شما و یکی از دوستانتان به اتهام سرقت دستگیر شده‌اید. دادستان شما را در اتاق‌هایی مجزا از یکدیگر قرار داده و شما را در معرض یک انتخاب واحد قرار می‌دهد. اگر هر دوی شما اقرار کنید، از قاضی درخواست می‌کند که در مجازات شما تخفیف بدهد و در این صورت، هر کدام به ۵سال زندان محکوم خواهید شد. اگر هیچ‌کدام از شما اقرار نکنید، به جرم کوچک‌تری محکوم خواهید شد که اثبات آن ساده‌تر و مجازات آن کمتر، یعنی یک‌سال زندان است. حالت سوم جالب‌تر است. به این صورت که اگر دوست شما اقرار کند؛ اما شما اقرار نکنید، او آزاد می‌شود و شما به ۱۰سال زندان محکوم می‌شوید. عکس این مطلب هم صادق است؛ اگر شما اقرار کنید و او اقرار نکند، او به ۱۰سال زندان که مجازات سختی است، محکوم می‌شود و شما آزاد می‌شوید.

در اینجا شما این‌طور با خود حساب و کتاب خواهید‌کرد: اگر دوست شما اقرار کند، بهتر است شما هم اقرار کنید (در غیر این صورت حداکثر مجازات دامن‌گیر شما می‌شود) و اگر او اقرار نکند، منافع اقرار کردن شما حتی بیشتر هم خواهد شد؛ چراکه در این صورت آزاد می‌شوید. طبیعتا دوست شما هم همین حساب و کتاب را می‌کند، می‌بیند که بهتر است که اقرار کند. نتیجه این می‌شود که هر دوی شما اقرار می‌کنید و ۵سال به زندان می‌روید. عیب کار در اینجا بود که شما نمی‌توانستید با همدیگر مشارکت کنید. اگر شما اعتماد کافی به همدیگر داشتید، می‌توانستید هر دو ساکت بمانید و مجازاتی که در این حالت برای شما وضع می‌شد یک‌سال زندان برای هر کدام بود. در ادامه یک ماتریکس آمده ‌است که خلاصه وضعیت و استدلالات شما را نشان می‌دهد در هر پرانتز، عدد اول میزان سال‌های زندان است که شما به آن محکوم می‌شوید و عدد دوم میزان سال‌های زندان است که دوست شما به آن محکوم می‌شود:

در زندگی موقعیت‌های بسیاری پیش می‌آیند که شبیه به این هستند: مواردی که در آنها تصمیم‌گیری‌های فردی معقولی انجام می‌شود؛ اما در نهایت وضع به‌گونه‌ای خاتمه می‌یابد که همه اشخاص عضو گروه از جمله شما (که بر حسب فرض ما تصمیم‌گیرنده معقولی هستید) ضرر می‌کنند. اگر هر دوی ما با همدیگر مشارکت کنیم، وضع ما بهتر از زمانی خواهد‌ بود که هیچ‌کدام با یکدیگر مشارکت نکنیم؛ اما ما فقط می‌توانیم استراتژی‌های خودمان را انتخاب کنیم نه استراتژی‌های دیگران را. برای هرکدام از ما این وسوسه قوی وجود دارد که خودخواهانه رفتار کنیم و این منتهی به «عدم همکاری» می‌شود. نتیجه این کار، اتلاف یا ناکارآمدی است: مشارکت و همکاری با یکدیگر منافعی دارد که ما از آن محروم می‌شویم. این وضعیت را معمای زندانی می‌نامیم. معمای زندانی، مشهورترین موضوع حوزه نظریه بازی است. نظریه بازی ترکیبی از اقتصاد، ریاضی و سایر دانش‌هاست که هدف آن درک بهتر تعاملات استراتژیک است. در این قسمت از کتاب، ما نگاهی خواهیم داشت به چند بازی مختلف.

گاهی انگیزه‌هایی که از معمای زندانی ناشی می‌شوند مشکل‌ساز هستند و گاهی اوقات خیر. پرسش از اینکه چرا این تفاوت وجود دارد، ما را به یکسری مسائل حقوقی می‌رساند. نخستین دلیل برای اینکه معمای زندانی به این نتیجه بد منتهی می‌شود این است که شما فقط یک‌بار با آن مواجه می‌شوید. اگر شما هر هفته در چنین وضعیتی قرار گیرید، آن‌گاه نگران این خواهید ‌بود که اگر این‌بار به دوست خود خیانت کنید، آن‌گاه او دفعه بعد تلافی خواهدکرد. این امر دلیل بسیاری از مشارکت‌ها در موضوعات تجاری را توضیح می‌دهد: اگر یک دفعه بتوانید سر کسی کلاه بگذارید و از او پول بگیرید و برایش کالاهای نامرغوب بفرستید، یک‌بار سود کرده‌اید؛ اما رابطه شما با او در همین جا خاتمه می‌یابد و او دیگر با شما کار نخواهد ‌کرد. حتی اگر چنین ترسی هم وجود نداشته‌ باشد، قواعد و هنجارهای غیررسمی باعث می‌شوند که همین نتیجه حاصل شود یا به این دلیل که ترس از مجازات توسط دیگران وجود دارد یا به این دلیل که یکسری هنجارها برای ما درونی شده‌اند و بخشی از وجدان و شعور اخلاقی ما هستند. این قواعد و هنجارها –یعنی این درک که همکاری خوب است – بسیار ارزشمند هستند. اگر این هنجارها وجود نداشتند و هیچ‌کس با دیگری همکاری نمی‌کرد جز در مواردی که انتظار منافع و یا ترس تنبیه توسط دیگران را داشت، آن‌گاه زندگی بسیار سخت‌تر از اکنون بود. بر همین اساس است که به کودکان خود می‌آموزیم که بهره کشیدن از دیگران کار نادرستی است و تلاش می‌کنیم دوستان و شرکایی را انتخاب کنیم که قابل اعتماد هستند و از همکاری با دیگران لذت می‌برند.

7 copy

همان‌طور که این بحث نشان می‌دهد، رابطه‌ جالبی بین استراتژی‌های شکلی برای حل معمای زندانی و و ارزش‌هایی که در زندگی ما ستوده و پسندیده هستند، وجود دارد. رابرت اکسلرود برای امتحان کردن استراتژی‌های مختلفی که برای حل معماهای زندانی تکرار‌شونده پیشنهاد داده‌شده‌اند، یک مسابقه اینترنتی برگزار کرد و به این نتیجه رسید که برنده کسی است که مقابله به مثل می‌کند: یعنی ابتدا با همکاری شروع می‌کند و در هر دور بعدی، کاری را انجام می‌دهد که طرف مقابل در دور قبلی انجام داده ‌است. این استراتژی چند ویژگی دارد که که اکسلرود آ‌نها را برای موفقیت در معمای زندانی مهم می‌‌داند و بیشتر آنها را در زندگی روزمره خود به‌عنوان فضایل اخلاقی می‌شناسیم. نخست اینکه استراتژی مزبور یک استراتژی «رحمانی» است؛ به این معنا که ما به‌عنوان یک بازیکن اولین کسی باشیم که همکاری نمی‌کند. دوم اینکه استراتژی مزبور یک استراتژی «متقابل» است؛ به این معنا که ما رفتار بد طرف مقابل را فراموش نمی‌کنیم؛ اما، در عین حال آمادگی بخشش را هم داریم. دیگر اینکه این استراتژی بیش از حد پیچیده نیست و طرف مقابل می‌تواند به سادگی آن را درک کند. در نهایت اینکه این استراتژی مبتنی بر حسادت نسبت به طرف مقابل نیست و شکست دادن دیگر بازیگران را چندان مهم تلقی نمی‌کند. این مطلب آخری را به نحو دیگری می‌توان این‌گونه بیان کرد که در معمای زندانی، بازیگر خوب کسی است که این بازی را یک بازی «صفر و یکی» تلقی نمی‌کند که در آن هر چیزی که برای یک طرف خوب است، باید برای طرف دیگر بد باشد. این استراتژی خیلی رضایت‌بخش است. خیلی خوب است که خاطرجمع باشیم که آنچه رفتار اخلاقی و فضیلت‌مدار است، هم مفید است هم شرافتمندانه.

با این حال، مشکل این است که همواره امکان به‌کار بستن این راهکارها وجود ندارد؛ چراکه بسیاری از معماهای زندانی به‌گونه‌ای هستند که بین آن بازیگران فقط یک‌بار رخ می‌دهند و تکرار نمی‌شوند. در این حالت، ما چاره‌ای جز این نداریم که به ساختار معما نگاه کنیم تا بتوانیم راه‌حلی برای آن پیدا کنیم. اگر شما بتوانید یک توافق قابل اجرا با یکدیگر داشته ‌باشید که بر اساس آن هیچ‌کدام اقرار نکنید، این معما عملا از بین می‌رود. بخش قابل توجهی از فلسفه مکانیزم پیچیده‌ای به اسم حقوق قراردادها، همین نکته است. به‌عنوان مثال این نمونه را در نظر بگیرید که شما کالایی را به فروشنده‌ای سفارش می‌دهید که با او آشنایی ندارید و احتمالا در آینده هم دیگر او را نخواهید ‌دید. لذا نمی‌توانید او را تهدید کنید که اگر کالاها را به موقع تحویل ندهد، دیگر با او کار نخواهید‌کرد؛ چراکه در هر حال، دیگر با او کار نخواهید ‌کرد و او هم این را می‌داند. همچنین آن‌قدر هم خوب او را نمی‌شناسید که بتوانید بگویید آیا او جزء آدم‌هایی است که به دلایل شخصیتی و اخلاقی می‌توان به وی اعتماد کرد یا خیر. اگر چاره روشنی وجود نداشت، این نوع شک و تردیدها، شما و بسیاری افراد دیگر را در زندگی تجاری فلج می‌کرد و نمی‌توانستید کاری انجام دهید: آن چاره عبارت است از قراردادی که در آن هر یک از شما به طرف مقابل قول می‌دهید که کاری را انجام دهید و برای انجام ندادن آن تنبیهاتی را در نظر می‌گیرید. قراردادها باعث می‌شوند که افراد گزینه‌های خود را محدود کنند و این کار را در مقابل این انجام می‌دهند که طرف مقابل هم گزینه‌های خود را محدود کند. قراردادها راهکاری را در اختیار افراد قرار می‌دهند که معمای زندانی را حل کنند و از منافع ناشی از همکاری بهره ببرند. قراردادهای دیگری وجود دارند که راهکارهای پیچیده‌تری برای مشکلات پیچیده‌تری ارائه می‌کنند؛ اما ساختار نهایی همه آنها متضمن همین نکته است؛ مثل یک شخص ثالث امین که پولی را از یک نفر می‌گیرد و نزد خود نگه می‌دارد تا زمانی که مطمئن شود طرف دوم، تعهد خود را انجام داده است و آن‌گاه پول را به او می‌دهد.