سوسیالیسم: نا‌توانی از محاسبه اقتصادی

لودویگ فن میزس

مترجم: حسین راستگو

منبع: Capitalism Magazine

محاسبه اقتصادی و بنابراین همه برنامه‌ریزی‌های تکنولوژیک تنها در صورتی امکان‌‌پذیرند که قیمت‌های پولی وجود داشته باشند، نه تنها برای کالا‌های مصرفی، بلکه همچنین برای عوامل تولید. هنگامی که نوبت به گزینش میان سوسیالیسم و کاپیتالیسم در حکم نظام اقتصادی می‌رسد، مساله تا اندازه‌ای فرق می‌کند. نویسندگان سوسیالیست هیچ گاه گمان نمی‌کردند که صنایع جدید و همه فعالیت‌های کسب‌و‌کار مدرن بر محاسبه استوار باشد. مهندسان به هیچ رو تنها کسانی نیستند که برنامه‌ها و طرح‌هایی را بر پایه محاسبه پی‌ریزی می‌کنند. اهالی کسب‌و‌کار نیز باید همین کار را انجام دهند. محاسبات این افراد همگی بر این حقیقت استوار است که در اقتصاد بازار، قیمت‌های پولی کالا‌ها نه تنها مصرف‌کننده را آگاه می‌سازد، بلکه اطلاعاتی حیاتی و بسیار مهم را درباره عوامل تولید برای اهالی کسب‌و‌کار فراهم می‌آورد. کارکرد اصلی بازار تنها تعیین هزینه آخرین بخش از فرآیند تولید و تحویل کالا‌ها به مصرف‌کنندگان نیست، بلکه تعیین هزینه مراحل پیشین نیز هست. کل نظام بازار به این نکته منوط است که میان تجارت‌پیشگان گوناگونی که در پیشنهاد قیمت برای دستیابی به عوامل تولید (مواد خام، ماشین‌آلات، ابزار‌ها) و نیز در پیشنهاد قیمت برای در اختیار گرفتن عامل انسانی تولید یا همان دستمزد پرداخت‌شده به کار‌گر با یکدیگر رقابت می‌کنند، تقسیم کار ذهنا محاسبه‌شده‌ای وجود دارد. این گونه محاسبات افراد فعال در حوزه کسب‌و‌کار نمی‌تواند در نبود قیمت‌های عرضه‌شده از جانب بازار انجام گیرد.

در همان لحظه‌ای که بازار را بر‌می‌چینیم - کاری که سوسیالیست‌ها به آن علاقه دارند - تمام محاسبات و بر‌آورد‌های مهندسان و متخصصین تکنولوژی را بیهوده و بی‌فایده می‌کنیم. متخصصان تکنولوژی می‌توانند شمار زیادی از پروژه‌هایی را به ما ارائه کنند که از دید‌گاه علوم طبیعی به یک اندازه امکان‌پذیرند، اما برای تعیین اینکه کدام یک از نگاه اقتصادی از همه پر‌منفعت‌تر است، به محاسبات بازار‌بنیاد افراد فعال در میدان کسب‌و‌کار نیاز داریم.

مساله‌ای که در اینجا به ‌آن می‌پردازم، مساله بنیادین محاسبه اقتصادی کاپیتالیستی در برابر سوسیالیسم است. حقیقت این است که محاسبه اقتصادی و از این رو همه برنامه‌ریزی‌های تکنولوژیک تنها در صورتی امکان‌پذیرند که قیمت‌های پولی وجود داشته باشند، نه تنها برای کالا‌های مصرفی، بلکه همچنین برای عوامل تولید. این یعنی باید بازار‌هایی برای مواد خام، همه کالا‌های نیم‌ساخته، تمام ابزار‌ها و ماشین‌آلات و همه انواع خدمات و نیروی کار انسان وجود داشته باشد.

هنگامی که پرده از این حقیقت بر‌داشته شد، سوسیالیست‌ها نمی‌دانستند که چگونه باید بدان پاسخ دهند. برای مدت ۱۵۰ سال گفته بودند: «همه شرارت‌های دنیا در این امر ریشه دارد که بازار‌ها و قیمت‌های بازار وجود دارند. ما می‌خواهیم که بازار‌ها و البته همراه با آن، اقتصاد بازار را بر‌چینیم و نظامی بدون قیمت‌ها و بدون بازار‌ها را به جای آن بنشانیم». می‌خواستند آن چه را که مارکس «ویژگی کالایی» نیروی کار و کالا‌ها می‌خواند، بر‌چینند.

نویسندگان سوسیالیست هنگامی که با این مساله تازه رو‌در‌رو شدند، پاسخی نداشتند و دست آخر گفتند: «بازار را به کلی بر‌نمی‌چینیم. وا‌نمود می‌کنیم که بازاری وجود دارد. همچون بچه‌هایی که ادای مدرسه رفتن را در‌می‌آورند، ما هم ادای بازار را در‌می‌آوریم»، اما هر کسی می‌داند که وقتی بچه‌ها ادای مدرسه رفتن را در‌می‌آورند، چیزی یاد نمی‌گیرند. این تنها یک بازی و یک تمرین است؛ ضمن اینکه می‌توان «نقش» خیلی چیز‌ها را بازی کرد.

این مساله‌ای بسیار سخت و پیچیده است و برای پرداختن تمام و کمال به آن به زمانی اندک بیشتر از آن چه اکنون دارم نیاز است. من این مساله را به تفصیل در نوشته‌هایم شرح داده‌ام. نمی‌توانم در چند سخنرانی به تحلیل همه جوانب آن وارد شوم. از این رو می‌خواهم به شما سفارش کنم که اگر به وا‌کاوی پیرامون مساله بنیادین امکان‌نا‌پذیری محاسبه و برنامه‌ریزی تحت سوسیالیسم علاقه دارید، کتاب «کنش انسانی» من را بخوانید.

اما کتاب‌های دیگری را هم بخوانید، مانند نوشته تریژف‌هاف، اقتصاد‌دان نروژی درباره محاسبه اقتصادی و اگر نمی‌خواهید مطالعات‌تان یک‌جانبه باشد، توصیه می‌کنم که کتاب سوسیالیستی بسیار مورد توجه قرار گرفته در باب این موضوع را که اسکار لانگه، اقتصاد‌دان برجسته لهستانی نوشته، بخوانید. او روز‌گاری استاد یکی از دانشگاه‌های آمریکا بود، بعد به عنوان سفیر لهستان در این کشور بر‌گزیده شد و در آخر به لهستان بازگشت.

احتمالا می‌پرسید: «وضع در روسیه چگونه است؟ روس‌ها چگونه با این مساله رفتار می‌کنند؟»* مساله در اینجا فرق دارد. روس‌ها نظام سوسیالیستی خود را در دنیایی اداره می‌کنند که در آن قیمت‌هایی برای همه عوامل تولید، همه مواد خام و هر چیز دیگری وجود دارد. از این رو می‌توانند قیمت‌های خارجی در بازار‌های جهانی را برای برنامه‌ریزی‌های خود به کار گیرند و از آنجا که تفاوت‌های مشخصی میان شرایط روسیه و آمریکا وجود دارد، نتیجه غالبا این است که روس‌ها - از نگاه اقتصادی خود - چیزی را موجه و توصیه‌پذیر می‌دانند که از دید آمریکایی‌ها به لحاظ اقتصادی اصلا قابل توجیه نیست.

«تجربه شوروی» - نامی که بر اتفاقات رخ‌داده در روسیه گذاشته‌اند - هیچ چیزی را ثابت نمی‌کند. هیچ چیزی را درباره مشکل بنیادین سوسیالیسم؛ یعنی مساله محاسبه به ما نمی‌گوید، اما آیا می‌توانیم از آن در حکم یک آزمایش صحبت به میان آوریم؟ من باور ندارم که چیزی به نام آزمایش علمی در میدان اقتصاد و کنش انسانی وجود داشته باشد. نمی‌توان آزمایش‌های لابراتواری را در ساحت کنش انسانی انجام داد، چون انجام آزمایش علمی نیاز‌مند آن است که کاری ثابت را تحت شرایط گونه‌گون انجام داد یا شرایط را ثابت نگه داشت و احتمالا تنها یک عامل را تغییر داد. به عنوان مثال اگر دارویی آزمایشگاهی را به بدن حیوانی که سرطان گرفته تزریق کنید، ممکن است در نتیجه این کار سرطان در بدن او از بین رود. می‌توان این دارو را روی بدن چند حیوان از همان نوع که از همین بیماری مرگ‌زا رنج می‌برند امتحان کرد. اگر برخی از آنها را با این شیوه تازه درمان کنید و مابقی آنها را مداوا نکنید، می‌توان نتایج را با هم مقایسه کرد، اما این کار را نمی‌توان در حوزه عمل انسانی انجام داد. هیچ گونه آزمایش لابراتواری در حوزه کنش انسانی وجود ندارد.

آن چه که «تجربه» شوروی خوانده می‌شود، تنها نشان می‌دهد که استاندارد زندگی در روسیه بی‌اندازه پایین‌تر از آمریکا - کشوری که همه دنیا آن را مظهر کاپیتالیسم می‌انگارند - است.

البته اگر این را به یک سوسیالیست بگویید، در پاسخ خواهد گفت: «اوضاع در روسیه عالی است». می‌گویید: «ممکن است اوضاع در روسیه عالی و بی‌نظیر باشد، اما استاندارد متوسط زندگی در آن بسیار پایین‌تر است». پاسخ می‌دهد: «قبول! اما فراموش نکن که اوضاع برای مردم روسیه در زمان حکومت تزار‌ها چه قدر وحشتناک بود و مجبور شدیم در چه جنگ هولناکی شرکت کنیم».

نمی‌خواهم وارد این بحث شوم که آیا این دلیلی درست است یا خیر، اما اگر یکسانی شرایط را نمی‌پذیرید، دارید آزمایش بودن این رخداد را انکار می‌کنید. در این صورت باید بگویید: «سوسیالیسم در روسیه شرایط زندگی افراد عادی را به گونه‌ای که بتواند با تغییر شرایط زندگی در آمریکا در همین دوره مقایسه شود، بهبود نداده است» (گفته‌ای که در قیاس با جمله پیشین بسیار درست‌تر خواهد بود).

در آمریکا تقریبا هر هفته خبر‌هایی از چیزی تازه، از یک پیشرفت جدید می‌شنوید. اینها پیشرفت‌هایی هستند که کسب‌و‌کار پدید آورده است، چون هزاران هزار فرد پیشه‌ور و اهل کسب‌و‌کار، روز و شب در تلاش‌ هستند تا محصول تازه‌ای را بیابند که تولیدش ارزان‌تر باشد یا نیاز‌های مصرف‌کنندگان را بهتر بر‌آورده کند یا از تولیدات پیشین بهتر و کم‌هزینه‌تر باشد. آنها این کار را نه به خاطر روحیه ایثار و دیگر‌خواهی، بلکه به این خاطر که می‌خواهند پول در‌آورند، انجام می‌دهند و نتیجه این است که استاندارد زندگی در آمریکا بهبود می‌یابد و هنگامی که آن را با شرایط حاکم در پنجاه یا صد سال پیش می‌سنجیم، تقریبا به معجزه می‌ماند، اما در روسیه شورایی که چنین نظامی بر‌قرار نیست، بهبودی قیاس‌پذیر رخ نمی‌دهد. از این رو کسانی که می‌گویند باید نظام شورایی را به کار گیریم، سخت در اشتباه‌اند.

نکته دیگری هم وجود دارد که باید بیان کنم. فرد مصرف‌کننده آمریکایی، هم خریدار است و هم رییس. هنگامی که از فروشگاهی در آمریکا بیرون می‌آیید، تابلویی را می‌بینید که روی آن نوشته‌اند: «از اینکه مشتری ما هستید سپاسگزاریم. لطفا باز هم به فروشگاه ما بیایید»، اما هنگامی که به فروشگاهی در یک کشور توتالیتر - روسیه امروز* یا آلمان تحت حکومت هیتلر - وارد می‌شوید، فروشنده می‌گوید: «باید از فرمانروای بزرگ به خاطر اینکه این کالا را به تو داده، سپاسگزار باشی».

در کشور‌های سوسیالیستی، این نه فروشنده که خریدار است که باید سپاسگزار باشد. شهروند رییس نیست. رییس، «کمیته مرکزی»، «اداره مرکزی» است. این کمیته‌ها و روسا و دیکتاتور‌های سوسیالیست، فرمانروا هستند و مردم تنها باید از آنها اطاعت کنند.

*توجه کنید که میزس این سخنرانی‌ها را در سال ۱۹۵۹ ایراد کرده است.