آیا «کارآتر» همیشه بهتر است؟
مترجم: محمدرضا فرهادیپور
اگرچه اقتصاددانان در تیررس جوکهای بیپایان هستند و بعد از ناکامی در پیشبینی رونق و رکود اخیر در اقتصاد به ورطه بدنامی افتادهاند- حتی بعضی از آنها برای این ناتوانی از ملکه انگلیس عذرخواهی کردهاند- اما بسیاری از تصمیمگیران و سیاستگذاران بخشهای خصوصی و عمومی هنوز هم برای مشاوره گرفتن به اقتصاددانان رجوع میکنند.
مترجم: محمدرضا فرهادیپور
اگرچه اقتصاددانان در تیررس جوکهای بیپایان هستند و بعد از ناکامی در پیشبینی رونق و رکود اخیر در اقتصاد به ورطه بدنامی افتادهاند- حتی بعضی از آنها برای این ناتوانی از ملکه انگلیس عذرخواهی کردهاند- اما بسیاری از تصمیمگیران و سیاستگذاران بخشهای خصوصی و عمومی هنوز هم برای مشاوره گرفتن به اقتصاددانان رجوع میکنند.
آنچه این تصمیمگیران در جستوجوی آنند تنها پیشبینیهای اقتصادی نیست، بلکه بینشهایی در خصوص کارآیی سیاستهای اجتماعی پیشنهادی است. کارآیی، مفهومی است که اقتصاددانان برای فهم موضوعات به کار میگیرند.
کارآیی ظاهرا استانداردی آزاد از ارزش (Value-free) است که اقتصاددانان مورد استفاده قرار میدهند وقتی آنها موضوعی را برای سیاستهای خاص - مثلا، تجارت آزاد، سیاستهای لیبرالتر مهاجرت، مجوزهای قابل مبادله در خصوص آلودگی محیطزیست، ارتش کاملا داوطلبانه یا عوارض تراکم- پیش میکشند. مفهوم کارآیی برای توجیه تکیه بر اصول بازار آزاد بهجای دولت، جهت سازماندهی بخش مراقبتهای بهداشتی و درمانی یا برای توصیههایی در مورد وضع مالیات، مخارج دولت یا سیاست پولی مورد استفاده قرار میگیرد.
همه این سیاستهای عمومی یک نقطه مشترک دارند: آنها برندگان و بازندگانی را در میان اعضای جامعه ایجاد میکنند. بنابراین، یک پرسش غالب (که بهنظر میرسد خود اقتصاددانان نیز نمیتوانند در مورد آن به توافق برسند) این است که آیا اقتصاددانان در نقش خود بهعنوان دانشمندان اجتماعی باید در حالت کلی توصیههایی را برای چنین موضوعاتی بکنند- حتی اگر این توصیهها با پرسش از کارآیی بیشتر همراه باشد. در حقیقت، کارآیی در بحث اقتصاددانان دقیقا چه معنایی دارد؟
در تشریح این پرسشها با دانشجویانم، این مثال فرضی آشکار را بهکار گرفتم:
فرض میکنیم که یک نفر (مثلا، دست نامرئی بازار آزاد یا یک دولت دموکراتیک یا یک دیکتاتور خیرخواه) یک مجموعه خاص از منابع واقعی را به تولید کالاها و خدمات اختصاص میدهد که بعدا میان دو نفر توزیع خواهند شد، دو فرد الف و ب که در جامعه زندگی میکنند.
در این مثال فرضی مشخص است که در قاموس اقتصاددانان کارآیی مفهومی است که هم برای تولید کالاها و خدمات و هم برای توزیع آنها در میان اعضای جامعه مورد استفاده قرار میگیرد. این به این دلیل است که اقتصاددانان، رفاه (یا شادمانی) انسانی را بهمثابه هدف عمده همه فعالیتهای اقتصادی تولیدی میپندارند. من به این فرآیند دو وجهی، خیلی ساده، بهعنوان «تخصیص منابع» اشاره میکنم.
فرض میکنیم که میتوان روی نمودار اندازهگیری کرد که آیا یک تغییر در تخصیص منابع که ممکن است ناشی از یک سیاست عمومی باشد، یک نفر یا هر دو را خوشحالتر میکند یا هر دو آنها را کمتر خوشحال میکند. حرکات به سمت راست روی محور افقی نشان میدهد فرد الف خوشحالتر است. حرکات رو به بالا روی محور عمودی نشان میدهد که فرد ب خوشحالتر از الف است. بنابراین این نمودار حکایت از یک توزیع خاص منابع میان دو فرد دارد که در واقع انعکاسی از تخصیص واقعی منابع میان افراد در جامعه است.
در ابتدا فرض کنید که منابع در دسترس بهگونهای تخصیص یافتند که نقطه x روی نمودار را نشان میدهد.
حالا فرض کنید که امکان تخصیص مجدد منابع مولد وجود دارد بهگونهای که شخص ب خوشحالتر شود اما فرد الف ناراحت نشود. شاید امکان افزایش بهرهوری در رشد گل کلم وجود داشته باشد که فرد الف از آن متنفر است و فرد ب آن را دوست دارد، بدون اینکه تولید هیچ کالا یا خدمت دیگری را قربانی تولید گلکلم کنند. میتوان داستان مشابهی ساخت که فرد الف خوشحالتر باشد و فرد ب ناراحت نباشد.
اقتصاددانان به هر تخصیصی از منابع که الف و ب را در نقاط با مشخصات فوق قرار دهد، به احترام اقتصاددان ایتالیایی ویلفردو پارتو (1848-1923) که این موضوع را به این صورت تشریح کرد، «بهینه پارتو» میگویند. سیاستهایی که اقتصاد را از یک نقطه ناکارآی x به حلقه خط y-z منتقل میکنند رفاه کلی اجتماع را افزایش خواهند داد، به دلیل اینکه این سیاستها وضعیت بعضی افراد را بهتر میکنند در حالی که وضعیت هیچ کس بدتر نمیشود. میتوان این سیاستها را با وجدان راحت به تصمیمگیران توصیه کرد.
به یاد داشته باشید که هر توزیع رفاهی بر روی خط y-z شرایط ذیل را به همراه دارد: در چنین توزیعی، افزایش رفاه یک فرد بدون کاستن از رفاه دیگری غیرممکن است. اقتصاددانان تخصیص منابعی که این ویژگی را داشته باشند
«کارآیی پارتو» یا همانطور که کنث ارو، برنده نوبل اقتصاد گفت «بهینه پارتو» مینامند. لغت بهینه (اپتیمال) از واژه لاتین اپتیموم مشتق میشود که به معنای بهترین است. اما چگونه چندین نقطه در حد فاصل y و z میتوانند بهترین باشند؟
آیا فرد الف لزوما موافق است که توزیع رفاه y منعکسکننده استفاده بهینه از منابع موجود در جامعه است، با توجه به اینکه توزیع رفاه z نیز میتواند با همان منابع واقعی حاصل شود؟ در یک حالت مشابه، آیا فرد ب معتقد خواهد بود که نقط z بهترین است؟ چگونه میتوان لغت بهترین را در این چارچوب بهکار برد؟ وقتی توزیعهای رفاهی بدیلی کاندیدای دریافت چنین عنوانی هستند؟
میتوان شک کرد که نکند واژه بهینه در میان اقتصاددانان بهطور گسترده بهعنوان یک ابزار بازاریابی برای ترویج پیشنهادات دستوری خودشان براساس کارآیی مورد استفاده قرار میگیرد. اما همانطور که پروفسور ارو به همکارانش در این خصوص هشدار میدهد:
یک تعریف تنها یک تعریف است، اما وقتی واژه تعریفشده لغتی است که پیش از این با معنی ضمنی کاملا مطلوبی به صورت مشترک استفاده میشده است، روشن است که ما واقعا تلاش میکنیم تا متقاعدکننده باشیم؛ ما بهطور ضمنی دستیابی به وضعیتهای بهینه را توصیه میکنیم.
افسوس که وضع بدتر میشود. خوانندگان زیرک تا حالا کشف کردهاند که بهطور تحتاللفظی هر نقطه روی منحنی در نمودار براساس تعریف اقتصاددانان از این واژه «بهینه پارتو» است، نه تنها آن نقاطی که روی خط y-z قرار دارند. این شرایط، استفاده اقتصاددان از واژه بهینه را مشکوکتر میسازد.
برای مثال آیا میتوان فرض کرد که فرد الف (و نمایندگان سیاسی او) در خصوص حرکت از توزیع رفاهی ناکارآی x به توزیع کارآی r به مثابه بهینه قضاوت کند و همینطور برای فرد ب و نقطه u بازگشایی مرز برای کارگران خارجی مایل به پذیرش دستمزدهای کمتر از کارگران آمریکایی ممکن است چنین سیاستی باشد.
درواقع، آیا میتوان گفت که یک تخصیص منابع کارآتر بهتر از یک تخصیص کمتر کارآ است، با توجه به تغییراتی در توزیع رفاه در میان اعضای جامعهای که این تخصیصها به آنها اشاره دارند؟
اینها اندیشناکی بیهوده آکادمیک نیست. فرض کنید تجدید ساختار اقتصاد اثر فزایندهای بر رشد متوسط تولید ناخالص داخلی سرانه داشته باشد، اما مزایای این رشد بهطور نامتناسبی به اقلیتی از شهروندان میرسد، در حالی که وضعیت دیگران در نتیجه آن بدتر میشود، همانطور که در مورد ایالات متحده در دهههای گذشته دیده شده است. آیا اقتصاددانان میتوانند قضاوت کنند که این چیز خوبی است؟ در واقع، چگونه کارآیی به مثابه یک راهنمای دستوری برای سیاست عمومی مفید است؟ آیا اقتصاددانان میتوانند به طور مشروع طرفداری خود از سیاستهای خاص را بر این معیار بنا کنند؟
این طرفداری بهویژه وقتی با نمادهای ریاضی و نمودارهای مثالی همراه شود و مورد حمایت قرار گیرد، ممکن است علم اقتصاد را به خوبی جلوه دهد. اما وقتی کارآیی بیشتر با توزیع امتیازات اقتصادی در جامعه همراه میشود، اقتصاددانان ناچار میشوند به مباحث اخلاقی متوسل شوند.
ارسال نظر