نگاه دو اقتصاددان به «سلامسینما»
تعیین روزی نمادین به نام «سلامسینما» و رایگان شدن حضور در سینماها در این روز، حواشی مختلف و بعضا غیرمنتظرهای به دنبال داشت. در کنار تحلیلهای مختلف مطرحشده در این زمینه، تحلیلهای مختلفی هم که دو اقتصاددان جوان ایران، دکتر حسین عباسی (مدرس دانشگاه بلومزبرگ- پنسیلوانیا) و دکتر علی دادپی (مدرس دانشگاه ایالتی کلایتون)، در وبلاگهای خود به دو جنبه کمتر توجهشده «روز سلام سینما» پرداختهاند: جای خالی «تبعیض قیمت» سینمایی دکتر حسین عباسی این ماجرای «سلام سینما» تبدیل به پدیدهای جالب شد.
تعیین روزی نمادین به نام «سلامسینما» و رایگان شدن حضور در سینماها در این روز، حواشی مختلف و بعضا غیرمنتظرهای به دنبال داشت. در کنار تحلیلهای مختلف مطرحشده در این زمینه، تحلیلهای مختلفی هم که دو اقتصاددان جوان ایران، دکتر حسین عباسی (مدرس دانشگاه بلومزبرگ- پنسیلوانیا) و دکتر علی دادپی (مدرس دانشگاه ایالتی کلایتون)، در وبلاگهای خود به دو جنبه کمتر توجهشده «روز سلام سینما» پرداختهاند:
جای خالی «تبعیض قیمت» سینمایی
دکتر حسین عباسی
این ماجرای «سلام سینما» تبدیل به پدیدهای جالب شد. در حرکتی تحسینبرانگیز، مسوولان سینما اعلام کردند که پنجشنبه دهم بهمن مردم میتوانند بدون پرداخت پول بلیت به سینما بروند. نتیجه آن شد که مردم به سینماها هجوم بردند تا آنجا که خساراتی هم به بعضی از سینماها وارد شد. این مساله نشان میدهد که مسوولانی که قیمت بلیت را تعیین میکنند، بخش تقاضای قضیه را فراموش کردهاند. بازی با قیمت میتواند استفاده از ظرفیت سینماها را افزایش دهد. این الزاما به این معنی نیست که قیمت بالا است و باید کم شود. احتمالا در همین قیمت فعلی هم خیلی از سینماها سودآوری ندارند. این را میتوان از تعداد اندک سینماهایی که در ایران ساخته میشوند، فهمید. بهترین کاری که میتوان کرد این است که قیمتگذاری را به کلی از دستور کار خارج کنیم. مدیران سینما میتوانند خود بهترین قیمت را تشخیص دهند. اصل سودآوری سبب خواهد شد که قیمت مناسب را انتخاب کنند و این قیمت مناسب الزاما قیمت بالاتر نیست، بلکه گاهی سود بیشتر با قیمت پایینتر قابل دسترسی است.
تئوریهای اقتصادی میگویند در شرایطی که کشش قیمتی کالایی زیاد باشد، یعنی اگر حساسیت مردم به تغییرات قیمتی شدید باشد، افزایش قیمت آن کالا باعث کاهش درآمد و کاهش آن باعث افزایش درآمد میشود. مدیران به تجربه و دانش این را تشخیص میدهند و اگر دستشان در تعیین قیمت باز باشد، به خصوص اگر بتوانند در ساعات مختلف روز و در روزهای مختلف هفته قیمتهای متفاوت اعمال کنند، میتوانند سالنهایشان را پر کنند و سودآور شوند. همچنین مدیران میتوانند به اشکال مختلف تبعیض قیمتی اعمال کنند، مثلا برای برخی از اقشار و سازمانها مثل دانشآموزان یا مدارس یا ادارات در زمانهای خاصی که سالنهای سینما پر نمیشود، تخفیفهای ویژه قائل شوند. چنین راهکارهایی در مدیریت شناخته شده است و تنها راه سودآوری بسیاری از فعالیتهای اقتصادی است.
در طول سالیان دراز آنقدر به دخالتهای بیمعنی و بیفایده عادت کردهایم که فراموش کردهایم راههای بهتری هم برای اداره امور هست.
منبع: http://irpdonline.com/
* * *
صف، هُل و کالای رایگان
دکتر علی دادپی
فضای اجتماعی پر شده است از تصاویر مردمی که در صف سینماها و سبد کالا یکدیگر را هل میدهند و به کناری فشار میدهند. شیشههای شکسته و صورت خونآلود آدمهایی که زیر دست و پا ماندهاند. همراه این تصاویر یادداشتها و مطالب بسیاری در نقد فرهنگی جامعه ما و محکومیت مردم ما منتشر شده و میشود. من روانشناس نیستم ولی پدیده جالبی است. انگار آن طرف سکه خودبزرگبینی افراطی ما که به حوادث و شاهان ۲۵۰۰ سال پیش میبالد یک خودکمبینی آزاردهنده وجود دارد. انگار ما از خودمان عصبانی هستیم و هر واقعهای را بهانه قرار میدهیم تا سر خودمان فریاد بزنیم. بیش از ده سال است که در خارج از کشور زندگی میکنم. اینجا در آمریکا روزی وجود دارد به نام «جمعه سیاه». جمعه فردای روز شکرگزاری است که رسما فصل خرید برای ایام کریسمس و سال نو میلادی شروع میشود. مغازهها و فروشگاههای صبح زود درهای خود را باز میکنند و برای یکی دو ساعت کالاهایشان را به قیمت بسیار ارزانی عرضه میکنند. مردم خیلی از اوقات بعد از صرف ناهار دیرهنگام شکرگزاری، جلوی این فروشگاهها صف میکشند. زنبیل میگذارند، صندلی راحتی میبرند و خود را در پتو میپیچانند و
شبزندهداری میکنند. گاهی در ساعات اولیه کار سر آخرین تلویزیون نصف قیمت، کار به دعوا میکشد. گاهی شیشه مغازهها شکسته میشود. گاهی یک نگهبان بختبرگشته یا یک مشتری زیر دست و پا میماند، کشته میشود یا زخمی میشود. این رویدادها منحصر به این روز نیست. در شهر مدیسون ایالت ویسکانسین یکی از فرهنگیترین و فرهیختهترین شهرهای آمریکا که پردیس دانشگاه ویسکانسین در آنجا است هر سال در روز هالووین دانشجویان سرمست شیشه مغازهها را میشکنند و با پلیس درگیر میشوند. صحنههایی که آدم میبیند در هیچ کشور در حال توسعهای وجود ندارد.
اما من هرگز ندیدهام کسی بهخاطر این رویدادها کل فرهنگ و شعور مردم را زیر سوال ببرد. آنها را مسخره کند و بر جایگاه قضاوت بنشیند و مردم خودش را به توحش و بیفرهنگی محکوم کند. انگار جامعه پذیرفته است که وقتی قیمتها نصف میشوند باید توقع رفتار شتابزده و ازدحام را داشت. وقتی به یک خانواده کمدرآمد یا درآمد متوسط این فرصت داده میشود تا ۵۰۰ دلار سر یک تلویزیون صرفهجویی کند آنها هم از خرید لذت میبرند و هم از کالا و هم اینکه سرش خواهند جنگید. اگر تفاوتی هست در سازماندهی و مدیریت این رویدادها است. صاحبان فروشگاهها و مغازهها میدانند که ازدحام خواهند داشت. پلیس و نگهبانان مراکز خرید زودتر از همیشه سر کار حاضر میشوند. با پایهها و ریسمان و نوار مسیر حرکت مشتریان را مشخص میکنند و مسیری برای صف در نظر میگیرند که ازدحام به آشوب و هرج و مرج ختم نشود. برای من واکنش دوستان به این رویدادها مصداق خودبزرگپنداری نخبگان خودخوانده جامعه ما است. در برابر رویدادی طبیعی به جای آنکه فکر کنند چهکار میشود کرد که از چنین وقایعی جلوگیری کرد، آن را بهانه این قرار میدهند که بر سر مردم خود بکوبند تا در یک دنیای
توهمی خود را از آن توده مردمی بهتر بدانند که سراغ کالای رایگان میرود، در سرما صف میبندد تا لذت دریافت یک شانه تخممرغ نصیبش شود. راستش را بخواهید از ازدحام مردم تعجب نکردم ولی از این خودزنی مازوخیستی شگفتزده هستم. انگار ما از خودمان عصبانی هستیم و خیلی هم عصبانی هستیم.
منبع: http://adadpay.com/
ارسال نظر