اکثر تحولات رخ داده در دل خود ‌وابسته به یک تحول فناوری بوده‌اند، مانند انقلاب ارتباطات، جهانی شدن، فتح فضا توسط انسان و ... ‌اگر تا اواسط قرن بیستم فناوری تنها در حوزه‌های خاص صنعتی نفوذ کرده بود، در دهه‌های اخیر ‌در اکثر حوزه‌های زندگی افراد نفوذ کرده و شاید زندگی بدون دخالت فناوری را نتوان تصور کرد. ‌برخی از حوزه‌هایی که رشد فناوری در آنها صورت گرفته است، حوزه‌هایی هستند که اثرات ‌مستقیمی بر معادلات سیاسی جهانی داشته‌اند، مانند اختراع بمب اتم، یا فتح فضا توسط انسان. ‌همچنین فناوری تاثیرات قابل توجهی در بخش اقتصاد گذاشته که ایجاد شاخه‌ای جدید با نام اقتصاد ‌دانش بنیان (Knowledge based economy) موید این مطلب است.‌ به اعتقاد دسته‌ای از نظریه پردازان توسعه، فناوری هسته اصلی توسعه است. بنابراین کشورهای جهان سوم ‌برای توسعه خود به فناوری و انتقال آن از کشورهای پیشرفته نیاز دارند، و همین نیاز است که این ‌کشورها را وابسته به فناوری کشورهای جهان اول می‌کند. رابطه کشورهای قدرتمند با کشورهای جهان ‌سوم به گونه‌ای بوده است که آنها را همیشه وابسته و نیازمند خود نگه می‌داشتند و هیچ‌گاه شکاف فناورانه (Technological Gap) را پرنکرده‌اند. نمونه آن را می‌توان در ‌کنترل شدید در انتقال فناوری مشاهده کرد که به این ترتیب توسعه یا عدم توسعه یافتن کشور هدف را کنترل ‌می کنند.

در نتیجه این نوع تعامل است که کشورهای جهان سوم در برابر خواسته‌های کشورهای قدرتمند ‌تسلیم می‌شوند. این نکته نیز شایسته توجه جدی است که کشورهای غربی توانایی بالایی در جزء به جزء کردن فناوری و پراکنده ‌کردن آن دارند.‌ نکته دیگر این است که فناوری ابزار سلطه و استعمار در قرون اخیر بوده و هست و بدیهی است که اگر ‌پیشرفت فناوری کشورهای قدرتمند نبود، آنها توانایی تسلط بر معادلات جهانی را نداشتند.  در سال‌های ‌اخیر با پیشرفت رخ داده در حوزه فناوری، زمینه‌های بیشتری برای گسترش تسلط کشورهای قدرتمند ‌بر کشورهای ضعیف به وجود آمده است. از مثال‌های تاریخی می‌توان به توسعه فناوری دریانوردی (Naval technologies) اشاره کرد که به قدرت‌های بزرگ این اجازه را داد تا به نقاط مختلف جهان دست‌اندازی کنند و در عصر ‌کنونی نیز فناوری ماهواره به آنها این اجازه را می‌دهد که از هر نقطه جهان که بخواهند اطلاعات به دست ‌آورند.‌ فناوری‌های حوزه‌ ارتباطات نیز موتورهای جست‌وجو و شبکه‌های اجتماعی و غیره نیز بسیار به هژمونی کشورهای صاحب فناوری کمک کرده‌اند. از بعد از جنگ جهانی دوم و به خصوص پایان جنگ سرد، چرخش رقابت‌های بین‌المللی به سوی ‌اقتصاد بوده است.

آلمان و ژاپن که بعد از جنگ از داشتن قدرت نظامی محروم بوده‌اند، به سمت اقتصاد ‌گرایش پیدا کردند و بنابراین شاهد هستیم که کشور آلمان اقتصاد برتر اروپا و نیز کشور ژاپن یکی از قدرت‌های اقتصادی آسیا در کنار کشور چین است. کشمکش اصلی در عرصه بین‌الملل در حال حاضر، از ‌جنس اقتصادی است‌ ‌ و فناوری متغیر اصلی اقتصاد امروز است. ارزش افزوده فراوانی که از قبل ‌استفاده فناوری حاصل می‌شود، برای بسیاری از بازیگران بین‌المللی جذابیت فراوانی ایجاد می‌کند. مقصود این گزارش تبیین چیستی پدیده‌ای است به نام « دیپلماسی علم و فناوری (Science and Technology Diplomacy) »، که در دهه‌های اخیر ‌در ادبیات سیاست خارجی مطرح شده است. هرچند سابقه این مفهوم منحصر به دهه‌های اخیر نیست ‌اما مانند بسیاری از مفاهیم تازه دیگر به‌عنوان شاخه‌ای جدا مورد بررسی قرار گرفته است.

تحول در مفهوم دیپلماسی

در ابتدا نیاز است که تعریفی از «دیپلماسی علم و فناوری» بیان شود، تا از طریق آن چارچوب مفهومی ‌بحث مشخص شود. «دیپلماسی علم و فناوری» ترکیبی از دو اصطلاح دیپلماسی و علم و فناوری ‌است. دیپلماسی در ادبیات علوم سیاسی و روابط بین‌الملل به معنای، «فن پیشبرد و اجرای سیاست ‌خارجی از طرق مسالمت‌آمیز است» که این واژه معنایی در مقابل جنگ دارد، اما گاهی اوقات ‌جنگ خود به ابزاری برای دیپلماسی تبدیل می‌شود، که در آن وقت از دیپلماسی جنگ سخن به میان می‌‌آید. دیپلماسی طی دوران تولد و بلوغ خود تا الان که به شاخه‌های مختلف تقسیم شده، تحولات ‌بسیاری به خود دیده است. در ابتدا و تا اوایل قرن بیستم، دیپلماسی به مذاکرات پنهان میان نمایندگان ‌کشورها، گفته می‌شد، اما بعد از جنگ جهانی اول، یکی از موارد ۱۴ گانه ویلسون‌ ‌ برای صلح ‌جهانی، کنار گذاشتن دیپلماسی مخفی(Secret diplomacy) و به کاربردن دیپلماسی آشکار(Open diplomacy) بود. بعد از شکل‌گیری جامعه ملل، ‌مفهوم «دیپلماسی سازمانی (Organizational diplomacy)» مطرح شد. ‌این نکته قابل‌توجه است که در روابط دیپلماتیک میان بازیگران عرصه بین‌الملل هیچ الزام قانونی وجود ‌ندارد و بنابراین استفاده از اهرم‌ها تضمین‌کننده روابط هستند.  

استفاده از اهرم‌ها به اثرگذاری دیپلماسی منجر ‌می‌شود. جنس اهرم‌ها متفاوت است اما باید اهرم‌ها توانایی اثرگذاری را داشته باشند. اصطلاح دیپلماسی اقتصادی عمدتا در دوران پس از جنگ سرد مطرح و مورد استفاده قرار گرفت. در ‌این دوران الگوهای متعددی برای نظم نوین جهانی مطرح شد که یکی از آنها الگوی ژئواکونومیک بود. ‌اساس این الگو بر مبنای تفکیک جهان پیشرفته به سه بلوک حاشیه اقیانوس آرام و آسیا به رهبری چین و ‌ژاپن، قاره آمریکا به رهبری ایالات‌متحده و اروپا به رهبری اتحادیه اروپا قرار دارد. بر مبنای این الگو ‌تعامل این سه کانون در واقع شکل‌دهنده نظم اقتصادی بین‌المللی نوین خواهد بود و سایر کشورها باید ‌در این چارچوب به تعامل با این کانون‌های قدرت و ثروت بپردازند تا از عواید آن در راستای توسعه ملی ‌بهره ببرند. بنابراین، با این تعریف، دیپلماسی اقتصادی به‌طور عام در مقابل دیپلماسی کلاسیک یا سنتی ‌قرار می‌گیرد که مناسبات سیاسی را بر مبنای مناسبات و ارجحیت‌های اقتصادی اولویت می‌بخشد با گذر از دهه ۷۰ و ۸۰ و تحولاتی که در فناوری ارتباطات رخ داد، مهم‌ترین مفهومی که در رشته‌های ‌مختلف علوم اجتماعی به آن پرداخته شد، «جهانی‌شدن (Globalization)» بود‌ ‌ که یکی از ویژگی‌‌های این تحول، افزایش ارتباطات میان مردمی و کمرنگ شدن مرزهای سیاسی بود.

در همین دوره است ‌که مفاهیمی مانند «دیپلماسی عمومی(Public diplomacy)»، «قدرت نرم(Soft power)»، «دیپلماسی رسانه‌ای (Media diplomacy)» رواج می‌یابد.‌ با ذکر این مقدمه می‌توان دریافت که در هر زمان، با توجه به تحولات آن دوره و اینکه چه ابزاری ‌قدرت اثرگذاری در روابط میان کشورها را دارد، مفهوم دیپلماسی با آن ابزار ترکیب شده و مفهوم ‌جدیدی ایجاد شده است که بیان‌کننده روش جدیدی در پیگیری سیاست خارجی کشورها بوده است.‌ فناوری را در بهترین تعریف از جنس توانایی بیان کرده‌اند با این توضیح که فناوری توانایی تغییر فرآیند ‌یا عملیات است تا بتوان هر ورودی را به خروجی موردنظر تبدیل کرد، توانایی یک قابلیت و متشکل از ‌مولفه‌های سازمان، افراد، ابزار، دانش و تجربه است و هیچ‌یک از مولفه‌های فوق به تنهایی نمی‌تواند ‌مزیت رقابتی مورد نظر را ایجاد کند. ‌

«هدف فناوری تسلط بر طبیعت و توسعه توانایی‌های بشر ‌است. بسیاری از جاها توسعه فناوری بر سعی و خطا استوار بوده، نه بر فرمول‌های علمی و دلایل ‌علمی آن بعدها شناخته شده است.» بدون‌شک می‌توان اینگونه بیان کرد که در تحولات چند دهه ‌اخیر در صحنه جهان، یکی از متغیرهای اصلی پیشرفت، توسعه فناوری بوده است. پیشرفت فناوری‌های نظامی که تولید سلاح هسته‌ای از بارزترین آنهاست، پرتاب ماهواره و فتح فضا توسط انسان، ‌توسعه فناوری ارتباطات و انقلاب اطلاعات که ازثمرات آن گسترش ارتباطات مردم با مردم، گسترش ‌رسانه‌های جمعی و افزایش سرعت مبادله اطلاعات در سطح جهان است. همچنین در چند دهه اخیر ‌علوم جدید و به‌تبع آن فناوری‌های جدیدی به دنیا معرفی شد، مانند: نانو تکنولوژی، بیوتکنولوژی و فناوری‌های علوم شناختی. ‌

حوزه‌های کاربردی دیپلماسی علم و فناوری و تفاوت آن با دیپلماسی اقتصادی

دیپلماسی علم و فناوری کاربردهای بسیاری دارد که دو زمینه‌ عمده آن شامل موارد زیر است: ۱-‌ به‌کارگیری علم و فناوری برای اهداف دیپلماتیک: به معنای اینکه علم و فناوری به‌عنوان ‌دارایی و ابزار دیپلماتیک است. برای مثال همکاری‌های ژاپن با کشورهای در حال توسعه در ‌مسائل جهانی مانند تغییرات آب و هوایی یا مانند تلاش آمریکا با حمایت ژاپن برای ایجاد ‌اشتغال جدید برای دانشمندان هسته‌ای که در شوروی سابق برای توسعه سلاح‌های هسته‌ای ‌فعالیت می‌کردند. ۲-‌ علم و فناوری به‌عنوان منبع قدرت نرم: همان‌طور که جوزف نای (Joseph Nye) در تعریف قدرت‌نرم بیان ‌می‌کند، «قدرت نرم عبارت است از توانایی کسب «هدف مطلوب» از طریق جاذبه، نه از طریق اجبار ‌یا تطمیع.» همچنین بیان می‌کند که «وقتی بتوانی دیگران را وادار کنی ایده‌آل‌هایت را ‌بپذیرند و آنچه را بخواهند که تو بخواهی، در این صورت مجبور نخواهی بود برای هم‌جهت ‌کردن آنها با خود پول زیادی صرف اجرای سیاست هویج و چماق کنی.» به‌عنوان مثال می‌‌توان به ارتقای چهره ژاپن به دلیل دستاوردهای علمی و فناوری این کشور اشاره کرد یا ‌جذابیتی که کشورهای غربی توانسته‌اند برای خود ایجاد کنند. یکی دیگر از مباحثی که باید به آن پرداخته شود تا مفهوم دیپلماسی علم و فناوری روشن‌تر شود، ‌تفاوت میان دیپلماسی علم و فناوری با دیپلماسی اقتصادی است.

با تعریفی که از دیپلماسی اقتصادی ‌بیان شده است می‌توان این موارد را در تفاوت دیپلماسی علم و فناوری با دیپلماسی اقتصادی نیز به دو صورت بیان کرد: ‌۱-‌ در دیپلماسی اقتصادی کشورها سیاست‌های خارجی خود را در جهت رشد اقتصادی تنظیم می‌کنند. به عبارت دیگر کشورها در پی کسب منفعت اقتصادی هستند، اما در دیپلماسی علم و ‌فناوری صرفا منافع اقتصادی مدنظر نیست و ملاحظات سیاسی و استراتژیک را نیز دربر ‌خواهد داشت. مانند کمک‌های فناوری آمریکا به اسرائیل. ‌۲-‌ در دیپلماسی اقتصادی صرفا دستگاه دیپلماسی به اقتصاد کشور خدمات می‌دهد، اما در ‌دیپلماسی علم و فناوری این روابط دوطرفه است.

نتیجه‌گیری

دیپلماسی علم و فناوری مقوله‌ای است که با توجه به تجربیات موفق آن، کشورهای زیادی به سمت آن حرکت می‌کنند و روند به‌کارگیری آن درحال افزایش است. افزون بر این، دیپلماسی علم و فناوری می‌تواند یکی از مزیت‌های عمده هر کشوری باشد و از آن جهت دارای اهمیت تلقی می‌شود که می‌تواند منجر به تسهیل دستیابی به اهداف و منافع ملی شود. خواه این اهداف تامین امنیت، برقراری ارتباط با دیگر کشورها، تقویت ارتباطات سیاسی یا خود اهداف علمی و توسعه فناوری باشد، کشورهای متعددی این ابزار را جهت دستیابی به اهداف درونی خود استفاده می‌کنند که از جمله این کشورها می‌توان به آمریکا به‌عنوان پیشرو در عرصه دیپلماسی علم و فناوری، انگلیس، فرانسه، کانادا و ... اشاره کرد که خود مبین اهمیت این حوزه است لذا این ضرورت ایجاب می‌کند که مسوولان مرتبط با توجه به تجربیات موفق آن، با برنامه‌ریزی‌های لازم دیپلماسی علم و فناوری را مورد بهره‌برداری قرار داده و دستیابی به منافع را تسهیل کنند چراکه بسیاری از کشورها در حال به خدمت گرفتن این ابزار هستند و جمهوری اسلامی ایران نیز می‌تواند با توجه به ناب بودن این ابزار از آن در راستای منافع خود استفاده کند.