امنیت انرژی آمریکا در غرب آفریقا

سام رافائل و داف استوکز

مترجم: محمدحسن ایپکچی

امروزه، افزایش رقابت‌های تنگاتنگ آمریکا و چین در آفریقا بسیار روشن بوده و برخی از تحلیلگران مسائل سیاسی و اقتصادی توجه بیشتری را به آن معطوف ساخته‌اند. یورش قدرت‌های برتر جهان بر انرژی نفتی در قاره آفریقا خود نوعی امپریالیسم نفتی است که رقابت آن بین دو قدرت آمریکا و چین در جریان است. برخی تحلیلگران اعتقاد دارند رقابت نفتی بین این دو قدرت در واقع محملی در مبارزات ژئوپلیتیک است. به عنوان نمونه، یکی از منتقدان سیاست نفتی آمریکا بر این اعتقاد است که امروزه، رقابت پرشتاب دو قدرت جهانی بر سر منابع نفتی جهان (غرب آفریقا) آن‌قدر حریصانه است که درگیری‌هایی را بین خودآن‌ها متصور می‌سازد و البته این آفریقا است که همراه با ویژگی‌های خود محل اصلی رقابت بین ابرقدرت‌های جهانی است. دانیل ولمان(Daniel Volman)، عقیده دارد استراتژی آمریکا به واسطه افزایش تقاضای بازار مصرف و صاحبان تولید انرژی آمریکا با هدف وصول به موفقیت و رفاه جامعه آمریکا است. بنابراین تمامی انگیزه قدرت‌های بزرگ برای توسعه منابع نفتی آفریقا، دلبستگی‌های سرمایه داری داخلی و جهانی شدن است و در این مسیرگزافه نیست که آمریکا با افزایش حضور نظامی خود در پی کسب اطمینان لازمی است که انتقال نفت آفریقا به آمریکا را به دنبال دارد. طبیعی است که جهان شاهد افزایش صادرات نفت به آمریکا بیش از سایر نقاط جهان باشد. چه، هم‌اکنون، بیش از۴۰ درصد صادرات نفتی نیجریه به آمریکا سرازیر شده و در این خصوص نیجریه پنجمین وآنگولا هشتمین کشور به جهت واردات نفت آمریکا به حساب می‌آیند. علاوه بر این، شورای اطلاعات ملی آمریکا پیش بینی کرده که میزان واردات نفتی آمریکا از قاره آفریقا تا سال۲۰۱۵ تا۲۵ درصد افزایش یابد؛ بنابراین نمی‌توان منکرشد که منطقه غرب آفریقا نقش مستقیمی در ثبات نیازهای انرژی آمریکا دارد. همچنین، رشد انتقال نفت به طور مستقیم به چین، همگان را بر این اعتقاد راسخ می‌کند که سیاست نژادگرایی امپریالیستی برای کنترل منابع نفتی آفریقا در دست اجراست. فرضیه چنین تحلیلی، کسب خیال راحت قدرت‌های جهانی در جذب انرژی نفتی آفریقا آن هم برای رسیدن به منافع ملی خودشان بوده و البته سناریوی پشت پرده این استراتژی درگیری‌های درون قاره آفریقا خواهد بود. نمی‌توان منکرشدکه تنش‌های واقعی نیز در این مسیر بین دو قدرت آمریکا و چین تصویرگرصحنه‌سازی سیاست‌های آنها باشد.

در حال حاضر اقدامات استخراج نفتی چین در منطقه غرب آفریقا نه تنها هژمونی اقتصادآمریکا را در این قاره به چالش کشیده بلکه منافع آمریکا را مورد تهدید جدی قرار داده است. متقابلا، اسناد موجود نشان می‌دهدکه آمریکا ضمن تلاش بسیار برای افزایش فعالیت‌های خود در منطقه غرب آفریقا در صدد مقابله با نفوذ چین بوده، خواهان جلوگیری از احاطه استخراج نفتی چین از این منطقه است. هر چند فرضیه رقابت ذاتی استراتژیک نخواهد توانست به قدرکفایت برتری حضور جهانی آمریکا را نشان داده، ما را در همه ابعاد روابط سیاسی بین دو قدرت جهانی وکشورهای نفت خیز آفریقا راهنمایی کند. نتیجه چنین چالش‌هایی بی شک افزایش تنش بین قدرت‌های رقیب و منطقه‌های نفت خیز آفریقا و نیز بدون شک در بازارهای جهانی نفت است و البته در این میان آمریکا با توجه به سابقه تاریخی امپریالیستی خود بیشتر محل دقت و بررسی خواهد بود.

اگر خواسته باشیم ساده‌تر بیان کنیم، از زمان جنگ جهانی دوم، آمریکا نه تنها درصدد طراحی و ایجاد نظم نوین جهانی است که منافع سیاسی و اقتصادیش را تا سرحد امکان تامین نماید، بلکه توجه ویژه ای را به استراتژی رقابت‌های لازم با دیگر قدرت‌ها (چین) برای نیل به تمام منافع اقتصادی و سیاسی خود عجین کرده است.

در این مبارزات، آمریکا همچنان خواهان حفظ برتری یا هژمونی جهانی است؛ بنابراین طرح آمریکا خواهان قرارگرفتن دیگر قدرت‌های اقتصادی امروز جهان در سایه همین برتری است. واشنگتن در اجرایی کردن چنین طرحی سیاست همگرایی دیگر قدرت‌ها را در درون نظم لیبرالی تحت رهبری خود تحت اقدام داشته و می‌خواهد توازن یکرنگ دیگر قدرت‌ها را زیر سلطه خود به انجام رساند. در این میان، نباید از عامل اصلی چنین طرحی غافل شد. این عامل عبارت است از نقش آمریکا در آزادسازی اقتصاد جهانی که نه تنها منافع ملی آمریکا را پاسخگو باشد بلکه بتواند به نوعی منافع دیگرهم پیمانان خود را در بر داشته باشد. آمریکا برای تسهیل اجرای سیاست‌های اقتصادی خود و حفظ برتری جهانی، از طریق واردکردن برخی کالاهای مصرفی عمومی در چرخه تجارت جهانی درصدد ارتقای وابستگی اقتصاد جهانی به هژمونی اقتصادی خود می‌باشد. تشویق سیاست‌های منجر به وابستگی بیشتر اقتصادی مناطق مختلف جهان با توجه به برتری آمریکا درکنترل و سیاست دهی به اقتصادهای این گونه کشورها بیشتر از گذشته مد نظر است. سرمایه‌گذاری آمریکا بر توسعه اقتصادهای سیاسی غنی نفتی جهان به عنوان جریان‌های تولیدی اقتصاد جهانی سیاست کلی قلمداد می‌شود. حال، سوال اینجا است که چرا آمریکا به هر لطایف الحیلی می‌خواهد با چنین سیاست نرمی با منابع نفتی جهان و به خصوص غرب آفریقا برخورد نموده و در قالب نظم جهانی عمل نماید. هرچند برخی بر الگوی نرم خویی ظاهری آمریکا در سیاست‌های بعد از دوران جنگ سرد معتقد هستند لیکن دیدگاه اصلی همانا حفظ برتری قدرت آمریکا در جهان فعلی و آینده است. در این خصوص، برژینسکی، مشاورسابق امنیت ملی کارتر رییس‌جمهور وقت آمریکا و مشاور ارشد سیاست خارجی اوباما می‌گوید:

«آمریکا دارای منافع استراتژیک و اقتصادی مهمی در منطقه خاورمیانه بوده که از طریق تولیدکنندگان انرژی منطقه حفظ می‌شود. نه تنها آمریکا از قیمت‌های نازل هزینه‌های نفتی خاورمیانه بهره می‌برد بلکه نقش امنیت آمریکا در این منطقه به طور غیرمستقیم به عنوان اهرم سیاسی بر اقتصاد اروپا و آسیایی عمل می‌کند که وابستگی زیادی به صادرات انرژی از این منطقه دارند.»

بنابراین، استراتژی آمریکا با فضاسازی نیاز به کالاهای تجاری مناطق مختلف جهان و خاصه مناطق نفت خیز (غرب‌آفریقا) به همراه چشم انداز کسب منافع از طرف کشورهای نفت خیز در اقتصاد جهانی می‌تواند سیطره برتری اقتصادی خود را تداوم بخشد. البته در این میان نوعی انتقال قدرت اقتصادی جهانی به شرق آسیا اتفاق می‌افتد لیکن وابستگی به قدرت برتر همچنان باقی است، اما سوال اصلی که برای قدرت مداران آمریکا باقی می‌ماند این است که «واقعا باید چه نوع سرمایه‌گذاری‌هایی را آمریکا در اقتصاد جهانی بیازماید تا ضمن انتقال بخشی از قدرت اقتصادی به شرق آسیا برتری خود را نیز حفظ کند؟»

به نظر می‌رسد که آمریکا باید تلاش کند سیاست بین‌المللی غربی را طوری نهادینه کند تا چین تحت تاثیر اهرم‌های فشار اقتصادی آمریکا چاره ای جز تابعیت قانون همگرایی سیاست آمریکا نداشته باشد. این بیان در واقع، استراتژی آمریکا را هم در بعد جهانی و نیز در سطح امنیت نفت آفریقا به روشنی نشان می‌دهد.

فرآیند انتقال نفت آفریقا

با اعتقاد بر این که سیاست نفتی آمریکا در قاره آفریقا در راستای سیاست کلی آمریکا در دیگر مناطق جهان است، آمریکا با الگوی سیاست نفتی در قاره آفریقا پیش می‌رود تا با در اختیار گرفتن اقتصادهای غنی نفتی این قاره آنها را به طرف اقتصاد جهانی جذب کرده و در نتیجه بتواند تمامی کشورهای آفریقایی مورد نظر نفتی را در صف واحد سرمایه‌گذاران تحت نظارت خود در آورد؛ بنابراین فشار استراتژی آمریکا بر غرب آفریقا در عین حالی که منطقه را با فضای غنی اقتصادی مواجه خواهدکرد، کشورهای غرب آفریقا را نیز با هدایت به همگرایی به سمت اقتصاد جهانی خواهد برد.

چنین اقدامی در نهایت می‌تواند کمک مهمی به نمایش هژمونی جهانی آمریکا قلمداد شده، جایگاه واشنگتن را به عنوان هدایتگر نظم اقتصادی در جهان محکم سازد.

از طرفی، سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی در منطقه نفت خیز غرب آفریقا از طریق مشارکت جهان پیرامونی با حضور پرقدرت در این منطقه به خوبی به سمت اقتصاد جهانی کشانده شده است. شرکت‌های نفتی عمل‌کننده در نیجریه شامل شرکت آلمانی «شل» به عنوان بزرگ‌ترین مجری در کشور، در کنار شرکت‌های آمریکایی «اکسون موبایل»، «چورون» و «کونکو فیلیپس»، و نیز شرکت فرانسوی «توتال» و شرکت ایتالیایی «اگیپ» و شرکت سهامی ملی نفت چین در راستای سیاست آمریکا عمل می‌کنند. همچنین، شرکت‌های بین‌المللی نفتی مجری در آنگولا شامل بی پی (انگلستان)، چورون، اکسون موبایل، اکسیدنتال (آمریکا)، انی (ایتالیا)، توتال (فرانسه)، ماارسک (دانمارک)، استات‌اویل (نروژ) و سینوپک (چین) مشغول فعالیت استخراج نفتی هستند. به همین منوال، خط لوله نفتی چاد- کامرون توسط کنسرسیوم بین‌المللی وابسته به شرکت آمریکایی «اکسون موبایل» با مشارکت فعالانه شرکت نفتی چورون و شرکت مالزیایی «پتروناس» و شرکت سهامی نفتی کانادا عملیات استخراج نفت را در چاد آغاز کرده‌اند. چنین عملیات گروهی کاملا با سیاست آمریکا در منطقه جلو می‌رود و از آنجا که مقدار نفت استخراجی توسط شرکت‌های فوق به بازار جهانی تزریق می‌شود، بدیهی است شرکت‌های خارجی سهیم چون مالزی، انگلستان و چین همانند شرکت‌های نفتی آمریکا به امنیت انرژی آمریکا کمک شایانی می‌کنند.

هلمز، سفیر وقت آمریکا در نیجریه می‌گوید: «هرچند منفعت ملی آمریکا در تداوم دریافت صادرات نفت و گاز ملی نیجریه قراردارد، آمریکا را از دریافت سایر منابع نفتی بری نمی‌سازد. اینکه گفته می‌شود رقابت آمریکا و چین برای جذب منابع نفتی در آفریقا تاکنون به نتایج بسیار خوبی انجامیده سخن یاوه ای است. واقعیت این است که در حال حاضر نظام نفتی در جهان کاملا یکپارچه شده است و در این میان نیجریه و آنگولا به عنوان مشارکت‌کننده‌هایی در این میدان مطرح‌اند؛ چرا که نظام جهانی چنین چیزی را می‌خواهد.»

تاکنون ملاقات‌های زیادی بین مقامات مسوول دوکشورآمریکا و چین در این خصوص برگزار شده که طرفین به نقش همدیگر در توسعه انرژی جهانی اشاره داشته‌اند. به زعم سیاست مداران دوکشور، هدف برد- برد، دو قدرت جهانی را به مقصود می‌رساند.

با چنین اهدافی واشنگتن توانست منطقه غرب آفریقا را به بازار جهانی متصل نموده، سرمایه‌گذاری جهانی در خصوص نفت را بهبود بخشد. چه، فقط در یکی از برنامه‌های دولت آمریکا «چالش هزاره» موانع سرمایه‌گذاری و تجارت برای غرب آفریقا برداشته شده وکمک‌های متعددی از طرف دولت بوش به این منطقه شده است. در مسیر وصول بهتر به چنین حمایتی از جانب دولت آمریکا، کشورهای تولیدکننده نفت در غرب آفریقا متعهد خواهند بود تا ضمن تشویق به مشارکت در تجارت جهانی و بازارهای بین‌المللی سرمایه، بخش خصوصی را برای مدیریت صحیح بهره‌برداری از منابع طبیعی آماده نمایند. در این خصوص ارزیابی راندمان کشورهای منطقه از طرف دولت آمریکا در دستورکار قرارگرفته است. امروزه، ۶۵ درصدکمک‌های برنامه دولت آمریکا در طرح استراتژیک «چالش هزاره» به کشورهای آفریقایی اختصاص یافته است. البته دولت اوباما نیز بودجه ای برابر ۱۱۲۵ میلیون دلار برای هزینه‌های طرح «چالش هزاره» برای بودجه سال ۲۰۱۲ درخواست کرده بود.

تلاش آمریکا برای نهادینه ساختن بازارآزاد در آفریقا با توجه به فعالیت‌های ناشی از اجرای پرکار برنامه «رشد و فرصت یابی آفریقایی» سرعت بیشتری را در دهه گذشته داشته است. در این دهه کمک‌های آمریکا به آفریقای زیر صحرا افزایش و صنایع وابسته به دولت منطقه فوق مورد حمایت آمریکا قرار گرفت. برنامه رشد و فرصت یابی آفریقایی کشورهای زیر صحرا را به توسعه اقتصاد بازار با هدف کمک به بخش خصوصی و کاهش نظارت‌های دولتی فراخوانده ضمانت‌هایی را برای ورود هرچه بیشتر سرمایه‌گذاران به آفریقا به اجرا گذاشت. برنامه اصلاح اقتصادی مندرج در این برنامه آفریقایی به دولت آمریکا اجازه دخالت در امور اجرایی آفریقای زیرصحرا را می‌دهد؛ بنابراین در اجرای ضمانت ورود سرمایه‌گذاران و شرکت‌های خارجی و بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶، میزان سرمایه‌گذاری‌های خارجی به آفریقا به ۳۶میلیون دلار رسید. همزمان با بحران مالی سال ۲۰۰۸، در سال ۲۰۰۹، این کمک از۸۷ میلیون به ۵۵ میلیون دلار کاهش یافت. البته بخش عمده‌ای از این سرمایه به تجارت نفتی اختصاص یافت. برای نمونه، ۹۳ درصد واردات آفریقای زیر صحرا به آمریکا در سال ۲۰۰۶ از بخش نفتی انجام شد در حالی که در سال ۲۰۱۱، بیش از۸۰ درصد صادرات آفریقای زیر صحرا به آمریکا به بخش انرژی اختصاص یافته بود.

حالا می‌توان حضور نظامی آمریکا را با توجه به استراتژی نفتی در آفریقای زیر صحرا توجیه کرد. آری، واشنگتن با چنین ترفندی فرآیند جهانی ساختن اقتصاد سیاسی منطقه آفریقای زیر صحرا (غرب آفریقا) را زیر نظر خود دارد.

نتیجه‌گیری: سلاح جهانی ساختن غرب آفریقا

در این بخش و به عنوان نتیجه گیری از مباحث مطروحه سوالاتی چند برایمان مطرح می‌شود:

با توجه به هدف آمریکا مبنی بر همگراسازی اقتصادهای سیاسی غرب آفریقا در اقتصادجهانی، چرا هنوز ما شاهد افزایش حضور استراتژیک آمریکا در این منطقه هستیم و به چه علتی آمریکا در پی صف آرایی بیشتر قدرت نظامی خود در این منطقه است؟ شاید عنصر اصلی این روایت تامین مصونیت در برابر رشد نفوذ چین باشد، لیکن علاوه بر این کمک‌های امنیتی دولت‌های محلی را قادر و مهیا می‌سازد تا اصلاح اقتصادی را عهده دار شوند. به عبارتی، واشنگتن با افزایش قدرت خود در غرب آفریقا در تلاش برای تسهیل تثبیت امنیت انرژی جهانی است. در این مسیر، آمریکا از تمهیدات لازم جهت برقراری امنیت کافی برای تقویت قابلیت و توانایی قشر متخصص آفریقایی در برابر چالش‌های سرمایه‌گذاری استفاده می‌کند. بی‌ثباتی سیاسی در برخی کشورهای آفریقای غربی نیز موجب شده تا برنامه‌ریزان آمریکایی در مواقعی نتوانند به خوبی به منابع طبیعی و نفت دسترسی پیدا کنند. طبق گفته «جان برودمن»، کارشناس ارشد انرژی دولت بوش، درگیری‌های داخلی در کشورهای نفت‌خیز آفریقای زیر صحرا در ابعاد اقتصادی، سیاسی و امنیتی تاثیرات منفی روی تجارت سرمایه‌گذاران می‌گذارد. بی‌ثباتی شدید در منطقه نتایج بالقوه مهمی برای منافع آمریکا خاصه در بخش امنیت انرژی به همراه داشته که چه بسا برای مدت زمان طولانی آمریکا را از دسترسی به منابع نفتی و منافع حاصل از آن منع نماید. در سال ۲۰۱۰ دولت آمریکا منطقه غرب آفریقا را خط مرزی بعدی نفت جهان نامید، اما چه بسا بی‌ثباتی‌های سیاسی در این منطقه توسعه اقتصادی از منابع نفتی را با مشکلات بزرگی روبه‌رو سازد.

در همین راستا بود که یکی از مقامات آمریکایی ضمن با اهمیت خواندن منطقه استراتژیک خلیج گینه در غرب آفریقا، نیاز این بخش از منطقه به ثبات سیاسی لازم جهت وصول به اهداف اقتصادی را مدعی شد. اهداف پنتاگون در منطقه بر اساس تامین امکانات داخلی غرب آفریقا به منظور تشویق به افزایش دایره جهانی سازی اقتصاد کشورها است. در سال ۲۰۱۲ و در ادامه استراتژی نفتی آمریکا در منطقه، آنگولا بزرگ‌ترین صادرکننده نفت در آفریقای زیر صحرا شناخته شده و امروزه از توان حفظ امنیت نظامی برای تامین منابع نفتی منطقه نیز بهره‌مند است. در همین حال، نیروی ارتش چاد نیز به خوبی توانسته از عهده تامین امنیت منابع نفتی خود در منطقه برآید.

علی ای‌حال، استراتژی آمریکا در منطقه غنی نفتی آفریقای غربی از طریق دو گزینه مهم اتصال اقتصاد سیاسی منطقه به بازار جهانی و نیز توانایی دولت‌ها در نظم دهی به نیروهای اجتماعی منطقه به هنگام تهدید علیه امنیت تولید نفتی و صادرات آن عملی می‌شود. به هر حال، اهداف اخیر واشنگتن در ارتباط با منابع غنی نفتی آفریقای غربی از زمان جنگ جهانی دوم آغاز شده است. آمریکا نیز با اعلام همکاری با دولت چین، سرمایه‌گذاری نفتی مشترک را در غرب آفریقا البته با توجه به اهداف بلندمدت خود دنبال می‌کند. دولت آمریکا حضور اقتصادی و دیپلماتیک چین را در آفریقای غربی به ضرر و زیان خود ندانسته، خواهان مشارکت و همکاری متقابل در اجرای استراتژی نفتی خود است. علاوه بر این، آمریکا مشوق چین درآفریقای زیرصحرا جهت حمایت از هنجارهای بین‌المللی است.

منبع:

International Affairs (Volume ۸۷,Number۴,July۲۰۱۱)