روبرت مورفی

مترجم: یاسر میرزایی

منبع:درس‌هایی برای اقتصاددان جوان

کالاهای مصرفی در برابر کالاهای تولیدی

وقتی بدانیم کالا به طور عمومی چیست، می‌توانیم برخی تمایزها را در میان خود کالاها قائل شویم. در یک سو، کروزوئه تشخیص داد که فقرات کمیابی هست که می‌تواند او را کمک کند تا به صورت مستقیم به اهدافش دست یابد. مثلا آب‌ جاری درون جوی می‌تواند مستقیما تشنگی‌اش را رفع کند و کاکائو می‌تواند مستقیما گرسنگی کروزوئه را برطرف کند. اقتصاددانان این کالاها را «مصرفی» می‌نامند. در دیگر سو، فقراتی وجود دارد که بسیار مفید هستند و به کروزوئه اجازه می‌دهند که به اهداف بیشتری برسد اگر مقادیر بیشتری از آنها داشته باشد - بنابراین آنها نیز کالا هستند - اما آنها به صورت «مستقیم» او را منتفع نمی‌کنند.

آنها به صورت غیرمستقیم مفیدند، زیرا کروزوئه را کمک می‌کنند که به کالاهای «مصرفی» بیشتری دست یابد. مثلا یک چوب بلند به خودی خود، سودی برای کروزوئه ندارد و اگر تنها شیء جزیره بود، کروزوئه آن را حتی کالا به حساب نمی‌آورد، اما چون کاکائوها بر درخت آویزان‌اند - برخی از آنها دور از دسترس کروزوئه هستند - ناگهان چوب ارزشی «غیرمستقیم» می‌یابد. اکنون کروزوئه چوب را یک کالا به حساب می‌آورد، زیرا گرچه مستقیما گرسنگی را رفع نمی‌کند، اما به صورت غیرمستقیم به او در رسیدن به این هدف یاری می‌رساند. اقتصاددانان فقراتی چون این چوب فرضی را «کالاهای تولیدی» یا «عوامل تولید» یا «ابزارهای تولید» می‌نامند.

تمایز میان کالاهای مصرفی و تولیدی، همچون خود کالا به طور کلی، تمایزی در ذهن فرد کنشگر است. مثلا اگر پرنده‌ای افسانه‌ای به جزیره کروزوئه بیاید تا آب‌تنی کند، او باید چوب را همچون وسیله‌ای با ارزش برای از پای‌ در آوردن او به حساب آورد. البته برای آن پرنده افسانه‌ای آن چوب می‌تواند کالایی مصرفی باشد (آن را به راحتی ببلعد!)

زمین، کار و کالاهای سرمایه‌ای

حتی در میان کالاهای تولیدی می‌توانیم تمایزات دیگری قائل شویم. آن کالاهای تولیدی که هدیه مستقیم طبیعت است را عموما «منابع طبیعی» یا «منابع زمینی» می‌نامند.

این موارد می‌تواند شامل فقراتی باشد که پایدار هستند مثل رودخانه‌ای همیشه در جریان یا درختی که به طور متناوب محصول می‌دهد؛ اما می‌تواند منابع تمام‌شدنی را هم در بر گیرد، مثل ذخایر اندک قلع که کروزوئه می‌تواند با آن ماهی‌تابه یا چنگک صید ماهی بسازد.

مهم‌ترین و مستعدترین کالای تولیدی، «کار» خود کروزوئه است، سلسله‌ای از خدمات تولیدی که کروزوئه با بدن خود ارائه می‌دهد. در منطق اصول اقتصادی کاملا معنادار است که کار را با دیگر منابع طبیعی هم‌گروه کنیم که جریانی پایان‌ناپذیر از خدمات ارائه می‌کنند (با بقای کافی). به هر حال اقتصاددانان در طول تاریخ توجه ویژه‌ای به کار داشته‌اند چون کار عاملی از تولید است که هر فردی دارد و همچنین کار تنها کالای تولیدی است که برای هر فرآیند تولیدی ضروری است. وقتی کروزوئه تلاش فیزیکی‌اش را برای ارضای «غیرمستقیم» اهداف تخصیص می‌دهد، او به استخدام کار در آمده است.

از دیگر سو اگر او دسترسی مستقیم و بی‌استفاده از دست‌ها، مغز و دیگر اعضای بدنش به غایات پیدا کند، اقتصاددانان این وضعیت را «فراغت» می‌نامند. کروزوئه می‌تواند «قدرت جسمش» را به کار یا فراغت تخصیص دهد تا به اهدافی که خود مهم‌ترین می‌داند برسد. در طول تاریخ، اقتصاددانان برای تاکید بر این واقعیت که افراد مستقیما از فراغت لذت می‌برند به «عدم مطلوبیت کار» ارجاع می‌دادند، از نظر آنها افراد تنها وقتی بخشی از وقت کمیابشان را به کار اختصاص می‌دهند که موجب دستیابی (غیرمستقیم) به غایاتی شود مهم‌تر از فراغت قربانی شده.[۱]

در نهایت، «کالاهای سرمایه‌ای» آن عواملی از تولید هستند که توسط مردم ساخته می‌شوند.[۲] هر کالای سرمایه‌ای از ترکیب (حداقل) منبعی طبیعی با کار تولید می‌شود. بسیاری از کالاهای سرمایه‌ای خود با کمک کالاهای سرمایه‌ای دیگر (از پیش موجود) تولید می‌شوند.[۳]

در مورد کروزوئه در جزیره‌اش، مثال‌هایی از کالاهای سرمایه‌ای می‌تواند تورهای ماهیگیری باشد که او با استفاده از درخت مو و کارش می‌سازد و پناهگاهی که او با سنگ‌ها، شاخه‌ها، گِل و برگ‌ها و کارش می‌سازد.

پاورقی

[۱] توجه کنید که «فراغت» ضرورتا لمیدن در یک ساحل و «کار» ضرورتا تقلای فیزیکی را نتیجه نمی‌دهد. کروزوئه ممکن است عاشق شنا کردن در ساحل باشد که کاری طاقت‌فرسا است و ممکن است ماهیچه‌های او را تا روز بعد خسته کند، اما پیش از آن که او بتواند از این سرگرمی لذت ببرد، درگیر این کار ملالت‌بار - اما به جهت فیزیکی راحت - است که شاخ‌ و برگ‌های کوچک را برای آتش شبش جمع کند.

[۲] هر دو جزء این تعریف مهم است. اگر کروزوئه کالاهایی ساخت که عوامل تولید نبودند، نمی‌توانند کالاهای سرمایه‌ای باشند - آنها کالاهای مصرفی خواهند بود و اگر کروزوئه کالاهایی داشت که عوامل تولید بودند، اما خود او آنها را نساخته بود، باز هم نمی‌توانند کالاهای سرمایه‌ای به حساب آیند - در عوض منابع طبیعی خواهند بود.

[۳] اگر بخواهیم منطقی حرف بزنیم، اولین کالای سرمایه‌ای که توسط انسان در تاریخ ساخته شده است باید وقتی باشد که کسی از کارش برای تبدیل یک هدیه خام طبیعت به یک عامل تولیدی بهره برده است.