منظور از ارزش اقتصادی چیست؟
استیون هورویتز، استاد اقتصاد دانشگاه سنت لاورنس در کنتون نیویورک و محقق ارشد موسسه مرکتوس آرلینگتون ویرجینیا است.

او مولف دو کتاب است: «پایه‌های خرد و اقتصاد کلان: یک دیدگاه اتریشی» و «تکامل پولی، بانکداری آزاد و نظم اقتصادی.» وی همچنین آثار زیادی را در باب اقتصاد مکتب اتریشی، اقتصاد سیاسی ‌هایک، تئوری و تاریخ پولی نگاشته است. کارهای او در نشریه‌های حرفه‌ای چون History of Political Economy، Southern Economic Journal و The Cambridge Journal of Economics چاپ شده‌اند. او PHD خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه جورج میسون و مدرک کارشناسی‌اش در اقتصاد و فلسفه را از دانشگاه میشیگان دریافت کرده است.
شاید هیچ مفهوم اقتصادی دیگری به‌اندازه‌ ارزش در طول تاریخ باعث ایجاد سردرگمی‌ها و اشتباهات بزرگ نشده باشد. منشا تمامی این اشتباهات این نکته‌ اشتباه است که ارزش هر کالا یا خدمتی تابعی است از هزینه‌ تولید آن.
اقتصاددانان کلاسیک مانند آدام اسمیت، دیوید ریکاردو و جان استوارت میل هر یک با مساله‌ ارزش درگیر بوده‌اند. آنها سرانجام به این نتیجه‌ اشتباه سر سپردند که ارزش هر کالایی از مقدار کاری که برای تولید آن انجام شده نشات می‌گیرد. به عبارت دیگر، آنها معتقد بودند که هزینه، ارزش را مشخص می‌سازد و ارزش چیزی عینی (اوبژکتیو) و قابل اندازه‌گیری است. بلافاصله تناقضات درونی این نظریه ارزش پدیدار شدند. برای مثال، چگونه کالاهای اولیه‌ای مانند چوب جنگلی یا سنگ‌های قیمتی صیقل نیافته، قیمتی بالاتر از کالاهایی دارند که برای تولید آنها چند صد نفرساعت کار انجام گرفته - مانند اسباب خانگی زینت یافته یا تلسکوپ‌های خوش ساخت - است؟ علاوه بر اینکه این تئوری قادر به توضیح این مساله نیست، همچنین قادر به توضیح نوسانات ارزش برای انواع مختلف کار نیز نیست.
در سال 1871 کارل منگر این معما را با تلفیق مفاهیم مارژینالیسم و سوبژکتیویسم حل کرد. مارژینالیسم به این مساله اطلاق می‌شود که چگونه افراد چیزهای مختلف را با توجه به مقدار قابل دسترس و مقدار تولید شده ارزش‌گذاری می‌کنند. برای مثال اگر شما تشنه باشید حاضرید مقدار بیشتری برای لیوان اول آب نسبت به لیوان دوم بپردازید و بعد از تعداد خاصی مثلا ده لیوان دیگر هیچ ارزش حاشیه‌ای برای لیوان‌های دیگر آب وجود نخواهد داشت. ارزش حاشیه‌ای آب با هر لیوان آب بیشتر کاهش می‌یابد. سوبژکتیویسم نیز به این واقعیت اطلاق می‌شود که چیزهای مختلف به صورت گریزناپذیری بنا به اولویت‌ها، سلیقه و ترجیحات شخصی ارزش‌گذاری می‌شوند. برخی افراد مقادیر بالایی را برای کتاب‌های کومیک قدیمی می‌پردازند؛ در حالی که برخی‌ها حتی حاضر به خرید آنها به قیمت‌های بسیار پاین نیز نیستند. این تفاوت بزرگ از ترجیحات فردی - و در نتیجه سوبژکتیو- نشات می‌گیرد.
در حالی که اقتصاددانان برجسته‌ قرون وسطی و همچنین فرانسه در قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی به طور مفهومی از یک تئوری ارزش مارژینالست و سوبژکتیو بهره می‌جستند منگر با فرم دهی به این ترکیب (همراه ولی مستقل از استنلی جوونز و لئون والراس) یکی از بزرگ‌ترین اکتشافات عظیم تاریخ اقتصاد را انجام داد. منگر ارزش اقتصادی را از دامن طبیعت برچید و آن را در کنش‌های فردی انسان‌ها از نو زنده کرد.
بینش عمیق منگر این بود که ارزش در دل کالاها و خدمات نیست. در عوض، کالاها و خدمات در قبال نیازهای انسان‌ها ارزش پیدا می‌کنند، حال خواه مستقیما نیازی از انسان را بر طرف سازند یا وسیله‌ای برای رفع یک نیاز از طریق مبادله باشند. به همین دلیل است که یک کالا می‌تواند ارزش بسیار زیادی برای یک فرد داشته باشد؛ در حالی که فرد دیگری ارزشی بسیار کمتر برای آن قائل باشد. به این ترتیب هم طبیعت و هم مقدار ارزش کاملا سوبژکتیو است. کالاها و خدمات همیشه به قسمی برای افراد ارزش دارند - حداقل برای افرادی که به کمیابی و قیمت‌ها حساسند- و ارزش حاشیه‌ای آنها تنها از طریق این افراد است که می‌تواند مشخص شود. به عبارت دیگر ارزش در ذهن ناظر است.
از آنجایی که ارزش کاملا سوبژکتیو است، بنابراین نمی‌توان آن را کمی و اندازه‌گیری کرد. هیچ واحد اندازه‌گیری برای ارزش وجود ندارد که بتوان آن را بین افراد جمع، تفریق، ضرب یا تقسیم کرد. علاوه بر این ارزش‌گذاری‌های فردی ثابت نیستند، بلکه همیشه در حال تغییرند. ارزش چیزی است که هر فرد آن را با یک سری معیارهای شخصی می‌سنجد. هنگام ارزش‌گذاری هر فردی ملاحظات بسیار زیادی را انجام می‌دهد که بسیاری از آنها فقط به خود او مربوط می‌شوند و می‌توانند طوری عمیقا سوبژکتیو باشند که قابل توضیح برای هیچ فرد دیگری نباشند.
تجلی ارزش‌های سوبژکتیو را به راحتی می‌توان در مبادلات بین افراد دید. هر موقع فردی تصمیم به خرید چیزی می‌گیرد، چیزی را می‌دهد که برایش ارزش کمتری نسبت به چیزی که می‌گیرد دارد، این برای طرف دیگر مبادله نیز برقرار است؛ چرا که هیچ تحمیلی در مبادله نیست و اگر مبادله داوطلبانه صورت پذیرد به این معنی است که هر دو طرف ارزش بیشتر را در مقابل ارزش کمتر دریافت کرده‌اند. این مساله را جز با ذهنی (سوبژکتیو) دانستن ارزش نمی‌توان درک کرد. در این مبادله درست است که شاید قیمت کالای مبادله شده برای عموم مشخص شود؛ ولی ارزش کالا برای افراد فقط برای خودشان آشکار است و فقط توسط آنها می‌تواند سنجیده شود.
به همین دلیل است که وقتی من برای یک لیوان بزرگ قهوه در یک زمان و مکان خاص ۶۴/۱ دلار می‌پردازم، ارزش قهوه‌ای که من تازه صاحب آن شده‌ام فقط برای من آشکار است. با استناد به دیدگاه منگر، اولا این بهترین دلیل برای این مدعا است که چه در این مبادله و چه در هر مبادله‌ دیگری ارزش هیچ گاه برابر با قیمت نیست؛ ثانیا ارزش شخصی (وحاشیه ای) یک لیوان قهوه در طول زمان تغییر نسبت به زمان و مکان تغییر می‌کند. برای مثال ارزش یک لیوان قهوه بعد از یک شب بی خوابی بسیار بیشتر از ارزش آن هنگام شب قبل از به خواب رفتن است. ارزش‌گذاری ذهنی کالاهای مصرفی و خدمات، ارزش تمامی عوامل تولید شامل مواد اولیه تولید را مشخص می‌سازد. هر واحد از هر ماده‌ اولیه در هر مرحله‌ای از تولید توسط آنتروپرنرها بنا به قیمت تخمین زده شده‌ کالای مصرفی که در حال تولید آن هستند تعیین می‌شود. درست است که بسیاری از کالاها و خدماتی که نیازمند مواد اولیه گرانبها هستند قیمت فروش بالایی نیز خواهند داشت. ولی این مساله به این دلیل است که اگر مصرف‌کنندگانی نبودند که حاضر به خرید چنین کالاهایی باشند آنتروپرنرها نیز هیچ گاه دست به تولید این کالاها نمی‌زدند. گران بودن انگشترهای با نگین الماس به دلیل گران بودن الماس نیست، بلکه گران بودن الماس به دلیل این است که مصرف‌کنندگان ارزش بسیار زیادی برای انگشترهای الماس قائلند.
با اینکه منگر یک نظریه ارزش درست را در سال 1871 ارائه کرد، ولی اشتباهات قدیمی به سختی می‌میرند. ادراک نادرست و اشتباه از مفهوم ارزش هنوز هم باعث به انحراف کشیده شدن بحث‌های اقتصادی می‌شوند. البته اگر ارزش‌گذاری اینقدر در تصمیم‌گیری اقتصادی تاثیرگذار نبود، اشتباهات حاصل از این ادراک نادرست به این اندازه گسترده نمی‌شد.