موفقیت تصادفی نیست

نویسندگان: مایک گوردون، کریس موسو، اریک ربنتیچ و نیشیت گوپتا

مترجم: فیاض خاک

منبع: نشریه مکینزی

آیا ارائه محصولات جدید برای کمپانی شما مشکل شده است؟ اگر این طور است ما به شما سفارش می‌کنیم که از استادان این کار درس بگیرید. ما پس از بررسی بیش از ۳۰۰ کارفرما در ۲۸ کمپانی در آمریکای شمالی و اروپا به این نتیجه رسیدیم که کسب‌وکارهایی که در توسعه و ارائه محصولات سابقه خوبی دارند نسبت به دیگر کمپانی‌ها از سه نظر جلوتر هستند. این کسب‌وکارها از همان ابتدا، اهداف پروژه‌های خود را مشخص می‌کنند، در محیط کارشان فرهنگ لازم را به خوبی ایجاد می‌کنند و در طول انجام پروژه با مشتریانشان رابطه خوبی برقرار می‌کنند.

در این مطالعه مشخص شد احتمال این که این تیم‌ها پروژه‌ها را سر وقت تمام کنند ۱۷ برابر دیگر کمپانی‌ها است و همچنین پنج برابر بیشتر احتمال دارد که دچار مشکل مالی نشوند. احتمال این که این کمپانی‌ها به اهداف مالی خود برسند نیز دو برابر دیگران است.

تمرکز ما بر کمپانی‌هایی بود که در صنایع خودروسازی، تکنولوژی‌های برتر و ابزارهای پزشکی فعالیت می‌کردند؛ اما به جرات ادعا می‌کنیم که تمام تولید‌کنندگان می‌توانند از یافته‌های ما استفاده کنند. در زیر به مطالعه مذکور نگاهی می‌اندازیم:

تمرکز خود را از دست ندهید

هرگاه الزامات پروژه‌ها به خوبی تعیین شده و اعضای تیم‌ها به خوبی توجیه شوند پروژه‌ای شانس بیشتری برای موفقیت دارند. در مطالعه ما، ۷۰ درصد کارمندانی که روی پروژه‌های موفق کار می‌کردند گفتند که از همان ابتدا نسبت به دامنه پروژه دید بسیار خوبی داشتند. این در حالی است که در پروژه‌های ناموفق فقط یک سوم کارمندان چنین ادعایی داشتند. ما به این نتیجه رسیدیم که اگر اعضای تیم از همان ابتدا نسبت به دامنه پروژه دید خوبی نداشته باشند (مثلا اگر تصور کنند که قرار است گاز چهارشعله تولید شود؛ اما بعدا معلوم شود که قرار است گاز شش شعله به تولید برسد)، به احتمال زیاد پروژه با تاخیر به اتمام می‌رسد.

به نظر می‌رسد تیم‌هایی که دید خوبی نسبت به الزامات پروژه داشتند بهتر می‌توانستند بین عملکرد تولیدی و مسائلی مانند هزینه، زمان بازاریابی و ریسک‌های پروژه دست به انتخاب بزنند. تنها ۱۹ درصد کمپانی‌هایی که عملکرد ضعیفی داشتند، گفتند که اطلاعات کافی برای اتخاذ چنین تصمیم‌هایی را داشته‌اند.

به علاوه، تیم‌های با عملکرد خوب نسبت به بقیه بیشتر به این امر که چه کسی در چه کاری بهتر است توجه نشان می‌دادند. ۴۷ درصد کسانی که برای انجام پروژه تعیین شده بودند سابقه بسیار خوبی در زمینه کاری مربوطه داشتند که این نسبت بسیار بالاتر از دیگر پروژه‌ها است.

ایجاد فرهنگ لازم

شرکت‌های موفق در مطالعه ما با اولویت دادن به ارائه محصولات جدید توانستند فرهنگ لازم برای اجرای پروژه را ایجاد کنند. پروژه‌های موفق در ۳۹ درصد موارد تلاش خوبی برای به حداقل رساندن مشکلاتی که در نتیجه عدم آمادگی نیروی کار در مقابله با تقاضای اضافی ایجاد می‌شود، صورت داده بودند، این در حالی است که این رقم برای پروژه‌های ناموفق برابر ۱۲ درصد بود. به علاوه بنگاه‌های با عملکرد خوب نیروی کار لازم برای پروژه‌ها را بهتر پیش بینی کرده بودند. زمانی که از کارکنان باتجربه کار زیادی کشیده شود، خود این افراد تصمیم می‌گیرند که کدام پروژه‌ها ارزش توجه بیشتری را دارند؛ در حالی که این تصمیمی است که باید در سطح مدیریت اتخاذ شود.

در مواردی که کارکنان باید نسبت به شرح وظایفشان کار بیشتری انجام می‌دادند، در دو سوم کمپانی‌های با عملکرد بالا، کارکنان بیشتر بر موفقیت پروژه تمرکز می‌کردند تا بر کار مطابق وظایف شغلی‌اشان در حالی که این رقم برای کمپانی‌های ناموفق برابر ۱۷ درصد است.

سه سال پیش، یکی از شرکت‌های سازنده ابزارهای پزشکی که در مطالعه ما شرکت کرده بود تلاش کرد تا سهم خود در بازار را افزایش دهد. یکی از مشکلات این کمپانی این بود که فرهنگ انجام پروژه در آن به شدت ضعیف بود؛ اما در ساختار جدید اختیارات بیشتری به رهبران تیم‌ها داده شد، طوری که این افراد اجازه پیدا کردند از ابتدا تا انتهای پروژه را در اختیار خود داشته باشند، کارکنان را کاملا مدیریت کرده و در مورد عملکردشان قضاوت کنند و در برخی از موارد حتی مسوولیت سود و زیان پروژه را بر عهده بگیرند. در واقع ساختار جدید رهبران را تشویق می‌کرد که تصمیمات بهتری بگیرند، تعارضات را به خوبی حل کنند و جلوی تاخیر را بگیرند.

ارتباط با مشتری

در مطالعه ما شرکت‌های موفق در طول پروژه رابطه خود را با مشتریان به خوبی حفظ می‌کردند. بیش از ۸۰ درصد این شرکت‌ها می‌گفتند که ترجیحات مصرف‌کننده را به طور مرتب آزمایش می‌کردند؛ در حالی که ۴۳ درصد آنهایی که عملکرد مناسبی نداشتند به تغییر ترجیحات مصرف‌کننده توجه می‌کردند. به علاوه احتمال این که کمپانی‌های موفق در مورد خواسته‌های مصرف‌کننده دست به تحقیق بزنند دو برابر دیگر کمپانی‌ها بود. این امر باعث می‌شد که این کمپانی‌ها بتوانند محصولات بهتری طراحی کنند و از به تاخیر افتادن پروژه جلوگیری کنند.

سازندگان ابزارآلات پزشکی که قبلا مورد اشاره قرار گرفتند، برنامه‌ای طراحی کردند تا ویژگی‌های مختلف مشتریانشان را تشخیص داده و از لحاظ اهمیت دسته‌بندی کنند. آن‌ها سپس از طریق مصاحبه و مشاوره با متخصصان پزشکی بده بستان بین ترجیحات مصرف‌کنندگان و مواردی چون قیمت محصول را مورد بررسی قرار دادند و از این طریق توانستند کالاهای مناسب را طراحی کنند. سه سال پس از آن که این کمپانی شروع به بازسازی خود کرد، رضایت کارمندان نسبت به فرآیند ارائه محصول جدید افزایش یافت، زمان لازم برای ارائه محصول در برخی از موارد حتی تا ۴۰ درصد کاهش پیدا کرد و حاشیه سود ناخالص بنگاه ۶ واحد درصد بیشتر شد.

درباره نویسندگان: مایک گوردون مشاور مکینزی در دفتر نیوجرسی و کریس موسو رییس دفتر کلیولند است. اریک ربنتیچ محقق دانشگاه صنعتی ماساچوست و نیشیت گوپتا دانشجوی مدیریت این دانشگاه است. این مقاله اولین بار در نوامبر ۲۰۰۹ در وال‌استریت ژورنال به چاپ رسید.