغییر کند یا دوره مقدماتی باید برای تمام دانشجویان یکسان باشد؟
فکر میکنم معضلات دیگری نیز در این بحث وجود دارند که از آن جمله میتوان به تکنیکهای کلاس درس اشاره کرد. به هر حال فکر میکنم سه سوال بالا که هر ساله هنگام برنامهریزی دپارتمان آموزش اقتصاد برای دانشجویان با آنها روبهرو میشوم، اهمیت زیادی دارند. مشکل نخست مدتها است وجود دارد، اما در سالهای اخیر تمرکز بر آن بیشتر شده است زیرا پیشرفت قابلتوجهی در نظریه اقتصادی صورت گرفته و تمایل به یکپارچگی و سادهسازی نظریات جدید وجود دارد. برای مثال نظریه رقابت ناقص ممکن است بهعنوان یک نوآوری در نظر گرفته شود، اما تاکید شدید آن بر رویکرد بنگاه انفرادی در مورد نظریه قیمت قطعا انقلابی در تدریس آن بخش از آموزشها ایجاد کرده است. این بخش جدید با بخش قدیمی سابق به خوبی یکپارچه نشده است و پیش تر دیده میشد که در بیشتر کتب درسی به اجبار با تجزیه و تحلیل سنتی مورد بررسی قرار میگرفت.
تولد مجدد و پیشرفت قدرتمند نظریه تعادل عمومی نیز همانند مورد قبل تاثیر عمیقی بر جای گذاشت، بهویژه در مورد نظریه تجارت بینالملل و نظریه سیکل (ادوار). به مرور کتب درسی به استفاده از نظریه تعادل عمومی روی آوردند. و در نهایت، رویکرد کینزی سایه خود را مستقیما بر تمام دوره مقدماتی میاندازد. اکنون نظریه کینزی اساسا بر مبنای کلیتهای مورد استفاده در ابزار تحلیلی عمل میکند مانند کلیتهای درآمدی، تولید، سرمایهگذاری، جمعیت و برخی موارد مشابه دیگر. میخواهم به این نکته اشاره کنم که تدریس مقدماتی اقتصاد امروزه نتیجه غیرقابل اجتنابی از تلاش برای ارائه سطح مقدماتی از یک گروه به سرعت در حال رشد از نظریات است که در سطح فضای حرفهای هضم نشدند.
رشد قدرتمند اطلاعات و مشکلات اقتصاد کاربردی موازی با توسعه نظریات اقتصادی رخ داده است. فاینانس عمومی دیگر به معنای مطالعه افزایش درآمد دولتی یا مخارج آن نیست؛ اهداف غیردرآمدی کنترل اقتصادی و برخی تفکرهای دیگر نیز در این زمینه عنوان شدهاند. الحاق نظریه پولی و فاینانس عمومی موجب شده است که باب جدیدی در این مورد باز شود و موضوعات جدیدی را وارد جریان علم اقتصاد بهویژه بخش کاربردی آن، نموده است. آیا یک آموزگار یا استاد باوجدان میتواند آموزش صحیح و صادقانهای در اصول اقتصادی به دانشآموزان و دانشجویان خود بدهد و درک کافی از نهادهای پیچیده و فعالیتهای زندگی اقتصادی امروزی در یک سال به آنان اعطا کند؟ پاسخ من بسیار مستقیم و منفی است. با این وجود بسیاری از ما تمایلی نداریم تا با این مشکل بهطور موثری برخورد کنیم. متون درسی و محتوای دروس با این معضلات کماکان همراه هستند. هر ساله ما چشم و ذهن خود را به روی این موضوعات بسته و مینویسیم: «این دوره اصول اقتصادی و کاربرد آنها را در مشکلات اقتصادی جاری را پوشش میدهد.» یک سال را باید وقف دوره اصول کرد و سال دوم را باید به نهادهای اقتصادی و مشکلاتی که در زندگی اقتصادی امروزی وجود دارد - اقتصاد کاربردی- اختصاص داد.
اگر این نتیجه مورد قبول و پذیرش باشد، پس کدام دوره را باید در ابتدا برگزار کرد؟ پرسش دوم من که دوباره در ادامه مطرح میکنم به این نکته پاسخ میدهد: « آیا هدف دوره مقدماتی علم اقتصاد باید رسیدگی و توجه به نیازهای کسانی باشد که رشته اصلی آنها اقتصاد است یا باید ملاحظات اولیه و مسائل کسانی که رشته اصلی آنها اقتصاد نیست را موردنظر قرار دهد؟» در کالج هنرهای لیبرال دانشگاه سینسیناتی تنها یکی از دانشجویان از هر 5 مورد اقتصاد را انتخاب میکند. من در این دانشگاه متعاقب دوره نخست دوره دوم را برگزار میکنم. در حقیقت 50 درصد از دانشجویان در گروه جاری دانشجویان سال اول و دانشجویان سال آخر هستند. این وضعیت چگونه میتواند بر انتخاب ما در مورد محتوای دوره اثر بگذارد؟ اگر نخستین دوره به اصول علم اقتصاد بپردازد، آنگاه 80 درصد از دانشجویان ما هرگز برخی معضلات را از دید اقتصادی بررسی نخواهند کرد، درکی از مالیات بر درآمد یا مالیات بر فروش و بهینه بودن آنها نخواهند داشت، در مورد مقررات سازمانهای عمومی و مشکلات بیکاری و تامین اجتماعی نیز چیز زیادی نخواهند دانست.
از طرف دیگر، اگر کسی آماده شدن برای شهروندی را بهعنوان هدفی عمده در ذهن داشته باشد و مشکلات اقتصادی را در بطن این مرحله در نظر بگیرد، آنگاه، به عقیده من باید تسلیم عملکرد پایهای علم اقتصاد و مطالعه فرآیندهای آن شود. در سالهای بعد، دانشجویان اطلاعات قابلتوجهی را در مورد روابط نیروی کار، مالیاتها و تامین اجتماعی از اخبار یا تجربه کاری روزانه یا هر دو یاد خواهند گرفت. اما دانشجویانی که بدون تعلیم دیدن کافی در اصول اساسی اقتصاد فارغالتحصیل شوند، هرگز دوباره در تماس با علم اقتصاد قرار نخواهند گرفت. باور من این است که بهعنوان یک اقتصاددان وظیفه دارم مطمئن شوم که دانشجویانی که تنها یکبار در کلاس درس با من مواجه میشوند، بهترین تعلیمات را از نظر اصول اقتصاد تا آنجایی که در توان من باشد، فرا خواهند گرفت. در مورد کسانی که اقتصاد میخوانند شانس مجددی برای آموزش اصول اقتصادی وجود دارد، اما برای دانشجویانی که رشته اصلی آنها اقتصاد نیست تنها یکبار فرصت آموزش این اصول به آنها وجود دارد.
حال وقت آن رسیده است که به پرسش سوم بپردازیم. برای تحلیل این پرسش باید میانگذار و تغییرات عمده تفاوت قائل شویم. برای مثال در کالج بازرگانی دانشگاه سینسیناتی دوره مقدماتی اقتصاد در سال دوم ارائه میشود. این درس پس از حسابداری و برخی دروس دیگر مانند پول و بانکداری، فاینانس شرکتها و مشکلات نیروی کار در بیش از دو دهه اخیر تدریس شده است. این کار به وضوح نیازمند آن است که تمام دانشجویان باید ملاحظات مورد نظر در تدریس اقتصاد مقدماتی را مدنظر قرار دهند. پوشش دادن موضوعات مساله مهمی است اما تاکید بر آن امر کاملا متفاوتی است.
دانشکده مهندسی ممکن است موضوعات گستردهای را در مورد مدیریت کسب و کار، یکپارچگی صنعتی و مقررات دولتی صنعتی معرفی کند در حالی که همگی در سطح بسیار ابتدایی هستند و نظریه توزیع ممکن است مورد غفلت قرار بگیرد. مدرسان کالجها اغلب دورهای را برگزار میکنند که بتواند بهتر مسائل اقتصادی پیشروی شهروندان را رفع و رجوع کند. دورههای برگزار شده دیگری نیز ممکن است وزن زیادی را به مشکلات مصرفکننده و بازاریابی اختصاص دهند. به نظر من اصول علم اقتصاد باید بخشی از آموزش هر دانشجو باشد، صرفنظر از اینکه کالجی که وی در آن درس میخواند چهچیزی را مدنظر قرار داده است. من مطمئنم که تفاوتهای زیادی در مورد پاسخگویی به سوالاتی که مطرح کردم، وجود دارد. با اعتقاد به اهمیت فراوان آموزش اصول علم اقتصاد، باور دارم دو سال برای تعلیم این مسائل به تمام دانشجویان کالجها لازم باشد.
ارسال نظر