توسعه اقتصادی به‌مثابه خود اکتشافی

 رودریک و هاسمن به دودسته شواهد استناد می‌کنند که با دیدگاه جریان اصلی درخصوص رشد در تضاد است. شواهد اول مربوط به عملکرد اقتصادی کشورهای آمریکای لاتین در دهه ۹۰ میلادی است. کیفیت سیاستگذاری در این کشورها بر اساس استانداردهای جریان اصلی، در دهه نود به‌مراتب بهتر از دو یا سه دهه پیش از آن بود. بااین‌حال متوسط رشد اقتصادی بسیار پایین‌تر از دهه هشتاد و پیش از آن بود. متوسط درآمد سرانه هم در این کشورها از ۹/ ۲۲درصد سطح ایالات‌متحده در سال۱۹۸۵ به ۷/ ۱۷درصد سطح ایالات‌متحده در سال۱۹۹۹ کاهش یافت. شواهد دیگر مربوط به کشورهایی می‌شود که موفقیت اقتصادی خوبی داشتند. بعضی از این کشورها مانند کره‌جنوبی و تایوان از دهه شصت، چین از دهه هفتاد و هند از اوایل دهه هشتاد عملکرد بسیار خوبی داشتند.

تمام این کشورها روی صادرات تمرکز داشته و کم‌وبیش حقوق مالکیت را نقض کردند. کره‌جنوبی و تایوان سیاست‌های حمایت‌گرایی را برای مدت طولانی حفظ کردند و سیاست صنعتی را به‌طور فعالانه به‌کار بستند. جهش رشد اقتصادی چین بدون رسمیت حقوق مالکیت خصوصی انجام گرفت؛ موضوعی که به نظر بسیاری از اقتصاددانان غیرممکن است. تا دهه نود اقتصاد هند یکی از حفاظت‌شده‌ترین اقتصادها بود. البته که الگوی جریان دگراندیش در همه‌جا موفق نبود. بسیاری از کشورها با اقتصاد محافظت‌شده و حقوق مالکیت ضعیف درجا زده یا عقبگرد داشتند. اما اینکه موفق‌ترین اقتصادهای جهان در نیم‌قرن گذشته استراتژی‌هایی را به‌کار برده‌اند که از منظر عموم اشتباه هستند، واقعیتی است که نمی‌توان از کنار آن به‌آسانی گذشت.

رودریک و هاسمن در مقاله مهم خود تحت عنوان «توسعه به‌مثابه خود اکتشافی» به گونه خاصی از یادگیری توجه می‌کنند که به باور آنها برای توسعه اقتصادی حیاتی است: «یادگیری آنچه برای تولید مناسب است.» به نظر آنها این مساله یک چالش کلیدی در فرآیند مبدل شدن به یک اقتصاد مدرن است. نه نظریه‌های اقتصادی و نه نظریه‌های مدیریتی کمک چندانی به کارآفرینان (یا دولت) در انتخاب سرمایه‌گذاری مناسب از بین هزاران فعالیت مدرن موجود نمی‌کنند. درواقع آنها از دسته‌بندی‌های کلی مانند «کالاهای کاربر» یا «کالاهای منبع‌محور» فراتر نرفته‌اند. درحالی‌که سرمایه‌گذاری در بخش درست کلید رشد اقتصادی است و الگوی تخصصی شدن اقتصاد را مشخص می‌کند.

به عبارتی کشف اینکه شاخه گل، توپ فوتبال یا نرم‌افزار کامپیوتر می‌تواند با هزینه کمتری تولید شود ارزش بسیار بالایی دارد؛ چراکه این آگاهی می‌تواند هدایتگر سرمایه‌گذاری دیگر کارآفرینان باشد. بااین‌حال اولین کارآفرینان که این «کشف» را انجام می‌دهند تنها از بخش کوچکی از ارزش این آگاهی منتفع می‌شوند. چراکه کارآفرینان دیگر همان‌گونه که مطالعات موردی مقاله مذکور نشان می‌دهد به سرعت از این کشف تقلید می‌کنند. درنتیجه این‌گونه کارآفرینی -یادگیری آنچه می‌توان تولید کرد- معمولا عرضه کمتری داشته که موجب تاخیر در تحول اقتصادی می‌شود.

 این همان اتفاقی است که برای مبتکران فناوری‌های نو در کشورهای پیشرفته رخ می‌دهد. اما رژیم حقوقی مالکیت معنوی، زمان کافی به مبتکر می‌دهد تا از آگاهی جدید به‌اندازه کافی منتفع شود. اما این شرایط برای کارآفرینان کشورهای درحال‌توسعه که درمی‌یابند با فناوری‌های «موجود» تولید چه چیزی بهتر است وجود ندارد. برعکس اقتصاد بازار تسهیل ورود به کسب‌وکار را معیار کارآیی بازار محسوب می‌کنند. ورود آزاد به کسب‌وکار مشکل عدم منفعت از نوآوری را بیشتر می‌کند و انگیزه سرمایه‌گذاری را در اینکه یک کشور در تولید چه چیزی خوب است، کاهش می‌دهد. اقتصاد آزاد در چنین شرایطی بهترین راه‌حل نیست، همان‌گونه که درباره کالاهای جدید بخش تحقیق و توسعه نیست.

به عبارتی آنها سرمایه‌گذاری پیشین پایین و تنوع تولید پسین بالا را به‌عنوان شکست اکتشاف و خوداکتشافی شناسایی کردند. همچنین به اینکه تمام کشورهای درحال‌توسعه دارای مزیت‌های نسبی نهانی هستند که باید کشف شود، اعتقادی ندارند. به نظر آنها کشف مزیت نسبی نیاز به‌صرف زمان و تلاش دارد و همیشه نتیجه مورد انتظار را به همراه ندارد. ازاین‌رو سیاست‌های صنعتی به شکل یارانه و معافیت مالیاتی باید متمرکز بر رفع موانع یادگیری و اکتشاف باشد. برای شناسایی مهم‌ترین موانع رشد و رفع آن، مدل «عارضه‌یابی رشد» به‌عنوان چارچوب تحلیل مسائل رشد اقتصادی توسعه داده شد. هدف‌گیری اولویت‌هایی که مدل عیب‌یابی رشد برای توسعه مشخص می‌کند، احتمال اثرگذاری بیشتری نسبت به لیست بلندبالایی از اصلاحات نهادی و حکمرانی دارد که ممکن است ربطی به موانع اصلی رشد اقتصادی داشته یا نداشته باشند.

infrastructure copy