مدرک‌گرایی به سبک ایرانی
ادیب عربی من می‌خواهم جوشکار موفقی باشم. آیا باید مدرک فوق لیسانس داشته باشم؟ آیا برای اشتغال نیاز به سواد وجود دارد؟ آیا بدون سواد نیز می‌توان شغل مناسبی را داشت؟
جامعه امروزی کشور با پدیده‌ای به نام «مدرک‌گرایی» روبه‌رو است. هجوم متولدین دهه 60 به مدارج علمی لیسانس، فوق لیسانس و دکترا، علاوه‌بر اینکه بازار شرکت‌ها و موسسات کمک آموزشی مختلفی را سکه کرده است، بازار نیروی کار کشور را با عدم تعادل شدیدی مواجه ساخته است. وجود نیروی کار بامهارت (Skilled Labor) قطعا به افزایش راندمان کاری صنایع کمک‌کننده خواهد بود، اما کمبود نیروی کار ماهر نیز ضربه‌زننده است. نظام آموزشی کشور بدون توجه به نیازهای بازار کار کشور، به تولید و آماده‌سازی نیروی کار اقدام کرده است. در برخی از رشته‌ها بدون توجه به نیازهای بازار اقدام به آموزش نیروی کار پرداخته‌ایم و در برخی دیگر از رشته‌ها، اصلا اقدام به آموزش نیروی کار نپرداخته‌ایم یا دچار کمبود هستیم.
در این نوشته به دنبال این هستیم ببینیم آیا نیازهای بازار و صنایع در نظام آموزشی دیده شده است یا خیر؟ برای این موضوع، ابتدا به بررسی آماری کشورهای ایران، ایالات متحده، سوئیس، آفریقای جنوبی و ترکیه می‌پردازیم و هزینه‌های آموزش در هر کشور را ارزیابی می‌کنیم.
همانطور که در جدول شماره ۱ مشاهده می‌شود ایالات متحده تقریبا ده برابر چهار کشور دیگر (مجموع هزینه آموزش چهار کشور برابر با ۷۶ میلیارد دلار است) روی آموزش هزینه می‌کند. کشور ایران حدود پنج درصد از تولید ناخالص داخلی خود را روی آموزش هزینه می‌کند و از این حیث، تنها از کشور ترکیه (که حدود سه درصد از GDP را صرف آموزش می‌کند) وضعیت بهتری دارد. اما آیا همین پنج درصد را نیز به صورت بهینه روی آموزش هزینه می‌کنیم؟ این سوالی است که بررسی بازار نیروی کار به آن پاسخ می‌دهد.
همان‌طور که در جدول شماره ۲ مشاهده می‌شود، در ایران نیروی کار بیشتری با مدرک ابتدایی در مقایسه با مدرک دیپلم مشغول به‌کار هستند و البته بیکاری نیز در میان افراد با مدارک ابتدایی بیشتر است. این نشان می‌دهد که در ایالات متحده، افراد با سال‌های تحصیل بیشتر، بهتر جذب بازار کار می‌شوند و اشتغال با مدرک پایین نیز در ایالات متحده کمتر است. مشاهده می‌شود هرچه میزان هزینه کشور روی آموزش کمتر باشد، میزان اشتغال با مدرک پایین‌تر بیشتر می‌شود. مثلا هزینه‌های ترکیه روی آموزش حدود سه درصد تولید ناخالص داخلی این کشور است و میزان اشتغال با مدرک ابتدایی در این کشور ۶۳ درصد است. اما هزینه آموزش ایالات متحده روی آموزش حدود ۵/۵ درصد تولید این کشور است، اما نیروی کار با مدرک ابتدایی در این کشور ۱۳ درصد کل نیروی کار است.
به عبارت دیگر، هرچه نظام آموزشی یک کشور کارآیی بهتری داشته باشد، افراد با مدرک بالاتر، درصد بیشتری از نیروی کار آن کشور را تشکیل می‌دهند. مثلا ایالات متحده و سوئد که در میان این پنج کشور، کشورهای پیشرفته‌تری هستند، میزان اشتغال با مدرک ابتدایی کمتری دارند و در مقابل، اشتغال با مدرک متوسطه در این دو کشور بیشتر است.
به عبارت دیگر این دو کشور دارای نیروی کار ماهرتری هستند. به همین دلیل به ازای هر کارگر استخدام‌شده، تولید ناخالص داخلی بیشتری را خواهند
داشت.
GDP به ازای هر فرد استخدام شده (به دلار ثابت PPP سال ۱۹۹۰)
همانطور که در جدول شماره ۳ مشاهده می‌شود به ازای هر فرد استخدام شده در ایالات‌متحده ۶۸هزار دلار به تولید ناخالص داخلی افزوده می‌شود، اما این میزان برای ایران حدود ۱۶ هزار دلار است. یعنی حدود یک چهارم کارگر آمریکایی، کارگر ایرانی به تولید ناخالص داخلی اضافه می‌کند. این شاخص که از تقسیم تولید ناخالص داخلی به اشتغال کل در اقتصاد به دست می‌آید نشان می‌دهد کارآیی کارگران ماهر و آموزش دیده در دو کشور ایالات متحده و سوئد نسبت به کشورهای دیگر بیشتر است. به عبارت دیگر، اشتغال با مدرک متوسطه در این دو کشور بیشتر است و کارآیی کارگران آنها نیز بیشتر، اما در ایران و ترکیه، اشتغال کارگران با مدرک ابتدایی بیشتر است و کارآیی آنان نیز کمتر است. می‌توان نتیجه گرفت کشورهایی که نظام آموزشی بهتری دارند، کارگران ماهر بیشتری نیز دارند و از آن طرف نیز، کارآیی کارگران بالاتر خواهد رفت.
به عنوان نتیجه‌گیری کلی مطلب، یادآور می‌شود هدف هر نظام آموزشی، علاوه‌بر کمک به افراد جامعه برای رسیدن به آرمان‌ها و اهداف فردی خود (کمال و سعادت فردی)، تربیت افراد برای مشاغل گوناگون جامعه است. به عبارتی، یکی از وظایف نظام آموزشی هر کشور، تربیت نیروی انسانی مورد نیاز آن کشور است. حال هرچه به نیازهای جامعه توجه بیشتری شود و بتوان افراد را متناسب با آن نیازها تربیت کرد، سیستم آموزشی موفق‌تری خواهیم داشت.
برای اینکه موضوع بهتر درک شود، خواننده را به این مطلب ارجاع می‌دهم که در همین یکی دو هفته گذشته، بخشنامه‌ای برای هدایت اجباری دانش‌آموزان شهر تهران به رشته‌های فنی و حرفه‌ای و کاردانش وجود داشت. آیا با بخشنامه و صدور آیین‌نامه می‌توان نیازهای بازار کار را برآورده کرد؟ قطعا خیر.
برای آنکه بتوان نیازهای بازار کار را برآورده کرد، ابتدا باید نگاهی به پارامترهای مورد نیاز مشاغل مختلف داشت و بر اساس آن نیازها، سیستم آموزشی را تعریف کرد و فرد مورد نیاز برای آن شغل را تربیت نمود. لزومی هم به ارائه مدرک‌های بالاتر و گذراندن واحدهای اضافی نیست. مثلا فردی که شغل وی جوشکاری است، آیا نیاز به داشتن مدرک فوق لیسانس دانشگاهی دارد یا نیاز به گذراندن دوره‌های آموزشی کاربردی؟
خوشبختانه کشور از چند سال پیش به این سمت حرکت کرده است و برای رشته‌هایی مانند قالی بافی، جوشکاری، خیاطی و این چنین رشته‌هایی، دانشگاه علمی کاربردی تاسیس کرده و به تربیت نیروی کار ماهر می‌پردازد. اگر بتوان افراد شاغل با مدارک پایین را به‌گونه‌ای جذب این دانشگاه‌ها کرد و آموزش‌های همزمان با اشتغال را به آنان ارائه کرد، کارآیی و راندمان این مشاغل بالا می‌رود.

مدرک‌گرایی به سبک ایرانی

مدرک‌گرایی به سبک ایرانی

مدرک‌گرایی به سبک ایرانی

مدرک‌گرایی به سبک ایرانی