تکنولوژی در میان باغ‌های آلو و زردآلو

بخش ششم

ترجمه ندا لهردی

جابز به خاطر می‌آورد که به گفت‌وگوی پدرش با فروشنده پشت دخل مغازه نگاه می‌کرد. «او معامله‌گر خوبی بود، چون بهتر از آنهایی که پشت دخل بودند، می‌دانست که کدام قطعه، چقدر می‌ارزد.» این کارها به تحقق قولی که پدر و مادرش در هنگام فرزندخواندگی او داده بودند، کمک می‌کرد. «پس‌انداز دانشگاه از آنجایی تامین می‌شد که پدرم یک فورد فالکون یا ماشین‌های اوراق و دست دوم دیگر را با قیمت ۵۰ دلار می‌خرید، چند هفته روی آن کار می‌کرد و در نهایت آن را با قیمت ۲۵۰ دلار می‌فروخت.»

خانه خانواده جابز و همسایگانشان توسط شرکت معاملات ملکی به نام «ژوزف ایچلر» ساخته شده بود که در فاصله سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۴ بیش از یازده‌هزار دستگاه خانه را در بخش‌های مختلف کالیفرنیا ساخته بود. شرکت ایچلر با الهام از دیدگاه «فرانک لیوید رایت» درباره خانه‌های ساده و مدرن برای هر آمریکایی، خانه‌های ارزان قیمتی را ساخت که دارای ساختار طبقاتی با دیوارهای شیشه‌ای، نقشه‌های کف باز، تیرک‌های چوبی قابل دید، کف‌هایی با بلوک‌های سیمانی و تعداد زیادی درهای شیشه‌ای کشویی بودند. جابز در یکی از پیاده‌روی‌هایمان در اطراف خانه‌اش گفت: «ایچلر کار بزرگی انجام داد. خانه‌های ایچلر شیک، ارزان و خوب بودند. آنها طراحی مرتب و ساده را برای سلیقه افراد کم درآمد به همراه آوردند. این خانه‌ها امکانات بسیار کمی مانند رادیاتورهای نصب شده روی کف خانه داشتند. وقتی بچه بودیم این خانه‌ها کف‌هایی مانند نان برشته داشتند و ما روی آن‌ها فرش پهن می‌کردیم.»

جابز از خانه‌های ایچلر قدردانی می‌کرد زیرا تمایلش به ساخت محصولاتی با تولید انبوه را به او القا کرده بودند. او با اشاره به سادگی آراسته این خانه‌ها می‌گفت: «عاشق این هستم که بتوانی طراحی بسیار خوب و ساده‌ای را در چیزی ترکیب کنی که قیمت زیادی ندارد. دیدگاه اپل خاص و اصیل است. این همان چیزی است که ما برای تولید اولین کامپیوتر مک و آی‌پاد تلاش کردیم به آن برسیم.»

در طول خیابانی که خانواده جابز در آن زندگی می‌کرد، مردی در قالب یک بنگاه معاملات ملکی موفق شده بود. جابز به خاطر می‌آورد: «او باهوش و زرنگ نبود، اما به نظر می‌رسید که دارد پولدار می‌شود. به همین دلیل پدرم فکر می‌کرد که او هم می‌تواند این کار را بکند. یادم می‌آید که پدرم سخت کار می‌کرد. کلاس‌های شبانه رفت، مدرکش را گرفت و وارد بنگاه معاملات ملکی شد. اما در نهایت از این بازار کنار رفت.» در نتیجه این اتفاق خانواده جابز برای یک سال تا زمانی که استیو دبستانی بود، در فشار مالی قرار داشت. مادرش به عنوان کتابدار در «واریان آسوشیتز» که شرکت سازنده لوازم و ابزار علمی بود، به کار مشغول شد. جابز می‌گوید: «می‌دانید اینکه چیزی درباره دنیای اطرافت ندانی، چه حسی است؟ من نمی‌دانستم که چرا ناگهان پدرم آنقدر بی‌پول و آس و پاس شد.» او افتخار می‌کرد که پدرش هرگز رفتار نوکر مآبانه و چرب‌زبانی نداشت که او را به فروشنده بهتری تبدیل کند. «برای فروش و موفق بودن در بنگاه‌های معاملات ملکی باید چاپلوس و زبان باز باشی و این در ذاتش نبود و نمی‌توانست در این کار خوب باشد. من به این خاطر تحسینش می‌کنم.»

پل‌جابز به کار مکانیکی برگشت

پدرش آرام و ساکت بود؛ خصلت‌هایی که بعدها پسرش بیش از آنکه بخواهد با آن‌ها رقابت کند، تحسین‌شان می‌کرد. او همچنین سرسخت و قاطع بود. جابز مثالی را مطرح می‌کند: در این حوالی مهندسی بود که در شرکت «وستینگهاوس» کار می‌کرد. هیپی بود و زن داشت. زنش گاهی اوقات از من نگهداری می‌کرد. پدر و مادرم کار می‌کردند و به همین دلیل بعد از مدرسه برای دو ساعت به خانه آنها می‌آمدم. او دوبار مست شد و زنش را زد. زن یک شب در حالی که بسیار وحشت‌زده شده بود، در مقابلش ایستاد. مرد مست بود، پدرم هلش داد و گفت: «زنت اینجاست، بیا او را بزن.» مرد همانجا ایستاد و تکان نخورد. در سال‌های دهه ۱۹۵۰ دوست داشتیم فکر کنیم که همه چیز ساده و باصفاست، اما آن مرد یکی از کسانی بود که زندگی را به گند می‌کشید و خراب می‌کرد.

آنچه این محله را از هزاران بخش دیگر در سرتاسر آمریکا متمایز می‌کرد، این بود که اغلب افراد آن می‌خواستند مهندس شوند. جابز به خاطر می‌آورد: «وقتی به اینجا آمدیم، در هر گوشه‌ای باغ‌های آلو و زردآلو بودند. اما هجوم سرمایه‌گذاری در این منطقه، آغاز پیشرفت ناگهانی آن بود.» او در حال و هوای سیلیکون، ولی نفس کشید، رشد کرد و سال‌ها بعد نقش خودش را در آن بازی کرد. فیلم «سرزمین پولاروید» ادواین بعدها به او درباره کمک آیزنهاور به ساخت دوربین‌های جاسوسی پرنده U-۲ گفت تا بفهمد تهدید شوروی چقدر واقعیت دارد. این فیلم سری به تفنگ‌های ساچمه پران زد و به مرکز تحقیقات ناسا در سانیویل برگشت که از محل زندگی جابز دور نبود. او در این مورد گفت: «اولین ترمینال کامپیوتری عمرم را زمانی دیدم که پدرم من را به مرکز تحقیقات ناسا برد. کاملا عاشقش شدم.» شرکت‌های دفاعی دیگر هم در همان حوالی در سال‌های دهه ۱۹۵۰ سبز شدند. شرکت‌های «لاک‌هد میسیلز» و «اسپیس دیویژن» که سازنده زیردریایی‌های پرتاب‌کننده موشک‌های بالیستیکی بودند، بعد از مرکز تحقیقات ناسا در سال ۱۹۵۶ تاسیس شدند. چهار سال بعد از آن جابز به آن منطقه رفت. مرکز تحقیقات ناسا بیست هزار نفر را استخدام کرد. چند کیلومتر آن‌طرف‌تر شرکت وستیگنهاوس تجهیزاتی را مستقر کرد که در آن تیوب و ترانسفورمرهای الکتریکی برای سیستم‌های موشکی تولید می‌شد. جابز به خاطر می‌آورد: «همه این شرکت‌های نظامی را یکجا داشتیم. این مرموز و مدرن بود و زندگی در اینجا را بسیار هیجان انگیز می‌کرد.»

به دنبال صنایع دفاعی، یک اقتصاد رو به رشد بر پایه تکنولوژی در آنجا به وجود آمد. ریشه‌های آن به سال ۱۹۳۸ برمی‌گشت؛ زمانی که «دیوید پکارد» و همسر جدیدش به خانه‌ای در پائولو آلتو رفتند و دوستش «بیل هیولت» خیلی زود در انباری آن‌ خانه، جا خوش کرد.