گفتوگو با محسن معظمی مدیر ارشد «سیسکو»
پهنای باند؛چهارمین ابزار ضروری جهان
فهمیه مقتدر: محسن معظمی از ایرانیان موفق و مشهور «سیلیکون ولی» است که سابقه بنیانگذاری یا عضویت در ردههای ارشد مدیریت دهها شرکت بزرگ تکنولوژی و سرمایهگذاری را در کارنامه دارد.
او هماکنون مدیرعامل شرکت کلمبوس نوا در آمریکا است و تا سال ۲۰۱۱ یکی از اعضای هیات اجرایی شرکت سیسکو بوده و اخیرا مسوولیت راهاندازی فناوری سیسکو در بازارهای نوظهور (آمریکای لاتین، اروپای مرکزی و شرقی، خاورمیانه، روسیه، کشورهای مستقل همسود و آفریقا) را برعهده گرفته است. معظمی اخیرا به همراه صدها نفر از متخصصان مشهور تکنولوژی در «سیلیکون ولی» نامه سرگشادهای را خطاب به مردم آمریکا منتشر و در آن از توافق هستهای دفاع کردند.
فهمیه مقتدر: محسن معظمی از ایرانیان موفق و مشهور «سیلیکون ولی» است که سابقه بنیانگذاری یا عضویت در ردههای ارشد مدیریت دهها شرکت بزرگ تکنولوژی و سرمایهگذاری را در کارنامه دارد.
او هماکنون مدیرعامل شرکت کلمبوس نوا در آمریکا است و تا سال ۲۰۱۱ یکی از اعضای هیات اجرایی شرکت سیسکو بوده و اخیرا مسوولیت راهاندازی فناوری سیسکو در بازارهای نوظهور (آمریکای لاتین، اروپای مرکزی و شرقی، خاورمیانه، روسیه، کشورهای مستقل همسود و آفریقا) را برعهده گرفته است. معظمی اخیرا به همراه صدها نفر از متخصصان مشهور تکنولوژی در «سیلیکون ولی» نامه سرگشادهای را خطاب به مردم آمریکا منتشر و در آن از توافق هستهای دفاع کردند. در این گفتوگو با وی در مورد شرایط زندگی یک متخصص مهاجر آیتی و تجربیاتش در این زمینه صحبت شده که میخوانید.
بسیاری از اوقات درباره نقش مهاجران در ساخت آمریکا بهعنوان سرزمین نوآوری و فرصتها صحبت میشود، تجربه خود شما چه بود خصوصا که میدانیم با اندک سرمایه مالی به آمریکا آمدید؟
روزی که از استنفورد فارغالتحصیل شدم، ۲۷ دلار پول نقد و یک مستر کارت با محدودیت ۹۰۰ دلار داشتم. همین و همین. بهعنوان یک مهاجر، با یک اسم خندهدار و از کشوری مغضوب، هیچ گزینه دیگری برای انتخاب نداشتم مگر کار. مثل اینکه دیواری در پشت سر داشته باشید و جز به جلو نتوانید حرکت کنید. این حقیقت اصل آنچه را که من احساس میکنم آمریکا را به مکانی خاص مبدل ساخته است تشکیل میدهد. حقیقتا آمریکا سرزمین فرصتها است.
من در سیلیکون ولی زندگی و کار میکنم، جایی که مهاجران سنگ بنای اصلی آن را بنا نهادهاند. داستان هر موفقیت عمده که در مورد آن میخوانیم، از سیسکو گرفته تا گوگل و واتساپ، رد پای یک مهاجر را میتوان در آن یافت. در آمریکا و در سیلیکون ولی، شایستگی و یک نیروی محرک کاری، از مواد اولیه مورد نیاز جهت رسیدن به موفقیت است. اگر این دو را داشته باشید، راه رسیدن به موفقیت هموار خواهد بود. من سفرهای زیادی به اقصی نقاط جهان داشتهام و در نقاط مختلفی کار کردهام، اما این خصوصیت را به این شکل هیچ جای دیگری ندیدهام.
لطفا در مورد تاثیرات سازنده دوران دانشگاهی خود در آمریکا صحبت کنید. آیا انتخاب رشته دانشگاهی بر موفقیت شما در آینده تاثیر گذاشت؟
به دلیل شرایطم دانشجوی بسیار جدی بودم و این جدیت این فضا را ایجاد میکرد که از فرصت ایجاد شده برای تحصیلات مناسب نگذرم. اما حتی در برخی از مراحل تحصیل من نسبت به کمک هزینه تحصیل ترم بعد خود هیچ اطمینانی نداشتم.
در دانشگاه استنفورد، این حس عجیب را داشتم که احمقترین فرد کلاس هستم و این حس باعث میشد که برای جبران این نقصان طبیعی استعداد دوچندان تلاش کنم. آن احساس ناامنی که پیشتر از آن گفتم در جهت ایجاد نتایج مثبت در دستاوردهای آکادمیک من بسیار موثر بود. استنفورد تاثیری پایدار بر مسیر زندگی حرفهای من داشته است. تا به امروز، من تنها در فاصلهای سه مایلی از محیط دانشگاه زندگی میکنم و مرتب از منابع آن «سوءاستفاده» میکنم!
زمانی که وارد دنیای تجارت شدید و در تجارت موفق میشوید آیا آن لحظه «کشف کردم، یافتم» برای شما وجود داشت؟ و چه چیزی شما را به سمت و سوی اینترنت کشاند؟
نه! هنگامی که استیو جابز (اپل) اولین مکینتاش را ساخت، من به عنوان یک مهندس تازه کار مشغول کار بودم. در آن زمان، اپل این امکان را فراهم آورد تا شما کارت شناسایی خود را در مغازهای گرو بگذارید و برای ۲۴ ساعت دستگاه مک را به خانه ببرید. من این کار را کردم. در آن زمان مک دو نرم افزار داشت، مک رایت (MacWrite) و مک دراو (MacDraw). یادم میآید که برای ۲۴ ساعت بیدار بودم و در بهت رابط گرافیکی آن، کشیدن و رها کردن (دِرَگ و دراپ)، CUT و PAST ... فرو رفته بودم. در پایان آن ۲۴ ساعت به این فکر فرو رفتم که باید نرمافزاری برای مکینتاش درست کنم. زمانی که گرین کارت دریافت کردم - که توسط شرکت مهندسی که در آن استخدام شده بودم حمایت شد - شغل تمام وقتم را رها کردم و وارد سیستمهای تجاری استنفورد شدم. نه برنامه شغلی، نه سرمایه، نه فرشتهای، هیچ چیزی نداشتم، تنها عشق بود و یک نیروی محرک. هشت سال بعد، سیستمهای تجاری استنفورد توسط کورت سالمون اسوشیتس (Kurt Salmon Associates) به کار گرفته شد که برای اولین بار توانستم در جوانی مبلغ قابل توجهی پول بهدست آورم.
در مورد نکات برجسته زمان حضور خود در سیسکو صحبت کنید. از چه لحاظ خود و سیسکو را از لحاظ فرهنگ شراکت، دید جهانی، رویکردهای رهبری، کارآفرینی و... یک جفت مناسب میبینید؟ شما در گذشته گفتهاید که یکی از ارکان اصلی کار سیسکو در بازارهای نوظهور «تحول کشور» است، جایی که شرکای سیسکو همراه با سران دولتها به توسعه طرحی برای پیشرفت اجتماعی و اقتصادی با استفاده از فناوری اطلاعات و ارتباطات پرداختند یا با کمک رهبران کشورهای در حال توسعه برای درک بهتر اینکه پهنای باند ابزاری اساسی و ضروری مانند آب و برق برای یک کشور است همراه بوده است. در این راستا، توصیه شما برای کشوری مثل ایران چیست؟
زمانی که در سال ۱۹۹۹ به پیشنهاد پیوستن به سیسکو پاسخ مثبت دادم، سیسکو یکی از جذابترین شرکتهای کره زمین بود، بهترین کمپانی دهه، مدیرعامل برتر سال، بهترین شرکت سهامی دهه و... هرگز این سطح انرژی، علاقه و تحرک را در جای دیگر ندیدهام. حقیقتا این شرکت به مانند پرتابکننده موشکی بود که من علاقه زیادی داشتم تا بخشی از آن باشم. از قضا، من پیشنهادی از اپل (با بازگشت استیو جابز بهعنوان مدیر عامل شرکت) داشتم، اما سیسکو را انتخاب کردم. هنوز هم پیام صوتی را که جان چیمبرز برای تشویق من برای پیوستن به سیسکو برایم گذاشته بود را دارم. نمیتوانی جواب رد به چنین درخواستی بدهید برای همه ما که در آنجا مشغول بودیم، سیسکو یک علت بود، نه یک شغل. حتی اگر به من هیچ پولی هم پرداخت نمیکردند باز هم با همان تلاش و شدت کار میکردم. در ابتدا، رئیس من، سو بوستروم، مشوق اصلی من بود. از او چیزهای زیادی یاد گرفتم؛ هوشمندی، اخلاق کاری قوی و ارتباط شگفت انگیز. او واقعا به پیشرفت من بهعنوان یک مدیر که در نهادی کار میکند که بعدها به بزرگترین نهادی تبدیل شد که تا به حال در آن کار کردهام بسیار کمک کرد.
پس از آن، شگفتانگیزترین بخش تجربه من در سیسکو زمانی بود که من به تیم مدیریت بازارهای نوظهور پیوستم و خانواده ام را از کالیفرنیا به لندن منتقل کردم. ما در بیش از ۱۳۲ کشور و در ۲۳ ناحیه زمانی دارای صلاحیت قانونی بودیم. در آن دوره چهار ساله بسیار در مورد مقیاسبندی، فرهنگهای مختلف، جهانی فکر کردن و محلی عمل کردن چیز یاد گرفتم. رویکرد ورود به بازار ما در این کشورها همان بود که ما «تحول کشور» مینامیدیم؛ که به زبان ساده انگلیسی به این معنا بود که زیرساختهای پهنای باند ملی میتواند به کشور در تمام بخشهای کلیدی از آموزش گرفته تا مراقبتهای بهداشتی و تجارت کمک کند.
این امر فروش آسان را بدون در نظر گرفتن شکل دولتها در آن ۱۳۲ کشور به همراه داشت. همانطور که امروزه همه به ارزش پهنای باند و اینکه چگونه این مساله به چهارمین ابزار ضروری بعد از آب، برق و جادهها تبدیل شده است واقف هستند.
ایران نیز با این جغرافیا، جمعیت و ظرفیت گسترده میتواند از این استقرار جهانی زیرساخت پهنای باند بهره برد؛ بهخصوص الان که ورودی دوباره به بازارهای جهانی دارد. برای دستیابی موثر به این هدف آنها نیاز دارند که توجه خود را مبذول سیاست و مسائل سرمایهگذاری خارجی کنند تا به این ترتیب باعث افزایش رقابت شوند و در عین حال محرک سرمایهگذاری باشند.
آیا پیشنهاد ی برای نسل جدید که بهدنبال یافتن مسیر خود در جهان هستند دارید؟
دنبال آنچه جامعه به آن بها میدهد یا مطابق مد روز است نروید. به دنبال چیزی که به آن علاقه دارید باشید. این تنها راهی است که شما را در حالی که از زندگی لذت میبرید به موفقیت نیز میرساند.
منبع: هافینگتون پست
ارسال نظر