کاپیتالیسم – داستان پشت یک کلمه
فصل دوم - کاپیتالیسم و تاریخچه تفکر سیاسی
تقارن بین فرمول جدید آزادی هم به معنای مثبت و کهن آن و هم به معنای منفی و مدرنش و نیز ظهور کاپیتالیسم به مثابه کلمه و مفهوم آن نشان میدهد کاپیتالیسم به همان اندازه که قائم به ذات بود، تسلسل زمانی هم داشت. هرچند معمولا این تقارن در اکثر نوشتههای تاریخی بیشتر ضمنی شناخته میشوند تا صریح، اما اهمیت آن را میشود با دو روند شناخته شده اما متفاوت تشریح کرد. یک روند ادعا میکند که تقارن یک مشکل واقعی درباره کاپیتالیسم را برجسته میسازد که یا فراموش شده یا توسط مدافعان سینهچاک کاپیتالیسم بهطور مکرر نادیده گرفته میشود. هر چند روند دوم این استدلال را پیش میکشد که خصوصیات اساسی کاپیتالیسم به خاطر خصلت تغییرپذیری، قابلیت انطباق و انعطافپذیریاش، آنقدر نیست که یا فراموش شود یا نادیده گرفته شود. اسم ممکن است یکی باشد، اما خود شیء تغییر کند. کاپیتالیسم، در این تفسیر مانند همه کلمات و واژههایی که به «ایسم» ختم میشوند مثل اسمی که در ارتباط با مشکلات اقتصادی، اخلاقی و سیاسی که محتوای آنها در طول زمان بهطور رادیکالی و پیوسته تغییر کرده بود، داده شده بود، یک هویت مستقل از خودش نداشت.
محتوی آن همانطور که معمولا ادعا میشود، تحت تاثیر راهحلهای موضعی یا مقطعی متنوعی که توسط انواع متفاوت مقدار، تنوع یا کلیت مشکلی که در کاپیتالیسم سکنی گزیده بودند، تغییر یافته بود. برخی از مشکلات با ثروت و قدرت یا رابطه میان قدرت خصوصی و پاسخگویی عمومی مرتبط بود. برخی دیگر محصور بازارها و قیمتها و تحمل آنها از قابلیتها و انتخابهای بشری بودند. برخی دیگر از مشکلات روی شکلهای مکانیزه شده صنعت و روابط درونی کار، دستمزد و انواع متفاوت مالکیت ساخته شده بود. برخی دیگر با موضوع اقتصاد سیاسی یا رابطه میان منابع فردی و ثروت دولت مرتبط بودند. دیگر مشکلات هم با مالکیت یا نبود مالکیت اموال چه فردی، جمعی و چه نامتعین، پیوند داشت. با این حال برخی مشکلات با رابطه میان اخلاق و نفع شخصی جمع شده بود در حالی که دیگر مشکلات در تفاوت نژادی، طبقاتی، جنسیت، وابستگی و امپراتوری محصور بود. این فهرست طولانی است؛ اما آن را میتوان طولانیتر هم کرد چون هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم تکثیر مشکلات همیشه رو به تغییر پایان خواهد یافت.
در تفسیر دوم، کاپیتالیسم ناهمگون بود و یک شکل نبود و البته هنوز هم هست. برخی از مشکلات مانند ورشکستگی و بدهی منجر به ورشکستگی که زمانی مشکل درونی کاپیتالیسم به حساب میآمد حل شده بود و متعاقبا با توجه به گذشته در بخشی از خصوصیات سیستماتیک آن وارد شده است. از طرف دیگر برخی راهحلهای دیگر مانند آنهایی که روی ماهیت اموال یا پول متمرکز هستند بهطور معکوس سبب مشکلات تازه و غیرقابل پیش بینی میشوند که نمیتوان آنها را در مبدا اولیه مشکلات کاپیتالیسمی که تاریخ را به جلو راند یافت. به این منظور کاپیتالیسم را خیلی ساده میتوان کلمهای گفت که طور تناوب برای ارجاع به یک طیفی از مواردی که بهطور گسسته و متناوب که به همان اندازه طبقه، صنعت، بازارها یا منافع محصور سیاستها و قدرت هست، استفاده میشود. از دیدگاه سوم، کاپیتالیسم، با وجود انعطافپذیریاش بهطور اعجاب آوری با وجود موارد بسیار متفاوت و مشکلاتی که به نظر محصور شده است، در همان لغت باقی ماند. از این نظر، آنچه درباره کاپیتالیسم غیرمعمول است، آن نیست که تغییر کرده بلکه خود اسم هنوز همانطور باقی مانده است. مرکانتیلیسم و ماجراجوییها آمدند و رفتند، همچنین صنعتیگرایی، فردگرایی، کارآفرینیگرایی یا حتی تجارتگرایی، اما کاپیتالیسم بار خودش را نگه داشته است. بنابراین، سوال واقعی در جایی میان همگنی ظاهری کاپیتالیسم و یکپارچی فرضی کاپیتالیسم قرار دارد. این سوال حال میخواهد ارزیابی منفی داشته باشد یا مثبت، درباره این موضوع است که کاپیتالیسم به سطح همان داستان قدیمی فرود آمد یا شاید هم بشود یک داستان بهتری از آن را گفت.
داستان بهتر، در ابتدا نیاز به تغییر دیدگاه دارد. به جای کلنجار رفتن با کاپیتالیسم و پرسش ناهمگونی ظاهری آن یا یکپارچگی فرضی آن، داستان تاریخی موثقتر و بهتر آن میتواند با یک پرسش درباره منشأ و ماهیت این مشخصات متفاوت کاپیتالیسم و انواع کاملا متفاوت غایتهای آن شروع شود که در ظاهر مستلزم به آن هستند. کاپیتالیسم در نسخه داستانهای قدیمی یا یک مساله بزرگی بود که به سمت پیامدهای خطرناک میرفت یا مجموعهای از مشکلات زیاد ناهمگونیهایی بود که هیچ پیامد از قبل تعیینشدهای نداشت. در نسخه سوم، موضوع دیگر کاپیتالیسم نیست، بلکه موضوع خطراتی است که از اول میآید. از این دیدگاه سوال واقعی این نیست که سرمایهداری به خاطر تضادهای درونیاش –همانطور که در عبارت بعدی آمده است- چقدر به سمت فاجعه پیش میرود، بلکه خود مفهوم کاپیتالیسم با تمامی عدم تعینش هست که در ابتدا تلاش زیادی شده بود حدسهای زیادی درباره ماهیت دنیای مدرن و فاجعه بالقوهای که در پیش دارد، زده شود. به بیان دیگر کاپیتالیسم از بدو شروع مقداری مبهم بود اما با این حال کمی مشخص؛ در واقع مجموعهای از دعاوی درباره تاریخ، هستیشناسی و چندین احکام تاریخی ممکن بود که وعده نگهداری آنها را در آینده داده بود.