داستان پرکش و قوس مسکن در آمریکا
زندگی زیر سایه نکول
منبع: نیویورکر
معمولا وقتی میگوییم یک شرکت «ورشکسته» شده، یعنی آن شرکت انتخاب دیگری جز اعلام ورشکستگی نداشته است، اما وقتی اخیرا شرکت «خطوط هوایی آمریکا» [امریکن ایرلاینز] اعلام ورشکستگی کرد، این کار را کاملا عمدی انجام داد. خطوط هوایی آمریکا چهار میلیارد دلار در بانک ذخیره دارد و میتواند صورتحسابهایشان را بپردازد، اما از آنجا که این شرکت در این چند وقت اخیر ضرر میداد، هیات مدیره نیز به این نتیجه رسید که نباید پول با ارزششان را صرف کارهای بیارزش [پرداخت بدهیها] کنند.
مترجم: امین گنجی
منبع: نیویورکر
معمولا وقتی میگوییم یک شرکت «ورشکسته» شده، یعنی آن شرکت انتخاب دیگری جز اعلام ورشکستگی نداشته است، اما وقتی اخیرا شرکت «خطوط هوایی آمریکا» [امریکن ایرلاینز] اعلام ورشکستگی کرد، این کار را کاملا عمدی انجام داد. خطوط هوایی آمریکا چهار میلیارد دلار در بانک ذخیره دارد و میتواند صورتحسابهایشان را بپردازد، اما از آنجا که این شرکت در این چند وقت اخیر ضرر میداد، هیات مدیره نیز به این نتیجه رسید که نباید پول با ارزششان را صرف کارهای بیارزش [پرداخت بدهیها] کنند. اعلام ورشکستگی به این شرکت اجازه میدهد تا قراردادهای اتحادیهای خود را فسخ کند و با کوچکترکردن خود مخارجاش را کاهش دهد.
این حرکت خطوط هوایی آمریکا به لکه ننگی در کارنامه آنها بدل نشد.
در عوض، تحلیلگران «زیرکی» این کار را ستایش کردند. اکنون همه پذیرفته اند که وقتی پرداخت بدهیها از سوی یک شرکت به لحاظ اقتصادی نامعقول است یا باید دوباره بر سر آنها چانهزنی و مذاکره کند یا اینکه خیلی ساده دست به نکول بزند.
این بخشی از هزینه کسب و کار است و نه چیزی بیشتر. اما وقتی به سراغ دستهای دیگر از وامگیرندگان برویم، تفاوت در دیدگاه رایج نسبت به نکول از زمین تا آسمان خواهد بود. ترکیدن حباب مسکن میلیونها صاحبخانه در سرتاسر ایالات متحده را به وضعیتی انداخت که مجموع بدهیهای آنها از ارزش خانههایشان بیشتر شده بود.
در برخی از مناطق، وثیقههای بانکی، آب را از سر خیلیها گذرانده است و حتی برخی ۴۰، ۵۰ درصد بیش از ارزش خانه خود بدهکار بانکها شدهاند. به بیان دیگر، درصد خوبی از آمریکاییها درست در موقعیت خطوط هوایی آمریکا قرار دارند: آنها هنوز میتوانند بدهیهای خود را بپردازند، اما چنین کاری تنها یک معنا دارد: انداختن بستههای اسکناسشان داخل شعلههای آتش.
این مردم حتی امید ندارند که سرمایهگذاریشان روی خانه بازگشتی داشته باشد. پس برای بسیاری از آنها راهحل عقلانی یک «نکول استراتژیک» خواهد بود- نادیدهگرفتن آن وثیقههای بانکی و تحویل دادن خانههایشان به بانک. با این وجود، اکثریت این نوع وامگیرندهها هنوز وفادارانه بدهیهای خود را میپردازند. بررسیها میگویند شاید تنها یک چهارم از تحویل خانهها به بانک دلیلی استراتژیک داشته باشند. با درنظر گرفتن میزان کاهش قیمتهای خانه، پرسش این است: چرا مردم بیخیال نمیشوند؟
بخشی از پاسخ به این پرسش به ملاحظات عملی باز میگردد. نکولدادن (حتی در ایالتهای بدون حق مراجعه) دردسر زیادی دارد و برای بسیاری از مردم ترسناک است. به علاوه، زمان میبرد تا صاحبخانهها بفهمند ارزش خانههایشان چه میزان کاهش یافته است. یا حتی صاحبخانهها انتظارات بیدلیلی دارند مبنی بر اینکه قیمت خانههایشان در آینده بالا میرود. با این حال، بزرگترین دلیل این پدیده اجتماعی است: در حالی که شرکتها به خاطر فسخ و تجدید قراردادهایشان «زیرک» خطاب میشوند، اما نکولدادن بر سر وام بانکی مایه ننگ شمرده میشود. بر اساس یکی از مطالعات صورتگرفته، ۸۱ درصد از آمریکاییها تصور میکنند پرداختنکردن بدهی بانکی وقتی توانش را داشته باشی، غیراخلاقی است و ایده نکول با مفاهیم «شرم، گناه و ترس» شکل داده شده است. وقتی حباب مسکن میترکد، صنعت بانکی از امکان نادیدهگرفتهشدن ضمانتهای بانکی از سوی وامگیرندگان هراس دارند، زیرا وامدهندگان دچار خسارتهای زیادی میشوند.
بنابراین نکول استراتژیک را کار آدمهای تنبل و نمکنشناس تصویر کردهاند. دیوید واکر از بنیاد پترسون برای آن دوران که بدهکارها را به زندان میانداختند، دلش تنگ شده است و جان کورسون، رییس انجمن وام مسکن، استدلال کرده بود که نکولکنندگان پیام نادرستی را برای «خانواده و کودکان و دوستانشان» ارسال میکنند.
بنا به قاعده پرداختن بدهیها کار خوبی است. اما مشخصا در این زمینه استاندارد دوگانه و آزاردهندهای وجود دارد.
صاحبخانهها به خاطر آن کاری گناهکار شمرده میشوند که شرکتها به طور قاعدهمند انجام میدهند. نادیدهگرفتن تعهدات در زمینه مسکن به طور خاص در جهان شرکتها معمول است و توسعهدهندگان مسکن به خاطر وانهادن املاکی که دیگر معنای اقتصادی ندارند، بدنام شدهاند. گاه این دورویی اعصابخوردکن میشود: انجمن وام مسکن- همان نهادی که دیدیم رییسش نکولکنندگان را به خیانت به همسر و فرزند و دوست متهم کرده بود- از بستانکاران خود اجازه گرفت تا دفتر مرکزی خود را بفروشد و سپس با قیمت ارزانتر بخرد؛ یعنی سی و چهار میلیون دلار ارزانتر از ارزش وثیقه ساختمان.
وقتی موضوع بر سر بدهی باشد، گرایش شرکتها چنین است: «نگاه کن ببین چه میگویم، نه اینکه خودم چه کار میکنم»! و حتی اگر صاحبخانهها دیگر هیچ چیز در بساط نداشته باشند، بانکها کار خودشان را با خونسردی تمام انجام میدهند. آنها میتوانستند با کمکردن ارزش وثیقهها به مردم کمک کنند تا خانههایشان را نگاه دارند (کاری مشابه با آنچه طلبکاران خطوط هوایی آمریکا چند وقت دیگر باید انجام دهند). و چندین ایده مناسب و به دردبخور دیگر در مورد این موضوع وجود دارد که چگونه بانکها بدون کمکهای مالی مالیاتدهندگان و تخفیف قائلشدن برای آدمهای بیمسوولیت دست به چنین کاری بزنند. برای مثال، اریک پوسنر و لوییجی زینگالس از دانشگاه شیکاگو، پیشنهاد میدهند که وامدهندگان به جای پایینبردن وثیقهها میتوانند صاحب چند دانگ از خانهها شوند و بهره سرمایه خود را پس از فروش تدریجی این خانه بگیرند. با این حال، وامدهندگان از چنین طرحهایی رویگردان هستند و در وثیقههای خود تغییرات معناداری ایجاد نمیکنند. بله، حق آنها است که به نفع خود کار کنند، اما چنین اقداماتی باعث میشود استدلالهایی همچون فقدان مسوولیت اجتماعی وامگیرندگان بدهکار دیگر بیش از حد قابل تحمل باشد!
البته، بسیاری از وامگیرندگان تصمیمات نادرستی هم گرفتهاند و به حد کافی از خود مسوولیتپذیری نشان ندادهاند. اما وامدهندگان هم چنیناند- آنها پول زیادی دادهاند و پرداختهای بسیار بالایی هم خواستهاند.
نکولهای استراتژیک احتمالا میتوانست درد و رنج حاصل از چنین موقعیتی را پخشتر کند و توزیع آن را عادلانهتر کند، و اگر این نکولها رواج مییافتند، وامدهندگان مجبور بودند تا در آینده مسوولیتپذیری بیشتری از خود نشان دهند. چه بسا موجی از نکولهای استراتژیک- یک جنبشِ آزادسازی خانهها از دست بانکها- میتوانست بانکها را وادارد تا موضوع تغییر در وثیقهها را جدیتر بگیرد؛ کاری که برای همه بهتر است. شاید وقت آن فرا رسیده باشد که صاحبخانهها هم کارهای «زیرکانه» را شروع کنند.
ارسال نظر