کتاب بیوگرافی استیو جابز
انصراف و ضرر میلیاردی وین
نام نویسنده: والتر ایساکسون
مترجم: ندا لهردی
او به ووزنیاک گفت که اگر تا بعد از ظهر فردا نام بهتری به ذهنشان نرسید، نام اپل را از دست نمیدهند و همین کار را هم کردند. اپل؛ این انتخاب هوشمندانهای بود.
بخش سی و دوم
نام نویسنده: والتر ایساکسون
مترجم: ندا لهردی
او به ووزنیاک گفت که اگر تا بعد از ظهر فردا نام بهتری به ذهنشان نرسید، نام اپل را از دست نمیدهند و همین کار را هم کردند. اپل؛ این انتخاب هوشمندانهای بود. این اسم بی درنگ حس دوستی و سادگی را منتقل میکرد. اسم اپل هم تا حدی عجیب و غریب بود و هم به سادگی و یک برش سیب. نشانی از ضد فرهنگ، بازگشت به طبیعت زمینی بودن را داشت و با این حال هیچ چیزی آمریکاییتر از این اسم نبود. قرار گرفتن دو کلمه اپل و کامپیوتر در کنار هم یک ترکیب بیربط و جالبی را به وجود میآورد. «مایک مارکولا» که خیلی زود اولین رییس این شرکت جدید شد، میگوید: «این اسم تا حدودی بیمعنی بود. به همین دلیل ذهنتان را مجبور به فکر کردن درباره آن میکرد. سیب (اپل) و کامپیوتر که با هم نمیآیند! به این ترتیب این اسم به ما برای افزایش آگاهی از نام برندها کمک میکرد.»
ووزنیاک هنوز برای کار تمام وقت آماده نبود. او در قلبش یکی از مردان شرکت اچپی بود یا اینطور فکر میکرد و میخواست که کار روزانهاش در آنجا را حفظ کند. جابز متوجه شد که به یک هم پیمان و پشتیبان نیاز دارد تا به حلقه کاری با ووزنیاک کمک کرده و در مواردی که آنها با هم توافق ندارند، تصمیم بگیرد. او توانست حمایت دوستش رون وین مهندس میانسال آتاری را که یکبار هم یک شرکت تولید ماشین سوراخ کن را میخواست راه بیندازد، جلب کند.
وین میدانست که مجبور کردن ووزنیاک به ترک اچپی کار سادهای نیست و البته در آن موقع لازم هم نبود. در عوض کلید متقاعد کردن ووزنیاک این بود که طرحهای کامپیوترش به شرکت اپل تعلق بگیرد. وین میگوید: «ووز به مدارهایی که ساخته بود حس پدرانهای داشت و میخواست بتواند از آنها در کاربردهای دیگر استفاده کند با بگذارد اچپی از آنها استفاده کند. من و جابز فهمیدیم که این مدارها محور اصلی اپل خواهند بود. ما دو ساعت در آپارتمان من درباره این موضوع بحث کردیم و من توانستم ووز را متقاعد کنم.» خلاصه بحث او این بود که چنین مهندس بزرگی باید به خاطر داشته باشد که فقط وقتی میتواند موفق شود که با بازاریابهای بزرگ متحد شود و این مستلزم آن است که او طرحهایش را به شرکت تحویل بدهد. جابز تحت تاثیر قرار گرفته بود و با رضایت قلبی سهام ۱۰ درصدی شرکت جدید را به وین پیشنهاد داد. این موضوع وین را به یک برگ برنده اضافه در مواقع اختلاف جابز و ووزنیاک تبدیل میکرد.
وین میگوید: «آنها خیلی با هم فرق داشتند اما تیم قدرتمندی را درست کردند.» گاهی به نظر میرسید که جابز توسط شیاطین هدایت میشود، در حالی که ووز آدم پاک و سادهای است که با فرشتهها در ارتباط است. جابز شجاعتی داشت که کمکش میکرد تا خیلی از کارها را انجام بدهد و گاهی هم از دیگران به نفع خودش استفاده کند. جابز در حالی که میتوانست با نفوذ و حتی جذاب باشد، بیعاطفه و درندهخو هم بود. در مقابل ووزنیاک خجالتی و گوشهگیر بود، طوری که مثل یک بچه دلنشین به نظر میرسید. جابز میگوید: «ووز در خیلی موارد شفاف بود، اما تقریبا یک ابله دانا بود چون وقتی که میخواست با مردم برخورد کند و نمیدانست که چه کار باید بکند، خیلی مصنوعی و نمایشی رفتار میکرد. ما زوج خوبی بودیم.» این خوب بود که جابز از نبوغ مهندسی ووزنیاک حساب میبرد و ووزنیاک از استعداد تجاری جابز. ووزنیاک به خاطر میآورد: «من هرگز نمیخواستم با دیگران ارتباط برقرار کنم و روی پای خودم باشم، اما استیو میتوانست به کسانی که نمیشناخت تلفن کند و آنها را به انجام کارهایی وادار کند. او میتوانست با کسانی که فکر میکرد باهوش نیستند خشن رفتار کند، اما هرگز با من بی ادبانه رفتار نکرد حتی وقتی که در سالهای اخیر نمیتوانستم آن طور که میخواهد به سوالی جواب بدهم.»
حتی بعد از اینکه ووزنیاک متقاعد شد طرح کامپیوتر جدیدش به شرکت اپل تعلق بگیرد، احساس میکرد باید اول آن را به اچپی میداد چون داشت آنجا کار میکرد. «معتقد بودم که این وظیفه من بود که درباره چیزی که در حال کار در آنجا طراحی کرده بودم، به اچپی بگویم.این کار درست و اخلاقی بود.» به همین دلیل در بهار سال ۱۹۷۶ ووزنیاک موضوع را به مدیرانش گفت. مدیر ارشد او در جلسه تحت تاثیر قرار گرفت و شاید هم دلخور شد، اما در نهایت گفت که این چیزی نبود که اچپی بتواند تولید کند. این دست کم حالا یک محصول سرگرمی بود که در بخشهای تجاری و با کیفیت این شرکت قرار نمیگرفت. ووزنیاک به خاطر میآورد: «نا امید شدم، اما آن موقع دیگر دیگر آزاد بودم تا وارد شراکت اپل بشوم.»
در اولین روز ماه آوریل سال ۱۹۷۶ جابز و ووزنیاک به آپارتمان وین در مانتین ویو رفتند تا قرارداد شراکت را تنظیم کنند. وین گفت که تجربه نوشتن قرارداد به زبان رسمی و قانونی را دارد، به همین دلیل یک سند سه برگی نوشت. زبان رسمیاش از خودش بهتر بود. پاراگرافها با ادبیات جالب و متفاوتی شروع میشد: «به این وسیله متذکر میشود... پیشتر متذکر شد... در بررسی مربوط به تعیین سهمها...» اما بخش مربوط به تقسیم سهمها و سودها واضح بود-- ۴۵ درصد- ۴۵ درصد- ۱۰ درصد-و در قرارداد قید شد که هر خرج و هزینه بیش از ۱۰۰ دلار حداقل به توافق دو نفر از شرکا برسد. مسوولیتها هم توضیح داده شد: «ووزنیاک باید هم مسوولیتهای کلی و هم مسوولیت اصلی اداره بخش مهندسی الکتریک را به عهده بگیرد؛ جابز باید مسوولیت کلی بخش مهندسی الکتریکی و بازاریابی و عرضه را به عهده بگیرد و وین باید مسوولیت اصلی مهندسی مکانیک و جمعآوری اسناد را متقبل شود.» جابز اسمش را با حروف کوچک نوشت، ووزنیاک با حروف سر هم و دقیق و وین با خط کج و معوج و ناخوانا.
بعد از آن بود که وین دست و دلش میلرزید. همانطور که جابز نقشهاش را با پول قرض گرفتن و خرج کردن بیشتر دنبال میکرد، او به یاد ورشکست شدن شرکت خودش میافتاد. نمیخواست یکبار دیگر این شکست را تجربه کند. جابز و ووزنیاک هیچ دارایی شخصی نداشتند، اما وین که نگران بحرانهای مالی جهان بود، سکههای طلایش را در تشک تختش پنهان میکرد و نگه میداشت. از آنجایی که آنها اپل را به صورت یک شراکت سازماندهی کرده بودند تا یک شرکت، شرکا به صورت شخصی مسوول قرض و بدهیها بودند و وین از طلبکاران احتمالی که به دنبال او خواهند بود، میترسید. به همین دلیل هم او یازده روز بعد از اعلام انصراف و اصلاح قرارداد شراکت به دفترش در سانتا کلارا برگشت. اصلاحیه قرارداد این طوری شروع شده بود: «به موجب بازنگری توافقات میان شرکا، در اینجا همکاری وین به عنوان شریک خاتمه مییابد.» این اصلاحیه به پرداخت سهم ده درصدی او از شرکت اشاره کرده بود. او در آن زمان ۸۰۰ دلار و مدت کوتاهی بعد از آن هم ۱۵۰۰ دلار دیگر برای سهم شراکتش دریافت کرده بود.
ارسال نظر