گزارش میدانی «دنیایاقتصاد» از خیابان انقلاب
دستفروشها؛ بازار موازی کتاب
مشتریهای ثابت دستفروشها
تهران، خیابان انقلاب. برخلاف روزهای عادی در ایامی که فقط گروه یک مجاز به فعالیت هستند پیادهرو خلوتتر است. بیشتر کتابفروشیها بسته است اما برخی از مغازهها کرکره را تا نصفه بالا کشیدهاند. پیادهرویی که همیشه دستفروشان آن را به راسته بازاری از همه چیز تبدیل میکردند الان خالی است و هر چند متر دستفروشی بساط کتابش را پهن کرده است. کتابهای مختلف انگیزشی با لبخند نویسنده در کنار نبرد من هیتلر، گوژپشت نتردام در کنار کتابهای جلال آلاحمد و کتابهای رنگارنگ با موضوعات مختلف کنار همدیگر چیده شدهاند. یکی از دستفروشان انقلاب میگوید بازار کتاب این روزها «فقط زنده است وگرنه فعالیتی ندارد.» این کتابفروش جوانی است با قد کوتاه و موهایی کمپشت که شروع به ریختن کرده است، با عینکی با عدسیهای تقریبا کلفت: «بیشترین فروش مربوط به کتابهای انگیزشی و مثبتاندیشی است. بعد هم رمان و کتابهای ممنوعه.» او همانطور که کتابهای مختلف را از کارتنهای چیده شده روی گاری برمیدارد و هرکدام را انگار که جایش مشخص باشد با دقت میچیند میگوید بازار کتابهای ممنوعه هم مثل قبل داغ نیست: «قبلا دستفروشهای انقلاب مشهور بودند به پیدا کردن کتابهایی که نیست. الان هم همینطور است اما دیگر مشتری برای اینجور کتابها پیدا نمیشود.» به گفته این جوان دستفروش کتابهای ممنوعه ۳۰ درصد از دخلش را تشکیل میدهد و بیشتری تقاضا در این بخش مربوط به کتابهای سیاسی، مذهبی و فلسفی است: «۷۰ درصد مابقی از فروش کتابهای مجاز بهدست میآید. کتابهایی که یا دیگر چاپ نمیشوند یا به سختی پیدا میشوند. هر دستفروشی در انقلاب چند مشتری ثابت دارد. مشتریهایی که خط مطالعاتی خاصی دارند و کتابهای همان خط را طلب میکنند.» او با لحنی شوخ میگوید: «حتی بعضی مشاوره هم میگیرند. برای مثال مشتریهای ثابتم وقتی کتابی تقاضا میکنند توقع دارند که چند کتاب دیگر در همین حوزه معرفی کنم.» به گفته این دستفروش بالای ۶۰ درصد از دخل دستفروشهای خیابان انقلاب را «دانشجوها تشکیل میدادند، دانشگاه هم که الان تعطیل است. برای ارائه مقاله یا نوشتن پایاننامه اکثرا به کتابها و مراجعی نیاز دارند که بعضی سخت پیدا میشوند. از طرفی اکثرا هم کتابخوان هستند و همراه با کتاب موردنیاز رمان یا شعر هم میخرند. دانشجوها که نیستند، مردم هم بیشتر نگاه میکنند و رد میشوند.» او درباره دلایل خرید از دستفروش آن هم درحالیکه خیابان پر از مغازههای کتابفروشی است میگوید: «از اینکه برای خیلیها مثل یک ژست شده که از دستفروشها خرید کنند بگذریم، خب ما کتاب را با قیمت پایینتری میفروشیم و همین موضوع مشتری را جلب میکند. آن هم نه زیاد. برای مثال کتابی که ۲۰ هزار تومان قیمت دارد را ما ۱۹ هزار تومان میفروشیم. درست است که یک هزار تومان زیاد نیست اما همین مشتری را جذب میکند.» او درباره کتابهای افستی که در کتابفروشیها هم وجود دارد اما در بساط دستفروشها هم خودنمایی میکند میگوید: «این تقاضا بیشتر سمت کتابهای ترجمه است. برای برخی این موضوع که کتاب حتما از مترجم مورد اعتمادشان باشد مهم است. خب ترجمه بسیاری از مترجمان هم دیگر در بازار نیست و چاپهای افستی آن فروخته میشود. بالاخره کتاب هم مثل هر بازار دیگری بازار سیاه خودش را دارد.» این جوان کتابفروش در پاسخ به این سوال که آیا فکر میکنید بازار دستفروشان یک بازار موازی برای کتابفروشها است میگوید: «بله میتوان گفت ما یک بازار موازی هستیم. یعنی فکر میکنم قدرتش را داریم.» به گفته او در زمانی که دانشگاهها باز بودند و هنوز کرونا شایع نشده بود دخل روزانهاش «بعضی روزها به بالای یک میلیون تومان هم میرسید. فقط هم که مشتری نیست. بالاخره پیدا کردن کتابهایی که همچراغها میخواهند و چند کار دیگر هم در بازار میکنیم. الان شرایط بهگونهای است که اگر روزی دو تا کتاب بفروشم کلاهم را بالا میاندازم.»
کیفیت یا کمیت؟
برگهای درختان از نوشکفتگی درآمدهاند و رنگ تابستانی خود را پیدا کردهاند. پیادهرو همچنان خلوت است. یکی از کتابفروشیهایی که کرکرهاش را تا نصفه بالا کشیده وقتی آن را کمی بالا میکشد، دو مشتری دیگر هم در مغازه، هر کدام سمت قفسه خاصی عنوان کتابها را مرور میکنند. این کتابفروش دختر جوانی است حدودا ۳۰ ساله. او در پاسخ به این سوال که در روزهای محدودیت کرونایی چرا مغازه را باز کرده میگوید: «باید کرایه مغازه بدهیم. دستمزد شاگرد بدهیم و چارهای نداریم. اما هر روز باز نیستیم. امروز باید سفارش چند مشتری را تحویل میدادم.» این کتابفروش درباره تاثیری که دستفروشها بر بازار کتاب میگذارند میگوید: «مسلما بخشی از بازار ما را اشغال کردهاند. موضوع اینجاست که برخی از کتابفروشها هم به این آشفتهبازار کمک میکنند. کتابهایی که مجاز به فروش هستند را در داخل مغازه و مابقی را از طریق دستفروش میفروشند. شما فکر کن طرف انگار دو تا مغازه باز کرده است. شاگردی هم گرفته و گذاشته پای بساط دستفروشی.» او بعد از اینکه جواب سوال یکی از مشتریها را میدهد ادامه میدهد: «کتابفروشی فینفسه یک شغل فرهنگی است و وقتی کسی وارد این حوزه میشود سود محوریت ندارد گرچه سود کلانی نصیب برخی میشود. آن هم در شرایطی که هم آمار مطالعه مردم پایین است و هم دانشگاهها مثل قبل رونق ندارند. دانشجوها بخش بزرگی از دخل ما را تشکیل میدادند، از کتاب درسی بگیرید تا غیردرسی. الان که آموزشها مجازی شده عملا کار و کاسبی ما هم خوابیده.» او درباره هزینههای تولید کتاب میگوید: «ناشرها همیشه مینالند! سود اصلی بازار کتاب را ناشر میکند نه نویسنده و کتابفروش. البته نمیتوان منکر گرانی کاغذ و چاپ شد. از سه سال پیش همین هزینهها بیشتر از سه برابر شدهاند. قیمت کتاب هم همینطور. ولی کالایی که مشتری چندانی ندارد وقتی گرانتر شود هم مشتری نخواهد داشت.» این کتابفروش درباره کتابهای مجازی که دستفروشها میفروشند میگوید: «آنها نمیتوانند هر کتابی را پهن پیادهرو کنند. بالاخره کتابهای مجاز را در ویترینشان میگذارند و سفارشها را هم پیگیری میکنند.» این کتابفروش درباره دلیل توفیق دستفروشان در بازار گفت: «از ژستش که بگذریم، برای مشتری ارزان خریدن کتاب مهم است نه کیفیت چاپ. کتابهایی که دستفروشها میفروشند معمولا با کیفیت چاپ پایین و حتی افستی فروش میرود با ویراستاری که روی آن وقت زیادی هم نگذاشتهاند. بستگی دارد که مشتری دنبال چه باشد. کسی که کتاب برایش مهم باشد و در مغازهها پیدا شود؛ چرا باید از دستفروش کتاب بخرد؟ اما برای خیلیها مهم نیست و به ۵ هزار تومان ارزانتر رضایت میدهند که کتاب بیکیفیتتری بخوانند. همانطور که گفتم متاسفانه طمع بعضی از همکاران هم باعث شده این بازار جان بگیرد. برای مثال بسیاری از کتابفروشها کتابهای ارزان افستی را چاپ میکنند و دستفروششان با قیمتی کمتر از روی جلد، که کاملا به روز شده است، میفروشد در صورتی که چاپ استاندارد همان کتاب را در مغازهاش دارد. برخی میخواهند از هر دو بازار سود کنند و فکر میکنم ابتدا باید این موضوع را در صنف حل کنیم و بعد اقدام قانونی برای ساماندهی بازار کتاب.»
شاید آوازه دستفروشهای میدان انقلاب بیش از کتابفروشهاش پیچیده باشد. دستفروشهایی که هماکنون به گفته کسبه آن خیابان عملا به بازاری موازی بدل شدهاند که اگر حذف شوند «انگار این خیابان چیزی کم دارد.»