نهادها وارد می‌‏شوند

واقعیت آن است که در فضای رسانه‌ای امروز کشور، آن چیزی که به‌طور کلی نهادگرایی شناخته می‌شود، با نام داگلاس نورث، اقتصاددان فقید آمریکایی گره خورده ‌است. ما دست بر قضا، این اتفاق را مبارک قلمداد می‌کنیم؛ زیرا، به زعم نگارنده این اتفاق موجب خواهد شد به سادگی نشان دهیم که برخلاف مجادلات ایدئولوژیک صورت‌گرفته در سطح رسانه‌ها، نهادگرایی نورثی آن‌چنان تمایز شگرفی با اندیشه‌های نئوکلاسیکی ندارد.

البته لازم به ذکر است که نهادگرایی نورثی همان چیزی است که از آن با عنوان اقتصاد نهادی جدید یا همان New Institutional Economics یاد می‌شود. اهمیت این مساله در آنجاست که میزان اختلاف میان اقتصاد نهادی جدید با اقتصاد نئوکلاسیک به مراتب کمتر از جریان‌های دیگر نهادگرایی است و این کار را برای ما بسیار ساده‌تر می‌سازد.

بر این اساس، ما در این شماره به سراغ یکی از مقالات داگلاس نورث رفته‌ایم. مقاله مورد بررسی ما با عنوان «اقتصاد نهادی جدید و توسعه کشورهای جهان سوم» در سال۱۹۹۵ منتشر شده ‌است؛ درست دو سال پس از آنکه نورث جایزه نوبل اقتصاد خود را کسب کرد. نورث در این مقاله به خوبی ویژگی‌های اساسی اقتصاد نهادی جدید را خلاصه کرده و سپس، به تشریح تفاوت آن با نظریه نئوکلاسیک پرداخته‌ است.

 البته نورث در این مقاله، چارچوب تحلیلی اقتصاد نهادی جدید را برای مسائل توسعه‌ای نیز مطرح کرده ‌است که ما برای پرهیز از اطناب بحث، در این شماره آن بخش از مقاله مذکور را پوشش نداده‌ایم، بلکه تنها به‌طور مختصر به محل انشعاب باریک اقتصاد نهادی جدید با نئوکلاسیک‌ها پرداخته‌ایم.

براندازی یا اصلاح؟

تمام داستان امروز ما از آنجا آغاز می‌شود که برخی درصدد آن برآمدند که نهادها را وارد نظریه‌های اقتصادی کنند؛ اما چه لزومی برای این کار بود؟ آیا این یک تلاش ایدئولوژیک بود یا یک لازمه علمی؟ همان‌گونه که در ادامه توضیح خواهیم‌داد، به زعم اقتصاد نهادی‌های جدید یا به اصطلاح NIEها، این امر یک ضرورت علمی است. لکن ذکر یک نکته در همین ابتدا لازم است. تلاش نهادی‌های جدید برخلاف نهادی‌های قدیمی برای وارد کردن نهادها به نظریات اقتصادی، تلاشی اصلاح‌گرانه بود. به دیگر سخن، قصد آنها نه برانداختن نظریه اقتصادی نئوکلاسیک که اصلاح و گسترش آن بوده ‌است.

نهادی‌های جدید نیز مانند نئوکلاسیک‌ها فرض اول خود را کمیابی می‌دانند. در نتیجه، مانند آنها رقابت را می‌پذیرند. تمام تفاوت به ظاهر بزرگ آنها با نئوکلاسیک‌ها، تنها بر سر یک فرض است. فرضی که نورث از آن با عنوان عقلانیت ابزاری یاد می‌کند. نورث بر اساس نقل قولی از هربرت سایمون بیان می‌کند که فرض عقلانیت ابزاری نئوکلاسیک شامل سه بخش است و ماحصل این سه بخش پیامدهای مهمی دارد. بر این اساس نورث بیان می‌کند که اگر فرض کنیم مقادیر داده‌شده و ثابت باشند؛ همچنین امکان ارائه توصیفی عینی از جهان را آن‌گونه که واقعا هست، داشته ‌باشیم و مضاف بر این، فرض کنیم که قدرت محاسباتی انسان نامحدود است؛ در این صورت ما با دو پیامد مهم مواجه خواهیم‌ شد:

الف. بر این اساس دیگر لازم نیست بین دنیای واقعی و درک انسان‌ها از آن تمایز قائل شد؛ زیرا انسان‌ها جهان را آن‌گونه که واقعا هست، درک می‌کنند.

ب. پیش‌بینی انتخاب‌هایی که توسط انسان‌ها انجام می‌شود، به‌طور دقیق از روی دانش دنیای واقعی و بدون آگاهی از ادراک انسان‌ها یا شیوه‌های محاسبه آنها ممکن است.

بنابراین بر اساس این دو پیامد مهم که مولود فروض اقتصاد نئوکلاسیک درخصوص عقلانیت ابزاری است، دیگر هیچ نیازی به نهادها در نظریات اقتصادی نیست. به دیگر سخن، در این حالت دیگر ایده‌ها و ایدئولوژی انسان‌ها در نظریات اقتصادی محلی از اعراب نخواهد داشت. درست بر همین اساس است که در نگاه نئوکلاسیک‌ها، نهادها به رسمیت شناخته نمی‌شوند و این تنها میزان کارآمدی بازارها هست که نتایج سیاسی و اقتصادی را مشخص خواهد کرد؛ اما به زعم نهادی‌های جدید، این فروض تناسبی با واقعیت ندارد و به همین دلیل، نظریات آنها به اندازه کافی توان توضیح مشاهدات را نیز نخواهند داشت.

اصلاح فرض عقلانیت

زیر سوال بردن فروض عقلانیت ابزاری توسط نورث و نهادی‌های جدید بر اساس مقاله نورث به معنای رد آن نیست. این درست همان نکته‌ای است که نگارنده می‌خواهد روی آن تاکید کند. برخلاف مجادلات رسانه‌ای، نهادی‌های جدید نفس عقلانیت را زیر سوال نمی‌برند، بلکه آنها از اصطلاحی با عنوان عقلانیت محدود سخن می‌گویند. به بیان دیگر، به زعم نگارنده، تمام تفاوت به ظاهر عجیب نهادی‌های جدید با نئوکلاسیک‌ها تنها بر سر این است که انسان موجودی با عقلانیت محدود است یا موجودی با عقلانیت بی حدومرز. آن‌چنان‌که نورث در این مقاله بیان می‌کند، ما باید بر اساس مشاهدات، فرض اطلاعات کامل را کنار بگذاریم و در نظریات اقتصادی، فرض اطلاعات ناقص را برای انسان‌ها به‌کار گیریم.

حال اهمیت این فرض در کجاست؟ همان‌طور که نورث در مقاله خود بیان می‌کند، در واقعیت اطلاعات بازیگران ناقص است و آنها ظرفیت ذهنی محدودی برای پردازش اطلاعات دارند. در نتیجه، انسان‌ها مجبورند که محدودیت‌هایی را بر تعامل انسانی اعمال کنند تا امر مبادله را ممکن سازند. در نتیجه این امر، بدیهی است که در چنین دنیایی، ایده‌ها و ایدئولوژی‌ها نقش مهمی را در انتخاب‌ها ایفا می‌کنند و به این ترتیب، پدیده‌ای در تعاملات انسانی با نام هزینه مبادله ایجاد می‌شود. پدیده‌ای که در فهم نئوکلاسیکی از مبادلات و بازارها وجود ندارد و در نتیجه، در دنیای واقعی، بازارها به تنهایی قرار نیست که به اندازه تصور نئوکلاسیک‌ها کارآمد باشند.

پیامد عقلانیت محدود

بنابراین، نقطه تولد نظریه اقتصادی نهادی‌های جدید، اصلاح فرض عقلانیت ابزاری نئوکلاسیک‌ها است. بر اساس دیدگاه نهادی‌های جدید، افراد دارای مدل‌های ذهنی منحصر به فردی برای تفسیر دنیای پیرامون خود هستند. این مدل‌های ذهنی تا حدودی برگرفته از فرهنگ جوامع است. به دیگر سخن، این مدل‌های ذهنی از طریق انتقال بین نسلی دانش، ارزش‌ها و هنجارهایی که به‌طور اساسی در میان گروه‌ها و جوامع قومی مختلف وجود دارند؛ از گذشته به آینده می‌روند. مدل‌هایی که به تناسب جوامع، با همدیگر متفاوت خواهند بود. مضاف بر این، این مدل‌های ذهنی تا حدی از طریق تجربه‌ نیز به‌دست می‌آیند که باعث می‌شود تا از محیطی به محیط دیگر تغییر کند. بنابراین در جهان واقعی ما با انواع بسیار زیادی از مدل‌های ذهنی مواجه می‌شویم و در نتیجه، ادراکات متفاوتی از جهان و نحوه کارکرد آن در میان انسان‌ها وجود دارد. حال این فهم جدید به چه کار می‌آید؟ بزرگ‌ترین نتیجه‌ای که نهادی‌های جدید از وجود مدل‌های ذهنی مختلف می‌گیرند از این قرار است که برخلاف نظر نئوکلاسیک‌ها، ما با یک نقطه تعادلی معین مواجه نیستیم، بلکه ما با چند نقطه تعادلی مختلف روبه‌روایم.

حال وقت آن رسیده ‌است که بیان کنیم وجود اطلاعات ناقص و ظرفیت ذهنی محدود برای پردازش اطلاعات، هزینه‌ای با نام هزینه مبادله را ایجاد می‌کند و وجود همین هزینه‌های مبادله است که زمینه‌ساز شکل‌گیری نهادها می‌شود. در واقع، هزینه‌های مبادله به این دلیل وجود دارند که در جهان واقعی دسترسی به اطلاعات امری پرهزینه است و همچنین این اطلاعات میان طرفین مبادله به‌طور نامتقارن توزیع شده ‌است. در نتیجه، وجود اطلاعات ناقص و نامتقارن میان طرفین مبادله را آنها نگران روند اجرای توافقات خود با دیگران خواهند کرد. راه‌حل این نگرانی، داشتن ضمانتی برای اجرای توافقات میان انسان‌هاست. ضمانتی که با خود مانند هر چیز دیگری هزینه‌ای دارد که نهادی‌های جدید از آن هزینه با عنوان هزینه مبادله یاد می‌کنند. به این ترتیب، نیاز به تضمین اجرای مبادلات و ضرورت پرداخت هزینه‌های مبادله خود را در قالب نهادها نشان می‌دهد. نهادهایی که برای کاهش مساله نااطمینانی در مبادلات اقتصادی میان انسان‌ها ایجاد می‌شوند.

البته در اینجا لازم به ذکر است که برای اولین بار، این رونالد کوز بود که ارتباطی را میان نهادها، هزینه‌های مبادله و نظریه نئوکلاسیک ایجاد کرد. ارتباطی که به زعم نورث، حتی امروز نیز به‌طور کامل توسط اقتصاددانان درک نشده‌است. نورث بیان می‌کند که نتیجه مدنظر نئوکلاسیک‌ها از بازارهای کارآمد تنها زمانی به دست می‌آید که انجام مبادلات بدون هزینه مبادله باشد. وقتی انجام معاملات با هزینه مبادله بالایی مواجه است؛ نهادها حائز اهمیت می‌شوند. همچنین از آنجا که بخش بزرگی از درآمد ملی به معاملات اختصاص می‌یابد، نهادها و به‌ویژه حقوق مالکیت، نقش حیاتی در کارآیی بازارها خواهند داشت.

رابطه نظریه نهادگرای جدید با نئوکلاسیک‌ها

نورث در انتهای بخش اول مقاله خود بیان می‌کند که شاید اکنون این پرسش به وجود آید که چگونه این رویکرد نهادی جدید با نظریه نئوکلاسیک مطابقت دارد؟ او در پاسخ بیان می‌کند، پاسخ ساده است. نهادی‌های جدید با الهام از نئوکلاسیک‌ها کار خود را با فرض کمیابی آغاز می‌کنند. در نتیجه نه‌تنها اصل رقابت را می‌پذیرند، بلکه بیان می‌کنند که باید اقتصاد را به مثابه یک نظریه انتخاب دید که مشروط به محدودیت‌هاست. درست همان‌طور که نظریه اقتصاد خرد، نظریه مادر نئوکلاسیک‌ها به اقتصاد نگاه می‌کند. مضاف بر این نورث بیان می‌کند که نهادی‌های جدید، «تئوری قیمت را به‌عنوان بخش اساسی تحلیل نهادها به‌کار می‌گیرند و تغییرات در قیمت‌های نسبی را به‌عنوان یک نیروی اصلی القاکننده تغییر در نهادها می‌بینند.»

حال با این اوصاف یک پرسش دیگری نیز شاید ایجاد شود؛ اینکه نهادی‌های جدید، دقیقا چه بخشی از نظریه اقتصادی نئوکلاسیک‌ها را می‌خواهد اصلاح کند؟ نورث در پاسخ به این پرسش بیان می‌کند که نهادی‌های جدید، علاوه بر اصلاح اصل عقلانیت، نهادها را به‌عنوان یک محدودیت حیاتی به مدل خود اضافه می‌کنند و نقش هزینه‌های مبادله را به‌عنوان ارتباط بین نهادها و هزینه‌های تولید تحلیل می‌کنند. همچنین این نظریه با ترکیب ایده‌ها و ایدئولوژی‌ها در تحلیل، مدل‌سازی فرآیند سیاسی را به‌عنوان عاملی حیاتی در نوع عملکرد اقتصادها و همچنین توضیحی برای بازارهای ناکارآمد گسترش می‌دهند.

ماحصل بحث

واقعیت آن است که هر نظریه‌ای به دنبال ارائه یک مدل از جهان پیرامون نوع بشر است. حال این واقعیت بر همگان مبرهن است که جهان پیرامون نوع بشر، پدیده‌ای بسیار پیچیده است که فهم آن امری دشوار است. درست بر همین اساس است که نظریات علمی به دنبال ارائه مدل هستند. در واقع، هدف آن‌ها از ارائه مدل، ساده کردن این دنیای پیچیده است تا نوع بشر بتواند آن را تا حد ممکن فهم کند، توضیحی برای پدیده‌های مشاهده شده خود ارائه کند و در بهترین حالت، به کمک این فهم بتواند دنیای پیرامون خود را به نفع خود تغییر دهد یا آینده را پیش‌بینی کند. بنابراین، عدم انطباق موبه‌موی مدل‌های اقتصادی با جهان واقعی، اساسا امری ناپسند نیست؛ زیرا نفس مدل‌های علمی در همین ساده‌سازی است. به دیگر سخن، اگر قرار بود که مدل‌ها درست به اندازه واقعیت‌ها پیچیده باشند، دیگر به لحاظ کاربردی توجیهی نداشتند.

لکن، هنر هر نظریه‌پردازی درست در آنجاست که بداند مدل خود را تا چه حد ساده کند و در این ساده‌سازی چه چیزی را نگه دارد و چه چیزی را حذف کند. دست بر قضا معروف است که نظریه‌پردازان کهنه‌کار سعی می‌کنند که در ارائه مدل، آن را به ساده‌ترین شکل ممکن ارائه کنند و نظریه‌پردازان جوان عاشق مدل‌های پیچیده هستند. درست مانند مدل رشد اقتصادی سولو که مدلی بسیار ساده بود؛ اما در توانمندی آن همان بس که همچنان نامش بر تارک اقتصاد کلان مدرن می‌درخشد.

حال غرض نگارنده از بیان این مطلب این بود که ایراد نهادی‌های جدید بر نئوکلاسیک‌ها تنها به این موضوع بازنمی‌گردد که چرا فروض آنها و در نتیجه مدل‌های آنها انطباق دقیق با دنیای واقعی ندارد، بلکه ایراد آنها در اینجاست که ساده‌سازی نئوکلاسیکی با قدری زیاده‌روی مواجه بوده که فهم پدیده‌های اقتصادی را مشکل می‌سازد. به بیانی دیگر، تمام تفاوت نهادی‌های جدید با نئوکلاسیک‌ها تنها بر سر این است که فرض عقلانیت ابزاری نئوکلاسیکی بیش از حد ساده است و این سادگی بیش از حد باعث می‌شود که متغیر مهمی به نام نهادها از مدل به کل حذف شود و در نتیجه، قدرت توضیح‌دهندگی مدل آنها با کاهش معناداری روبه‌رو می‌شود. تمام تلاش نهادی‌های جدید، تنها در همین یک جمله خلاصه می‌شود که آنها می‌خواهند از این غفلت نئوکلاسیکی جلوگیری کنند تا اتفاقا قدرت توضیح‌دهندگی آن را ارتقا دهند. به عبارت دیگر، برخلاف مجادلات رسانه‌ای این روزهای کشور، نهادی‌های جدید نه دشمن نئوکلاسیک‌ها که یار اصلاح‌گر آنها هستند.