زنگ شیرین اقتصاد
نظریات درخشان یک اقتصاددان ورشکسته
علی موقر * توجه: مطالب این ستون شدیدا غیرجدی است. ژوزف شومپیتر یکی از سه اقتصاددان برتر جهان محسوب میشود. نظریات او در حوزه کارآفرینی و نوآوری نقش مهمی در اقتصاد امروز جهان داشته است. اندیشمندان اقتصادی میگویند که تحلیلهای او تصویر دقیقی از تکامل تاریخی نظام سرمایهداری ارائه کرده است. این آقای ژوزف شومپیتر در فوریه ۱۸۸۳ در شهر تریش در امپراتوری اتریش در یک خانواده کاتولیک به دنیا آمد. در حال حاضر این شهر جزو کشور اسلواکی محسوب میشود. البته علما به جز علمای اسلواکی بر این باورند که شومپیتر یک اتریشی است.
علی موقر * توجه: مطالب این ستون شدیدا غیرجدی است. ژوزف شومپیتر یکی از سه اقتصاددان برتر جهان محسوب میشود. نظریات او در حوزه کارآفرینی و نوآوری نقش مهمی در اقتصاد امروز جهان داشته است. اندیشمندان اقتصادی میگویند که تحلیلهای او تصویر دقیقی از تکامل تاریخی نظام سرمایهداری ارائه کرده است.
این آقای ژوزف شومپیتر در فوریه 1883 در شهر تریش در امپراتوری اتریش در یک خانواده کاتولیک به دنیا آمد. در حال حاضر این شهر جزو کشور اسلواکی محسوب میشود. البته علما به جز علمای اسلواکی بر این باورند که شومپیتر یک اتریشی است. با این حال بنده در این باره بینظر هستم. هرطور خودتان راحتید.
پدر ژوزف یک تولیدکننده پوشاک بود که چهار سال بعد از تولد او فوت کرد. سه سال بعد از آن هم مادر ژوزف یعنی خانم جوانا شومپیتر با یک افسر اتریشی اشرافزاده ازدواج کرد و به این ترتیب ژوزف به یک پسر مرفه و اشرافی تبدیل شد. ژوزف از امکانات یک پسر اشراف زاده به خوبی استفاده کرد به طوری که دوره تحصیلات خود را در یک مدرسه خصوصی منحصر به فرد گذراند. در این مدرسه وی تحت تعالیمی قرار گرفت که مدیران مدرسه معتقد بودند «سیستم آموزشی نجیبانهای است که شایسته نخبگان امپراتوری اتریش میباشد» به هرحال ژوزف در ۱۸ سالگی با بالاترین نمرههای نجیبانه از این مدرسه فارغالتحصیل شد.
او سالهای ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۶ را در دانشگاه وین به خواندن حقوق مشغول بود. سال ۱۹۰۶ در سن ۲۳ سالگی مدرک دکترای خود را هم دریافت کرد و بعد از آن به مقام استادی در رشته اقتصاد رسید! گویا او در حین حقوق خواندن به اقتصاد هم علاقهمند شده است. در آن سالها وین یک جایی بود که اقتصاددانان معروف در آن گرد هم آمده بودند. البته در حال حاضر اوضاع وین بهتر شده است و بیشتر موسیقیدانهای بزرگ در آنجا گرد هم میآیند. به هر حال ژوزف که جوانی «بلند پرواز» بود (البته صفت مناسب در اینجا جوگیر است اما به لحاظ وجاهت و ادبیات آکادمیک لفظ بلندپرواز انتخاب شده است) تحت تاثیر آن جو اقتصادی قرار گرفت و دانستههای خود را درباره اقتصاد کامل کرد.
در همان سال ۱۹۰۶ برای فعالیتهای حقوقی به قاهره رفت و در همانجا هم دست از اقتصاد بر نداشت و امور مالی یک شاهزاده مصری را به عهده گرفت. از آنجا که امور مالی یک شاهزاده امور عریض و طویلی است، شومپیتر فرصت پیدا کرد تا از این رهگذر هر چیز غیرممکنی را در اقتصاد تجربه کند. این شد که در سال ۱۹۱۱ وقتی به کشورش برگشت عضو هیات علمی دانشگاه گراس شد. در آن دوران او جوانترین استاد اقتصاد اتریش بود. اما اینطور چیزها ژوزف را راضی نمیکرد (به گمانم صفت بلندپرواز در اینجا مناسبتر است).
بنابراین وارد امور سیاست شد. به فعالیتهای خود در دولت ائتلافی سوسیال دموکرات ادامه داد تا بالاخره در سال ۱۹۱۹ وزیر مالیه امپراتوری اتریش شد. او برای کنترل تورم، مالیات بر سرمایه را پیشنهاد کرد و برنامههای دیگری برای ملی کردن بنگاههای اتریشی ارائه داد. از قرار، نظریات شومپیتر چندان به مذاق دوستان خوش نیامد و کمتر از یک سال بعد، از این سمت برکنار شد.
بعد از آن با ارتباطات سیاسی که برایش باقی مانده بود، توانست رییس بانک بیدرمن در وین شود. این موسسه مالی هم در سال ۱۹۲۴ ورشکسته شد. در همان زمان شومپیتر برای اینکه اوضاع را درست کند، کلی سفتهبازی کرد و تمام ثروت خودش را هم از دست داد و بدهیهای سنگینی به بار آورد که تا آخر عمرش مشغول پرداخت آنها بود. آدمهایی که با شومپیتر غرض و مرضی داشتهاند، اینها را به حساب نظریات اقتصادی او میگذارند، اما اگر از من بپرسید میگویم او فقط آدم بدشانسی بوده است. بعد از آنکه در دنیای واقعی توفیق چندانی به دست نیاورد به دنیای امن آکادمیک بازگشت. او که بلندپروازی را کنار گذاشته بود در دانشگاه مشغول تدریس شد، ازدواج کرد و خود را آماده کرد تا یک زندگی بدون دردسر را سپری کند. اما وقتی بد بیاید همهاش با هم میآید. این شد که یک سال بعد مادرش و یک ماه بعدتر همسرش از دنیا رفتند. عرض نکردم؟
هنوز خودش را جمع و جور نکرده بود که به علت ظهور نازیسم در کشورش مجبور شد به آمریکا مهاجرت کند. سال ۱۹۳۰ دوران طلایی و شکوهمند دانشگاه هاروارد بود. او در این سالها به عضویت هیات علمی آن دانشگاه در آمد و زندگیاش را وقف اقتصاد کرد و مثل ستارهای در تارک آسمان اقتصاد درخشید. او در طول زندگی خود ۱۵ کتاب و ۲۰۰ مقاله نوشت. اولین کتاب او در ۲۸ سالگی تحت عنوان «نظریه توسعه اقتصادی» نوشته شد.
آخرین آن هم «تاریخ تحلیلی اقتصاد» است و مهمترین آنها هم «نوسانات تجاری» و «سرمایهداری، سوسیالیسم و دموکراسی» است. ژوزف شومپیتر در یکی از شبهای ژانویه ۱۹۵۰ خوابیده بود که به علت خونریزی مغزی درگذشت. از زندگی شومپیتر نتیجه میگیریم که یک نفر اقتصاددان لزوما نباید سوابق اقتصادی درخشانی هم داشته باشد، چرا که اقتصاد ابعاد و وجوه گوناگونی دارد.
شومپیتر مانند مارکس معتقد بود که نظام سرمایهداری در درازمدت اوضاعش خراب میشود و دورهاش به سر خواهد رسید. البته معروفیت شومپیتر به این علت، نیست؛ چرا که پیش از او مارکس هم به این مساله معتقد شده بود و حسابی شورش در آمده بود و درست نیست که یک نفر اندیشمند در اندازههای شومپیتر به چیزهای تکراری معتقد شود. فرق شومپیتر این بود که بر خلاف مارکس از اینکه دوران سرمایهداری به پایان میرسد خوشحال نبود. «او مانند یک پزشک بود که مرگ بیمارش را پیشبینی کرده بود.»
به نظر او طبقه کارگر در پایان دادن به سرمایهداری و پدید آوردن سوسیالیسم کار خاصی انجام نمیدهد و آنچه سرمایهداری را به زوال میکشاند خود سرمایهداری است. این نظریه در کتاب «سرمایهداری، سوسیالیسم و دموکراسی» مفصلا بیان شده است و غالب اندیشمندان، آن را به عنوان بهترین نقد سرمایهداری میشناسند.
یکی از معروفترین نظریات شومپیتر در زمینه کارآفرینی است. او معتقد بود که رونق سرمایهداری به ظهور کارفرمایان نوآور و خلاق وابسته است. ابتکارهای کارآفرینان باعث سرمایهگذاریهای جدید، اشتغال جدید و تولید بیشتر و نهایتا رونق اقتصادی میشود. بعد از آن، دوران رکود وقتی شروع میشود که آدمهای مقلد از نوآورها تقلید میکنند و اوضاع بازار را خراب میکنند. بعدتر از آن باید منتظر باشیم تا نوآوریهای جدیدی به ظهور برسد و قس علی هذا و به این ترتیب زوال سرمایهداری میتواند به عقب بیفتد.
کتاب مهم دیگر شومپیتر تحلیل عقاید اقتصادی است که نوشتنش ۱۰ سال طول کشید. او در این کتاب آدام اسمیت را اقتصاددانی کم اهمیت میشمارد و آلفرد مارشال را اقتصاددانی سردرگم میداند. حال آنکه اندیشمندان اقتصادی، خود شومپیتر را در کنار همین آدام اسمیت و آلفرد مارشال به عنوان سومین اقتصاددان بزرگ جهان به حساب میآورند! اگر خود شومپیتر زنده بود قطعا از این بابت حسابی اوقاتش تلخ میشد.
ارسال نظر