پسری باهوش‌تر از پدر و مادر

بخش هشتم

ترجمه ندا لهردی

«بنابراین به سمت خانه دویدم و به پدرم گفتم که او اشتباه می‌کند.» پدر کار او را تضمین کرد: «نه یک آمپلی فایر لازم دارد.» وقتی استیو همچنان به اعتراضش ادامه می‌داد، پدرش می‌گفت که دیوانه است. «بدون یک آمپلی فایر کار نمی‌کند. کلکی در کار است.» همچنان با پدرم مخالفت می‌کردم و می‌گفتم باید آن را ببیند و بالاخره با من آمد و آن را دید. پدرم گفت: «خب من خفاش کوری هستم که از جهنم آمده.» جابز این ماجرا را به خوبی به خاطر می‌آورد، چون این اولین باری بود که فهمید پدرش همه چیز را نمی‌داند. آن وقت بود که کشف نگران‌کننده‌تری به ذهنش رسید: او از پدر و مادرش باهوش‌تر بود. او همیشه توانایی و عقل پدرش را تحسین کرده بود. «او تحصیلکرده نبود، اما همیشه فکر می‌کردم حسابی باهوش است. زیاد مطالعه نمی‌کرد، اما کارهای زیادی می‌توانست انجام بدهد. تقریبا هر چیز مکانیکی را می‌توانست تعمیر کند.» جابز می‌گوید با این حال ماجرای میکروفون کربنی آغاز کننده فرآیند آزاردهنده‌ای بود که در آن فهمید او در واقع با هوش‌تر و زرنگ‌تر از پدر و مادرش است. «لحظه بزرگی بود که در ذهنم اتفاق می‌افتاد. وقتی متوجه شدم با هوش‌تر از پدر و مادرم هستم، احساس شرم وحشتناکی به خاطر این فکر می‌کردم. هرگز آن لحظه را فراموش نمی‌کنم.» او بعدها به دوستانش گفت که این کشف همراه با حقیقت اینکه به فرزند خواندگی پذیرفته شده است، باعث می‌شد احساس دوری و فاصله، تنها و مجزا بودن از خانواده‌ و این دنیا را داشته باشد. لایه دیگر آگاهی بلافاصله بعد از آن اتفاق افتاد. نه‌تنها کشف کرد که باهوش‌تر از پدر و مادرش است، بلکه متوجه شد که آنها نیز این را می‌دانند. پل و کلارا جابز پدر و مادری دوست داشتنی بودند و حاضر بودند شرایط زندگی‌شان را با حال پسری که با هوش و لجباز بود، وفق بدهند. آنها دست به هر کاری می‌زدند تا با او هماهنگ شوند. استیو هم خیلی زود این واقعیت را فهمید. «پدر و مادرم من را پیدا کرده بودند. آنها وقتی فهمیدند که من خاص هستم، احساس مسوولیت بیشتری داشتند. آنها راه‌های زیادی را برای در اختیار گذاشتن ابزار و وسایل و فرستادن من به مدارس بهتر امتحان کردند. آنها می‌خواستند به نیازهایم احترام بگذارند.» بنابراین او نه‌تنها با حس این به فرزند خواندگی پذیرفته شده، بلکه با حس اینکه خاص بود بزرگ شد. چیزی که در ذهنش بیشتر اهمیت داشت، شکل دادن شخصیتش بود.