نمایندگی
قرارداد نوعی مصالحه بین منافع مالک رستوران و منافع پیشخدمت است. کار قرارداد این است که منافع این دو را با یکدیگر آشتی دهد؛ اما در اینجا یکسری نکات هم وجود دارد که باید به آنها توجه کرد. نخست اینکه انگیزههایی که برای حل مشکلات نمایندگی ایجاد میشوند در بسیاری از موارد کامل و بدون عیب و نقص نیستند. گاهی اوقات پیشخدمتها به زیان مالک رستوران به مشتری ارائه خدمات میکنند، مثلا غذا یا نوشیدنی مجانی به آنها میدهند و برای این کار پاداشهای سخاوتمندانهای دریافت میکنند. چنین برخوردهایی – که بین نماینده و ناظر پیش میآیند – یکی از مشکلات و دلایل نارضایتی رایج در روابط نمایندگی هستند. مشکل مرتبط دیگر این است که گاهی اوقات نمایندگان میتوانند بدون اینکه شواهد و مدارک قابل مشاهدهای بر جای گذارند، خواستههای اصیل را اجرا نکنند. پیشخدمتی که گستاخ و بیادب است احتمالا باعث شکایت مشتری میشود و انعام مناسبی دریافت نمیکند. پیشخدمتی که میبیند سرآشپز دستان خود را نمیشوید و چیزی به او نمیگوید، کاری انجام نداده است که مشتری یا صاحب رستوران بتوانند متوجه آن شوند. قصورها و کاستیهای منفعلی از این دست، نظیر اجرا نکردن دستورات اصیل میتوانند یکسری مشکلات نمایندگی ایجاد کنند که حل آنها دشوار است. (در این رابطه پلیسی را که با مظنونان سوءرفتار دارد، با پلیس تنبلی که کاری نمیکند مقایسه کنید.)
کاستی دیگر انعام دادن دارد این است که پیشخدمتها مثل بسیاری دیگر از نمایندگان، بیش از یک وظیفه دارند که اصیل میخواهد آن را خوب انجام دهند و انگیزه سخت کار کردن در یکی از آنها میتواند به بهای کار نکردن یا بد کار کردن در دیگری انجام شود. ممکن است انعام دادن باعث شود که پیشخدمت سر میز خود با شور و اشتیاق کار کند و به مشتریان سرویس ارائه کند؛ اما علاقهای نداشته باشد که با سایر کارکنان رستوران همکاری کند و هر وقت که دیگران از او میخواهند کاری را انجام دهد و آن کار به میز دیگری مربوط میشود، جواب دهد که «این کار به من ربطی ندارد.» یک راهکار برای حل این مشکل این است که پیشخدمتها انعامی را که دریافت میکنند، در یکجا جمع کنند. این به آنها اجازه میدهد که با یکدیگر بیشتر مشارکت کنند و همچنین باعث میشود که اگر پیشخدمتی بد شانس بود و در یک شب کسی به او انعام نداد، او هم بتواند انعامی برای آن شب به دریافت کرده و پولی به خانه ببرد. اما باید به این نکته هم توجه کرد که جمع کردن انعامها باعث میشود که انگیزه خدمت مشتاقانه به مشتریان در پیشخدمتها از بین برود؛ چرا که در این حالت آنها تمام هزینهها و بار کار سخت را بر دوش خواهند داشت؛ اما فقط قسمتی از منافع آن نصیب ایشان میشود. در اینجا ممکن است این راهکار به ذهن برسد که مالک رستوران رسیدهای کارتهای اعتباری مشتریان را ملاحظه کند و مشخص کند که میزان انعام دریافتی هر پیشخدمت چقدر بوده است و سپس بر مبنای آن به طریقی دیگر به پیشخدمتهای خوب پاداش دهد. جزئیات این داستان مهم نیستند.
نکتهای که در اینجا میخواهیم به آن توجه داشته باشید این است که چه گامهایی به عقب و جلو برداشته میشود تا انگیزهها اصلاح شوند و هر یک از این گامها از جهتی مفید هستند و از جهت دیگر مفید نیستند.
بگذارید در اینجا به یک نمونه دیگر اشاره کنیم. از مدیران یک شرکت انتظار میرود که منافع سهامداران خود را محقق کنند؛ اما معمولا سهامداران نمیتوانند مطمئن باشند که مدیران تا چه حد به این وظیفه عمل کردهاند. سهامداران به مدیران شرکت یک حقوق ثابت پرداخت نمیکنند؛ چراکه در آن صورت مدیران مثل پیشخدمتهایی که حقوق ثابت میگیرند، انگیزه نخواهند داشت که سخت کار کند. لذا در پایان سال، وقتی که ارزش سهام شرکت بالا میرود سهامداران به مدیران پاداش میدهند و معمولا اینگونه است که سهامداران به جای اینکه هر سال تصمیم بگیرند که پاداش به چه شکلی باشد، بخشی از سهام شرکت یا اختیار خرید سهام شرکت را که ارزش آن با ارزش سهام شرکت بالا میرود، بهعنوان پاداش به مدیران میدهند. این باعث میشود که پرداختی به مدیران بهطور مستقیم به عملکرد شرکت گره بخورد.
در عین حال، وقتی که ارزش سهام شرکت به دلایلی که ربطی به مدیران ندارد و نتیجه عملکرد آنها نیست – مثل وضع قوانین مالیاتی جدید که درآمد شرکت را کم میکند – کاهش مییابد، مدیران حقوق خود را دریافت میکنند که برای جبران خدمت آنها لحاظ شده است. در اینجا قانون علاوه بر اجرای شروط اینگونه قراردادها، یکسری کمکهای دیگر نیز ارائه میکند. قانون وظیفه وفاداری را بر عهده مدیران شرکت میگذارد، اجازه میدهد سهامداران شرکت به نام شرکت علیه مدیران شرکت دعاوی «اشتقاقی» اقامه کنند و مقرر میدارد که شرکت باید اطلاعات گستردهای را در رابطه با خود بهطور عمومی افشا کند (تا نظارت بر شرکت آسانتر شود). مشکلات نمایندگی علاوه بر آنچه باعث شد، میتوانند باعث شوند که کسانی که میخواهند شرکت را تملک کنند، وجهه خوبی بهدست آورند. شرکت زمانی در معرض تملک توسط دیگران قرار میگیرد که خریداران بالقوه بر این باور باشند مدیران و مسوولان فعلی شرکت، حداکثر ارزش ممکن را از شرکت استخراج نمیکنند. بنابراین آنها کمی بیشتر از مالکان شرکت عملیات آن را مورد بررسی و تحقیق قرار میدهند و اگرچه اینگونه تملکها ابعاد منفی دارند و باعث ایجاد نارضایتیها و هزینههایی هم میشوند، اما این حسن را نیز دارند که به حل مشکل نمایندگی کمک میکنند.
آنچه در اینجا در رابطه با انگیزههای فعالیت در یک شرکت گفته شد، فقط بخش بسیار مختصری از یک موضوع بسیار مفصل و پیچیده درخصوص ساختار نهادی و حقوقی شرکت است. اکنون این موضوع را کنار بگذارید و به یک مثال دیگر توجه کنید. یک کارآفرین ایدهای در ذهن دارد و میخواهد که برای اجرای آن ایده سرمایهگذار پیدا کند. سرمایه گذاران نگران این هستند که اگر پول را به کارآفرین بدهند، ممکن است آن را درست استفاده نکند، مثلا بخشی از آن را روی ایده سرمایهگذاری کند و بقیه آن را برای خودش و بهعنوان یک حقوق کلان و مزایا بردارد. سرمایهگذاران به طرق مختلفی با این ترس مواجه میشوند.
برخی از آنها فقط در صورتی به کارآفرین پول میدهند که حق رأی دادن درخصوص برخی تصمیمات مدیریتی به آنها داده شود. به عبارت دیگر، این سرمایهگذاران به سهامدار تبدیل میشوند. سهامداران میتوانند درخواست کنند که یک هیاتمدیره تشکیل شود و اعضای هیاتمدیره فعالیت کارآفرین مورد بحث را تحت نظارت قرار دهند و از این حق برخوردار باشند که اگر هیاتمدیره تصمیمات نادرستی گرفت، او را جابهجا کنند. البته ممکن است اعضای هیاتمدیره نیز از کار بدزدند لذا همانطور که در بالا گفته شد، میتوان به آنها اختیار خرید سهام شرکت را داد تا اطمینان حاصل شود که آنها بر عملیات مدیران نظارت میکنند نه اینکه به جای کار کردن بخوابند.
در عین حال، راهکار دیگری که ممکن است برخی سهامداران انتخاب کنند این است که پول را به کارآفرین وام دهند بدون اینکه در پی کنترل او باشند؛ اما در عوض بهرهای بابت پول مطالبه کنند که بیانگر میزان مشکلات نمایندگی است که از نظر آنها وجود دارد. راهکار دیگر این است که سرمایهگذاران فقط برای خرید چیزهایی پول صرف کنند که اگر سرمایه آنها به سرعت بازنگشت امکان فروش آنها و بازیابی پول وجود داشته باشد. در هر حال، این وامدهندگان طلبکار نامیده میشوند. قانون به طلبکار این مزیت اضافی را هم میدهد: اگر شرکت ورشکسته شود، اول و قبل از اینکه پرداختی به سهامداران صورت گیرد طلب آنها بازپرداخت میشود. مدیران، طلبکاران، سهامداران و سایرین این امکان را نیز دارند که کارآفرین را موظف کنند یک حسابرس بیرونی منصوب کند تا بر عملیات مالی او نظارت داشته باشد و این کار با علم به این نکته انجام میشود که حسابرس مزبور مستقل است و اعتبار آن بستگی به این دارد که قضاوت بی طرفانهای ارائه کند.
مثال دیگری که میتوان به آن فکر کرد بنگاه معاملات ملکی است. بنگاه املاک چقدر سخت تلاش میکند تا خانه شما را بفروشد؟ بگذارید سوال را دقیقتر بپرسیم. از کجا میدانید که او سخت تلاش میکند تا خانه شما را بفروشد؟ شما احتمالا نمیتوانید در این خصوص مطمئن باشید؛ چراکه اگر خانه شما برای مدتی طولانی فروش نرود، او میتواند دلایل قابل پذیرش متعددی بیاورد که نشان میدهد فروش نرفتن خانه ربطی به میزان تلاش او برای فروش خانه نداشته است. بنابراین راهکار معمول این است که با در نظر گرفتن کمیسیونی به بنگاه معاملات ملکی که در صورت فروش خانه پرداخت میشود، منافع او با منافع شما هماهنگ شود. هر چقدر پولی که از فروش خانه بهدست میآورد بیشتر باشد، تلاش او هم برای فروش خانه بیشتر خواهد شد.
با این حال، وقتی که ما در یک قرارداد به دنبال نوعی بیمه یا تضمین درآمد میگردیم، معمولا چنین چیزی پیدا نمیکنیم. اگر خانه فروخته نشود، معمولا چیزی به بنگاه معاملات ملکی پرداخت نمیشود. شاید دلیل این امر این باشد که خانه بالاخره فروش میرود؛ اما به این نکته توجه داشته باشید که بنگاه معاملات ملکی بیمه یا تضمین دیگری دارد؛ او برای اصیلها (فروشندگان) متعددی کار میکند، لذا حتی اگر یکی از خانهها فروش نرود سایر فروشندگان که خانه آنها فروش میرود حق الزحمه او را پرداخت خواهند کرد.