حسین صبوری
در ادبیات، دلقک ایهامی است از چهره خندان که در پس آن نقاب، چهره‌ای واقعی از غم و غصه پنهان می‌باشد.در روزهای اخیر، آخرین داده‌های مربوط به طرح آمارگیری از نیروی کار مرکز آمار، نشان از کاهش نرخ بیکاری و رسیدن آن به ۵/۹درصد دارد که نسبت به رشد ۳/۱۰درصدی این نرخ در تابستان حاکی از ۷/۰درصد کاهش و نسبت به پاییز سال گذشته نیز حاکی از ۲درصد کاهش می‌باشد.

در تاریخ هشتم آبان‌ماه سال جاری مقاله‌ای از دکتر فرجادی با عنوان «چگونه نرخ بیکاری یک رقمی شد؟»، درسایت ترسناک منتشر شد که گویای مساله‌ای عمیق و دردناک از بازار کار ایران و یکی از دلایل اساسی کاهش نرخ بیکاری طی سال‌های اخیر بود.
بنده نیز بنابر احساس وظیفه‌ای که به عنوان یک اقتصاد‌خوانده داشتم و با توجه به اهمیت مساله و لزوم توجه سیاست‌گذاران به پدیده‌ای که در بازار کار ایران شاهد آن هستیم، بر خود لازم دانستم که بار دیگر بررسی مختصری بر این داده‌ها داشته باشم.
در جدول (1) مقادیر نرخ بیکاری و نرخ مشارکت از بهار سال 85 تا پاییز سال جاری نشان داده شده است. همین طور که از مقادیر این جدول مشاهده می‌شود، نرخ بیکاری در پاییز سال جاری در پایین‌ترین حد خودش طی 3 سال گذشته قرار گرفته شده است و از متوسط 2/11درصد در سال 85 به 6/10درصد در سال 86 و کمتر از 10درصد در سال جاری (تاکنون) رسیده است.
لذا همان طور که از نمودار (۱) مشخص است، نرخ بیکاری دارای کاهشی بیش از ۵/۱درصد بوده است که در نوع خودش قابل‌توجه می‌باشد.
شاخص دیگر، نرخ مشارکت می‌باشد و همان طور که از نمودار (2) نمایان است، این شاخص نیز طی 3 سال گذشته دارای روندی کاهشی بوده است و از 6/40درصد در سال 85 به 8/39درصد در سال 86 و 5/36درصد در پاییز سال جاری رسیده است که این روند نزولی نیز در نوع خودش کم‌سابقه و درخور توجه می‌باشد.
بنابراین مشاهده می‌شود که به همراه کاهش نرخ بیکاری، نرخ مشارکت نیز به شدت کاهش یافته و معنای این کاهش نیز چیزی جز واپس‌زدگی بیکاران جویای کار از جست‌وجوی شغل نمی‌باشد.
برای اینکه بهتر بتوان این ادعا را اثبات کرد می‌بایستی که تعداد مشاغل ایجاد شده و تعداد افراد اضافه‌شده به جمعیت فعال کشور را طی این دوره مورد بررسی قرار داد. زیرا که کاهش نرخ مشارکت به معنی کاهش جمعیت فعال کشور می‌باشد و در این بین کاهش نرخ بیکاری نیز یا از کانال کاهش جمعیت فعال یا از کانال افزایش تعداد مشاغل ایجاد شده امکان‌پذیر بوده است.
با نگاهی به آمار و ارقام موجود در جدول شماره (۲) می‌توان به نتایج بهتر و دقیق‌تری رسید. همان طور که مشاهده می‌شود، میانگین اشتغال ایجاد شده طی سه سال گذشته تا پایان نیمه اول سال ۸۷ کمتر از ۱۵۰۰۰۰ هزار نفر در سال می‌باشد و با مقایسه تعداد مشاغل ایجاد شده طی سه سال گذشته با میانگین مشاغل ایجاد شده طی دهه ۱۳۶۵-۱۳۷۷ و ۱۳۷۵-۱۳۸۴ که به ترتیب برابر با ۳۵۷ و ۶۷۲ هزار نفر در سال بوده است به این موضوع می‌رسیم که عملکرد دولت طی این دوره در زمینه اشتغال‌زایی چندان قابل‌توجه نبوده و نسبت به سال‌های گذشته با افت شدیدی مواجه شده است. بنابراین کاهش نرخ بیکاری در کشور نسبت به سال‌های گذشته را نمی‌توان معلول افزایش اشتغال در کشور دانست. از طرف دیگر، بررسی تحولات جمعیت فعال کشور نشان می‌دهد که طی سال‌های ۱۳۸۴۵-۱۳۷۵ به طور متوسط سالانه ۷۹۵۰۰۰ نفر به عنوان نفر به جمعیت فعال کشور افزوده شده است و این روند به یک باره در سال ۱۳۸۵ به ۱۸۷هزار نفر و در سال ۱۳۸۶ به ۹۸هزار نفر رسیده است و طی ۶ماه اول سال ۱۳۸۷ نیز نسبت به سال ۸۶ تعداد جمعیت فعال کشور ۲۱۵هزار نفر کاهش یافته است. لذا به جرات می‌توان گفت که کاهش تعداد جمعیت فعال در کشور، مهم‌ترین عامل کاهش نرخ مشارکت و در نتیجه کاهش نرخ بیکاری طی این سال‌ها بوده است و این مساله‌ای نیست که به آسانی بتوان از آن چشم‌پوشی کرد و صرفا به شاخص نرخ بیکاری نگاه کرد و موفقیت دولت در امر اشتغالزایی را با تکیه بر تغییرات نزولی این شاخص توجیه و تفسیر کرد.
اینکه چرا به‌رغم رشد بیش از 4درصدی سالانه جمعیت فعال کشور طی دهه گذشته و همچنین پیش‌بینی برنامه چهارم توسعه مبنی‌بر افزوده شدن سالانه 700هزار نفر به جمعیت فعال کشور، چنین اتفاقی در بازار کار ایران افتاده است و جمعیت فعال کشور با وجود سهم بالای نیروی جوان از جمعیت کشور، طی سال‌های اخیر دچار کاهش شده است، می‌بایستی به دقت مورد تحلیل و بررسی قرار بگیرد. ولی یکی از دلایلی که می‌توان با نگاهی به آمار و ارقام موجود و وضعیت موجود در جامعه به آن اشاره کرد،‌ سرخوردگی متقاضیان نیروی کار و خانه‌نشین شدن یا به نوعی دست به دامن دانشگاه‌ها شدن آنها (به دلیل اینکه چاره‌ای جز این وجود ندارد) می‌باشد که این پدیده در نوع خودش بسیار نادر و ناخوشایند می‌باشد.
در این زمینه چند پرسش مطرح می‌شود که می‌بایستی سیاست‌گذاران و دولتمردان محترم به آن پاسخ دهند:
پرسش اول؛ چرا به‌رغم ایجاد کمتر از 200هزار شغل طی 3سال گذشته، باز هم ادعا می‌شود که دولت در زمینه اشتغالزایی موفق عمل کرده است؟
پرسش دوم؛ آیا سیاست‌گذاران و دولتمردان در کشور به این آمارها دسترسی ندارند و یا اطلاعات به صورتی غلط و نادرست به آنها داده می‌شود! و یا اینکه این موضوع برای آنها چندان مهم نمی‌باشد؟
پرسش سوم؛ چرا سیاست گسترش کمی دانشگاه‌ها و کانالیزه کردن بیکاران و متقاضیان به سمت دانشگاه‌ها، دانشکده‌های علمی - کاربردی و ... از جانب دولتمردان و سیاستگذاران دنبال می‌شود؟ آیا هدف این است که صورت مساله (وضعیت حاد بیکاری در کشور) به صورت موقتی پاک شود و بیکاران را برای ورود به بازار کار با تاخیر مواجه کرد و در عوض روزبه‌روز به آمار فارغ‌التحصیلان دانشگاهی افزوده شود؟
پرسش چهارم؛ آیا سیاستگذاران و دولتمردان عزیز از عواقب تبدیل بیکاران کم سواد به بیکاران دارای تحصیلات دانشگاهی و تحصیلات عالیه باخبر نیستند؟
و پرسش آخر اینکه با وجود دنباله‌گیری سیاست سلب نتایج دولت‌های گذشته در توجیه سیاست‌های کنونی در اکثر زمینه‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی،‌ آیا باز هم با وجود این آمار و ارقام می‌توان برای توجیه سیاست‌های کنونی دولت در حوزه بازار کار و ایجاد اشتغال، سیاست‌های دولت‌های گذشته را در این حوزه نفی کرد؟


نمودار1: نرخ بیکاری



نمودار 2: تحولات نرخ مشارکت نیروی کار در کشور طی 3 سال گذشته