ادبیات و اقتصاد
آین رَند
نام «آین رند» (Ayn Rand) در ادبیات و اقتصاد ایران کمتر شناخته شده است. او را نویسنده اقتصاد بازار دانستهاند، از آن رو که در تمام آثار داستانی و غیر داستانیاش تفکر لیبرال و دفاع از رفتار عقلایی و پیگیری نفع شخصی موج میزند.
مجید روئین پرویزی
نام «آین رند» (Ayn Rand) در ادبیات و اقتصاد ایران کمتر شناخته شده است. او را نویسنده اقتصاد بازار دانستهاند، از آن رو که در تمام آثار داستانی و غیر داستانیاش تفکر لیبرال و دفاع از رفتار عقلایی و پیگیری نفع شخصی موج میزند. وی با وجودی که در فلسفه مبدع و حامی سرسخت «عینگرایی» بود، با اقتصاددانانی چون مایزس وهازلیت دوستی و رابطهای احترام آمیز داشت؛ و اندیشههای این دو در شکلدهی برخی موضعگیریهای اقتصادیاش تاثیری مشهود داشتهاند.
مشهورترین اثرِ داستانی او، رُمان Atlas Shrugged، که در زمان چاپش (۱۹۵۷) بر صدر آثار پرفروش جهان قرار گرفت و کماکان نیز، به ویژه در آمریکا، از محبوبیتی چشمگیر برخوردار است، در واقع تجلیل نامهای است از آزادی اقتصادی و رفتار مبتنی بر عقلانیت و پی گیری نفع شخصی. حتی عنوان کتاب هم که ترجمه تحتاللفظیاش میشود: «اطلس شانه بالا انداخت»، به نفع شخصی اشاره دارد. اطلس، غولی است که طبق اساطیر یونان بار دنیا را بر دوش میکشد و به این دلیل متحمل رنج فراوان میشود. در کتاب، رند از زبان فرانسیسکو، یکی از شخصیتهای داستان، میگوید که برای او بهتر بود بهجای تحمل این عذاب بیهوده شانهاش را تکان میداد و خود را از این بارِ سنگین خلاص میکرد.
در چند شماره به قسمتهایی از این رُمان نگاهی خواهیم داشت:
در دفاع از عقلانیت اقتصادی
«... فرانسیسکو با شگفتی به او خیره شد و پرسید: چرا جیمز؟ من فکر میکردم که خوشت بیاید!
- خوشم بیاید؟!
-فکر میکردم که تو معادن سن سباستین را تحقق یک آرمان اخلاقی، آن هم از بالاترین نوعش بدانی. با توجه به مخالفتهایی که در گذشته مدام با یکدیگر داشتیم، فکر کردم خوشحال خواهی شد اگر طبق اصول تو عمل کنم.
- معلوم هست چه میگویی؟
فرانسیسکو سرش را با تأسف تکان داد: نمیدانم چرا کار مرا زشت میدانی. من فکر کردم آن را در انطباق کامل با افکار همگان خواهی دانست. مگر همه معتقد نیستند که خودخواهی بد است؟ من در مورد معادن سن سباستین کاملا تهی از نفس بودم. مگر پیگیری نفع شخصی مذموم نیست؟ من در این کار هیچ گونه نفعی نداشتم. مگر سودجویی مذموم نیست؟ من برای سود این کار را نکردم، حتی زیان هم کردم. مگر همه معتقد نیستند که هدف وجودیِ بنگاه صنعتی نه تولید، بلکه تامین معاش کارکنان است؟ پس معادن سن سباستین موفقترین بنگاه در تمام تاریخ صنعت بود: حتی ذرهای هم مس تولید نمیکرد، در عین حال معاش هزاران نفر را به گونهای تامین میکرد که در هر روز از آنچه که در کل زندگیشان میتوانستند به دست آورند، بیشتر نصیبشان میشد. مگر نمیگویند که مالک زالو صفت و بهرهکش است و این کارگران هستند که تمام کارها را انجام میدهند و تولید نهایی را آماده میکنند؟ من از کسی بهرهکشی نکردم. من سنگینی بار حضور خودم را بر دوش معادن سن سباستین نیانداختم؛ آن را به دست کارگران سپردم. من ارزیابی ارزش معادن را خودم انجام ندادم، بلکه آن را به معدن کار متخصص واگذار کردم. هرچند که متخصص چندان خوبی نبود، ولی خیلی به این کار نیاز داشت. مگر نمیگویند که وقتی میخواهی کسی را استخدام کنی این میزان نیازمندی او است که مهم است، نه مهارتاش؟ مگر همه فکر نمیکنند که تنها چیزی که برای به دست آوردن کالاها لازم است این است که نیازشان داشته باشی؟ بنابراین من تمام اصول اخلاقی زمانهام را اجرا کردهام. به همین خاطر انتظار قدردانی و تحسین داشتم. نمیفهمم چرا حالا مورد لعن و نفرینم!
درمیان سکوت حاضران تنها واکنش خنده سبکسرانه بتیپوپ بود که هرچند هیچ چیز دستگیرش نشده بود، اما چهره جیمز تگرت با آن خشم درمانده به خندهاش میانداخت.
مردم به تگرت زل زده و منتظر جواب بودند. خود مساله برایشان مهم نبود، تنها همین که میدیدند یک آدم اینطور شرم زده شده به هیجانشان آورده بود. تگرت با لبخندی تحقیرآمیز پرسید: یعنی باید این حرفها را جدی بگیرم؟
فرانسیسکو جواب داد: یک زمان باور نمیکردم که کسی بتواند اینها را جدی بگیرد. اشتباه میکردم.»
ارسال نظر