اقتصاد در یک درس
یورش به پسانداز
مترجم: محسن رنجبر، نیلوفر اورعی
۱
از زمانهای بسیار قدیم، ضربالمثلها فضایل پسانداز را به ما آموختهاند و نسبت به پیامدهای ولخرجی و اسرافکاری هشدار دادهاند.
مترجم: محسن رنجبر، نیلوفر اورعی
1
از زمانهای بسیار قدیم، ضربالمثلها فضایل پسانداز را به ما آموختهاند و نسبت به پیامدهای ولخرجی و اسرافکاری هشدار دادهاند.
حکمت ضربالمثلها بازتابی است از داوریهای رایج اخلاقی بشر و نیز قضاوتهای صرفا دوراندیشانه آنها، اما همیشه آدمهایی ولخرج وجود داشتهاند و از قرار معلوم همیشه نظریهپردازانی برای عقلانی جلوه دادن اسرافکاری آنها حاضر بودهاند.
اقتصاددانان کلاسیک با رد توهمات روزگار خود نشان دادند که سیاستهای پساندازی که بیشترین نفع را برای فرد به همراه میآورند، به بهترین شکلی به نفع کشور نیز هستند. آنها نشان دادند که پساندازکننده عقلایی با انجام پیشبینیهای ضروری درباره آینده خود به کل جامعه آسیب نمیزند، که کمک میکند، اما امروز فضیلت کهن صرفهجویی همچون دفاع اقتصاددانان کلاسیک از آن، بار دیگر به دلایلی که ادعا میشود تازهاند، زیر تاخت و تاز قرار گرفتهاند و در همین حال مکتب مقابل آن یعنی خرج پول مد شده است.
به باور من بهترین کار برای اینکه نکته بنیادین در این میان را تا جایی که امکان دارد روشن کنیم، این است که بحث را با مثال کلاسیکی که باستیا به کار میبرد آغاز کنیم. دو برادر را در نظر میگیریم که یکی ولخرج و دیگری آیندهنگر و دوراندیش است و هر کدام مبلغی پول که هر سال درآمدی 5 هزار دلاری را به بار میآورد، به ارث بردهاند. مالیات بر درآمد را نادیده میگیریم و نیز توجهی نمیکنیم که آیا این دو برادر مجبورند برای گذران زندگی کار کنند یا خیر و آیا درآمد خود را صرف کارهای خیریه میکنند یا نه، چون این دست مسائل ربطی به هدف کنونی ما ندارند.
خوب؛ آلوین، یکی از این دو برادر، فردی ولخرج و دستودلباز است. او هم در اثر خلقوخویی که دارد و هم بر پایه اصول ذهنیاش خرج میکند. از پیروان رودبرتوس(۱) است که در میانه سده نوزده اعلام کرد که دارندگان سرمایه «باید درآمد خود را تا قران آخر صرف خوشگذرانی و تجملات کنند»، چون اگر «تصمیم به پسانداز بگیرند، ... کالاها روی هم انباشته میشوند و بخشی از کارگران کاری نخواهند داشت». (۲) آلوین همیشه در باشگاههای شبانه دیده میشود؛ دستودلبازانه انعام میدهد؛ موسسهای عریض و طویل با مستخدمینی زیاد را اداره میکند؛ چند راننده دارد و محدودیتی به لحاظ تعداد ماشین برای خود قائل نیست. اصطبلی برای اسبهای مسابقه دارد؛ سفر میرود؛ قایق بادبانی دارد؛ همسرش را غرق در دستبندهای الماس و پالتوهای پوستی میکند و هدیههایی پرهزینه و بیفایده برای دوستانش میخرد.برای انجام همه این کارها باید در سرمایهاش دست ببرد، اما این چه پیامی را به همراه دارد؟ اگر پسانداز گناه است، ضد پسانداز و خرج کردن بیشتر از درآمد باید فضیلت باشد، و به هر روی آلوین تنها دارد آسیبی را که به خاطر پساندازهای بنیامین، برادر ناخنخشک و کنسش به
بار آمده، جبران میکند.نیازی به گفتن نیست که آلوین به پیشخدمتها، صاحبان رستورانها، تاجران پوست، جواهرفروشها و صاحب هر فروشگاه لوکس و تجملاتی بسیار علاقه دارد. آنها او را نیکوکار و خیری عمومی میشمارند. بیتردید برای همه آشکار است که آلوین پولش را همه جا خرج میکند و اشتغال ایجاد میکند.
بنیامین در مقایسه با او محبوبیت بسیار کمتری دارد. خیلی کم پیش میآید که بنیامین را در جواهرفروشیها، فروشگاههای لباس گرانقیمت یا رستورانهای گران ببینیم. او پیشخدمتهای رستورانها را با اسم کوچکشان صدا نمیکند، در حالی که آلوین هر سال نهتنها کل درآمد 50 هزار دلاریاش را خرج میکند، بلکه در کنار آن از سرمایهاش هم مایه میگذارد، بنیامین اما زندگی بسیار سادهتری دارد و هر سال تنها 25 هزار دلار خرج میکند. مردمی که عقلشان تنها به چشمشان است، آشکارا بر این باورند که او کمتر از نیمی از اشتغالی را که آلوین پدید میآورد، ایجاد میکند و 25 هزار دلار دیگری که بنیامین هر سال به دست میآورد، آن قدر بیفایده است که بود و نبودش فرقی ندارد.
اما بیایید بررسی کنیم که بنیامین واقعا با این ۲۵ هزار دلار دیگر خود چه میکند؟ او این مبلغ را در کیف پولش یا در کشوهای میزش یا در گاوصندوقش روی هم انباشته نمیکند. یا آن را به شکل سپرده در بانک نگاه میدارد یا سرمایهگذاریاش میکند. اگر این بخش از پول خود را در یک بانک پسانداز یا تجاری بگذارد، بانک یا آن را برای مدتی به بنگاههای موجود وام میدهد تا به عنوان سرمایه در گردش از آن استفاده کنند یا آن را برای خرید اوراق بهادار به کار میگیرد. به بیان دیگر بنیامین پول خود را یا به شکل مستقیم یا به گونهای غیرمستقیم سرمایهگذاری میکند، اما هنگامی که پول سرمایهگذاری میشود، برای خرید یا تولید کالاهای سرمایهای (مسکن، ساختمانهای اداری، کارخانه، کشتی، کامیون یا ماشینآلات) به کار میرود. هر کدام از این پروژهها همان میزان پولی را که مستقیما برای مصرف به کار میرود، به گردش درمیآورند و به همان میزان شغل ایجاد میکنند.
خلاصه اینکه «پسانداز» در دنیای مدرن تنها شکلی دیگر از خرج پول است. تفاوت معمول این است که با پسانداز، پول به فردی دیگر داده میشود تا آن را روی ابزارهایی برای افزایش تولید خرج کند. تا جایی که به افزایش اشتغال مربوط است، «پسانداز» و مخارج بنیامین روی هم رفته به همان اندازه مخارج آلوین اشتغال ایجاد میکنند، و همان قدر پول را به گردش میاندازند. مهمترین تفاوت آن است که اشتغال پدیدآمده به میانجی مخارج آلوین را همه میتوانند به روشنی ببینند، اما برای آن که دریابیم که هر یک دلار از پساندازهای بنیامین به همان اندازه دلارهایی که آلوین خرج کرده شغل ایجاد میکنند، باید نگاهی دقیقتر بیندازیم و اندکی درنگ کنیم.
چند سال میگذرد. آلوین ورشکست میشود. دیگر کسی او را در باشگاههای شبانه و فروشگاههای شیک و گرانقیمت نمیبیند و آنهایی که پیش از این مشتری همیشگیشان بود، وقتی که درباره آلوین حرف میزنند، از او به عنوان یک آدم احمق یاد میکنند. نامههای پرخواهش و التماسی را برای بنیامین مینویسد و بنیامین که هنوز همان نسبت را میان مخارج و پسانداز خود حفظ کرده، نه تنها شغلهایی بیشتر از همیشه پدید میآورد - چون درآمدش از راه سرمایهگذاری زیادتر شده - بلکه از طریق این سرمایهگذاریهای خود به ایجاد مشاغلی مولدتر و پردرآمدتر نیز کمک میکند. ثروت سرمایهای و درآمد او افزایش یافتهاند. در یک کلام، توان تولیدی کشور را بالا برده است؛ کاری که آلوین انجام نداده.
2
در سالهای اخیر چنان توهمات زیادی درباره پسانداز سربرآوردهاند که نمیتوان همهشان را با مثالی که درباره این دو برادر زدیم، پاسخ داد. نیاز است که وقت و انرژی بیشتری را صرف آنها کنیم. بسیاری از این توهمات و مغلطهها از چنان سردرگمیهای ابتدایی و سادهای ریشه میگیرند که باورشان سخت است، به ویژه هنگامی که آنها را در آثار نویسندگان پرآوازه اقتصادی میبینیم. به عنوان مثال واژه «پسانداز» (saving) برخی اوقات برای رساندن معنای احتکار صرف پول و گاهی به معنای سرمایهگذاری به کار میرود؛ بی آن که هیچ تمایز آشکار و درستی میان این دو کاربرد پول نهاده شود.
انبار کردن صرف پول، اگر نابخردانه، بیدلیل و در مقیاسی بزرگ انجام شود، در بیشتر موقعیتها و شرایط اقتصادی آسیبزا است، اما این گونه احتکار کردن پول بسیار به ندرت رخ میدهد. پدیدهای که شبیه به این به نظر میرسد، اما باید به دقت از آن تمیزش دهیم، غالبا پس از آن که رکود در کسبوکار به راه افتاده، رخ میدهد. در این صورت سرمایهگذاری و مخارج مصرفی هر دو کاهش مییابند. مصرفکنندگان از خریدهای خود میکاهند. آنها در حقیقت این کار را تا اندازهای به این خاطر انجام میدهند که نگران از دست دادن شغل خود هستند و میکوشند که منابعشان را حفظ کنند. آنها خریدهای خود را به این خاطر که به دنبال کاهش مصرف هستند کاهش ندادهاند، بلکه به این دلیل از آنها کاستهاند که میخواهند اگر شغلشان را از دست دادند، قدرت مصرفشان در دورهای بلندمدتتر حفظ شود.
اما مصرفکنندگان خریدهای خود را به دلیلی دیگر نیز کاهش میدهند. قیمت کالاها احتمالا کمتر شده است و نگران کاهش بیشتر آنها هستند. فکر میکنند که اگر مخارج خود را به تعویق اندازند، میتوانند با پول خود کالاهای بیشتری را بخرند. نمیخواهند که منابعشان را به کالاهایی که ارزششان رو به کاهش است بدل کنند، بلکه به دنبال آنند که منابع خود را در قالب پولی که انتظار دارند ارزشش به نسبت افزایش یابد، نگاه دارند.
همین انتظارات آنها را از سرمایهگذاری نیز بازمیدارد. اعتمادشان به سودآوری کسبوکار را از دست دادهاند یا دست کم بر این باورند که اگر چند ماه صبر کنند، میتوانند اوراق قرضه یا سهام را با بهای کمتری بخرند. میتوان چنین اندیشید که یا دارند از نگهداری کالاهایی که احتمال کاهش ارزششان وجود دارد سر باز میزنند یا خود پول را در انتظار افزایش ارزش آن نگهداری میکنند.
نامگذاری بیمسمایی است اگر این خودداری گذرا از خرید را «پسانداز» بنامیم. این رفتار از همان انگیزههای پسانداز عادی ریشه نمیگیرد. همچنین خطایی جدیتر را انجام دادهایم اگر بگوییم که این گونه از «پسانداز»، عامل دورههای کسادی است، برعکس این شیوه از «پسانداز» پیامد دورههایی این چنینی است.
درست است که این خودداری از خرید میتواند بر شدت رکود یا بر مدت آن بیفزاید. در مواقعی که دولت سبکسرانه در میدان کسبوکار دخالت میکند و بنگاهها نمیدانند که دولت قرار است در گام بعد دست به چه کاری زند، عدم اطمینان به وجود میآید. سودهای به دست آمده توسط بنگاهها بازسرمایهگذاری نمیشوند. بنگاهها و افراد مانده نقدی بیشتری را در حسابهای بانکی خود روی هم انباشت میکنند و ذخایر بزرگتری را در برابر رخدادهای پیشبینینشده نگه میدارند. شاید این انبار کردن پول به عاملی برای افت متعاقب فعالیتهای اقتصادی شبیه باشد، اما عامل واقعی، نااطمینانی پدیدآمده به میانجی سیاستهای دولت است. مانده نقدی بزرگتر بنگاهها و افراد تنها یک حلقه از زنجیر پیامدهای این نااطمینانی است. اینکه «پسانداز زیاد از حد» را در تنزل کسبوکار بنگاهها گناهکار بدانیم، مانند این است که کاهش قیمت سیب را نه به برداشت محصول فراوان، بلکه به افرادی که از پرداخت مبلغی بیشتر برای خرید آن سر باز میزنند،
نسبت دهیم.
اما هنگامی که افراد تصمیم میگیرند که یک فعالیت یا نهاد خاص را دست بیندازند، هر استدلالی علیه آن کار یا نهاد، فارغ از اینکه چه قدر منطقی است، به قدر کافی خوب پنداشته میشود. گفته میشود که صنایع مختلف تولیدکننده کالاهای مصرفی بر انتظار تقاضایی خاص بنا شدهاند و اگر افراد به پسانداز پناه آورند، این انتظار برآورده نخواهد شد و به این ترتیب دورهای از رکود آغاز میشود. این ادعا عمدتا بر خطایی استوار است که پیشتر به بررسی آن پرداختم - اینکه از یاد میبریم که آن چه را که در بخش کالاهای مصرفی پسانداز میکنیم، روی کالاهای سرمایهای خرج میشود و این «پسانداز» ضرورتا حتی به معنای یک دلار کاهش در کل مخارج نیست. تنها رگهای از حقیقت که در این ادعا وجود دارد، آن است که هر تغییر ناگهانی میتواند اوضاع را به هم بریزد. شرایط در اثر پسانداز به همان اندازهای دگرگون میشود که اگر مصرفکنندگان تقاضای خود را یک باره از یک کالای مصرفی به کالایی دیگر تغییر میدادند، دگرگون میشد. اگر پساندازکنندگان پیشین ناگهان تقاضای خود را از کالاهای سرمایهای به کالاهای مصرفی تغییر میدادند، اوضاع باز هم بیشتر تغییر
میکرد.
ایرادی دیگر نیز از پسانداز گرفته میشود. میگویند که پسانداز آشکارا احمقانه است. سده نوزده به خاطر اینکه ادعا میشود این اندیشه را القا کرده که بشر باید از راه پسانداز کیکی هر چه بزرگتر را برای خود بپزد و در این میان از این کیک هیچ نخورد، به سخره گرفته میشود. این تصویر از فرآیند پسانداز، خود بچهگانه و سادهلوحانه است. شاید بهترین راه برای خلاصی از این تصویر آن است که چشماندازی واقعگرایانهتر را از آنچه که عملا رخ میدهد، در نظر بگیریم.
حال بیایید ملتی را برای خود به تصویر بکشیم که هر سال روی هم رفته 20 درصد از تمام تولیدات سال قبل خود را پسانداز میکند. این رقم مقدار پسانداز خالصی را که به لحاظ تاریخی در آمریکا رخ داده، بسیار بیشتر از واقع بیان میکند،(3) اما رقم سرراستی است که به راحتی میتوان با آن کار کرد.
حال در نتیجه این پسانداز و سرمایهگذاری سالانه، کل تولید سالانه کشور هر سال زیادتر خواهد شد. (برای بررسی جداگانه این مساله فعلا از دورههای رونق، رکود و نوسانات دیگر چشم میپوشیم.) فرض گیریم که این افزایش سالانه در تولید برابر است با ۵/۲ واحد درصد. (تنها برای سادگی محاسبات، واحد درصد را به جای درصد به کار میگیریم.) در این صورت تصویری که مثلا برای یک دوره یازده ساله ترسیم میشود، بر پایه رقمهای شاخص به این شکل است:
اولین نکتهای که درباره این جدول باید مورد توجه قرار داد، این است که تولید کل در هر سال به خاطر پسانداز افزایش مییابد و اگر پساندازی انجام نمیشد، بالاتر نمیرفت. (بیتردید میتوانستیم تصور کنیم که پیشرفتها و نوآوریهای جدیدی که تنها در ماشینآلات و دیگر کالاهای سرمایهای جایگزینشدهای انجام شدهاند که ارزششان بیشتر از کالاهای سرمایهای قدیمی نیست، تولید ملی را افزایش خواهد داد، اما مقدار این افزایش بسیار اندک است و در این بحث به هر روی تصور میشود که پیش از این سرمایهگذاری کافی انجام شده و وجود ماشینآلات کنونی را امکانپذیر کرده است). پسانداز هر سال برای افزایش مقدار دستگاهها و ماشینآلات موجود یا برای بهبود کیفیت آنها به کار میرود و به این ترتیب تولید کالاها را در کشور زیادتر میکند. درست است که هر سال «کیک» بزرگتر و بزرگتری به وجود میآید (اگر این را به دلیلی عجیب یک ایراد در نظر آوریم)؛ درست است که هر سال همه کیکی که تا به حال تولید شده، مصرف نمیشود؛ اما هر سال در حقیقت کیک هر چه بزرگتری مصرف میشود، تا اینکه در پایان سال یازدهم (در مثال ما) کیک مصرفی سالانه به تنهایی برابر است با
مجموع کیکهای مصرفی و تولیدی سال نخست. افزون بر اینها تجهیزات سرمایهای یا توانایی تولید کالاها خود ۲۵ درصد از سال آغازین بیشتر شده است.
اجازه دهید چند نکته دیگر را هم بیان کنم. اینکه هر سال 20 درصد درآمد ملی پسانداز میشود، به هیچ روی صنایع تولیدکننده کالاهای مصرفی را نگران نمیکند. اگر در سال نخست تنها 80 واحد از تولیدات خود را میفروختند (و به خاطر تقاضای برآوردهنشده هیچ افزایشی در قیمتها رخ نمیداد)، بیتردید آنقدر احمق نیستند که برنامههای تولیدی خود را بر این فرض که در سال دوم 100 واحد خواهند فروخت، استوار کنند. به بیان دیگر صنایع تولیدکننده کالاهای مصرفی اکنون با این فرض سازگار شدهاند که شرایط پیشین مربوط به نرخ پسانداز ادامه خواهد یافت. تنها افزایشی یک باره و چشمگیر و غیرمنتظره در پساندازها این صنایع را به هم خواهد ریخت و کالاهایی فروختهنشده را روی دستشان خواهد گذاشت.
اما همان گونه که پیشتر دیدهایم، همین درهمریختگیها به میانجی کاهش یکباره و چشمگیر پساندازها در صنایع تولیدکننده کالاهای سرمایهای به بار خواهد آمد. اگر پولی که پیش از این برای پسانداز استفاده میشد برای خرید کالاهای مصرفی به کار رود، اشتغال را زیادتر نمیکند و تنها به افزایش قیمت کالاهای مصرفی و کاهش قیمت کالاهای سرمایهای میانجامد. نخستین تاثیر خالص این شرایط، ایجاد تغییراتی در اشتغال و کاهش موقتی آن به میانجی تاثیرش بر صنایع تولیدکننده کالاهای سرمایهای خواهد بود و اثر بلندمدت آن نیز کاهش تولید به سطحی کمتر از چیزی است که در غیر این صورت پدید میآمد.
3
دشمنان پسانداز نخست تمایزی را که به قدر کافی درست است، میان «پسانداز» و «سرمایهگذاری» برقرار میکنند، اما بعد به شکلی صحبت میکنند که گویی این دو متغیرهایی مستقلاند و اگر با یکدیگر برابر شوند، تنها ناشی از تصادف خواهد بود. این نویسندگان تصویری پرتکلف و متظاهرانه را ترسیم میکنند. در یک سو پساندازکنندگانی هستند که به شکل خودکار، بیدلیل و احمقانه به پسانداز خود ادامه میدهند و در سوی دیگر «فرصتهای سرمایهگذاری» محدودی وجود دارد که از پس جذب این پساندازها برنمیآید. نتیجه این شرایط، متاسفانه رکود است. تنها راهحل به گفته آنها این است که دولت این پساندازهای ابلهانه و پرآسیب را مصادره کند و پروژههای خود را حتی اگر حفر گودالها یا ساخت تپههایی بیفایده و بهدردنخور هستند، به راه اندازد تا این پول را به کلی مصرف کند و موجب پیدایی اشتغال شود. اشتباهات موجود در این تصویر و «راهحل» آن قدر زیاد است که در این جا تنها میتوان به برخی از توهمات مهم موجود در آنها اشاره کرد. پسانداز تنها میتواند به اندازه مبالغی که عملا در قالب پول نقد انبار میشوند، از سرمایهگذاری فراتر رود.(۵) این روزها در
جامعه مدرن صنعتی، افراد انگشتشماری هستند که سکهها و اسکناسهایشان را زیر تشک یا در جورابهای خود انباشت کنند. این اتفاق در همان اندازه محدودی که ممکن است رخ دهد، از قبل در برنامههای تولیدی بنگاهها و در سطح قیمتها بازتاب یافته است. این گونه از احتکار پول حتی به گونهای منظم نیز انجام نمیشود، چون این قبیل افراد گوشهنشین و نامتعارف میمیرند و پولهایی که پسانداز کردهاند، کشف میشوند و بر باد میروند و این ولخرجی احتمالا پساندازهای جدید را جبران میکند. در حقیقت کل مبلغی که در این میان مطرح است، احتمالا به لحاظ تاثیری که بر فعالیتهای حوزه کسبوکار میگذارد، قابل توجه نیست.
اگر پول در بانکهای تجاری یا بانکهای پسانداز سپردهگذاری شود، چنان که پیشتر دیدیم، بانکها به وامدهی و سرمایهگذاری آن گرایش مییابند. آنها نمیتوانند این وجوه را بیکار نگه دارند و از پس هزینههای چنین کاری برنمیآیند. همان گونه که دیدهایم، تنها چیزی که افراد را به این سو میراند که عموما برای افزایش داراییهای خود در قالب پول نقد بکوشند یا بانکها را وامیدارد که وجوه خود را بیکار نگه دارند و از بهرهای که میتوانند از آنها به دست آورند چشم بپوشند یا این نگرانی است که قیمت کالاها کاهش یابد یا هراس بانکها از این امر است که ریسک بسیار بالایی را برای مبلغ اصلی وامهای خود بر گرده بکشند، اما این نکته بدان معنا است که نشانههای رکود تا به حال پدیدار شدهاند و به انباشت پول انجامیدهاند، نه اینکه احتکار پول مایهای برای آغاز رکود بوده باشد. گذشته از این، میزان قابل چشمپوشی از انباشت پول (که حتی این استثنا را میتوان «سرمایهگذاری» مستقیم در خود پول انگاشت)، به همان شیوهای که عرضه و تقاضا برای هر کالایی با یکدیگر متعادل میشوند، پساندازها و سرمایهگذاری نیز با یکدیگر تعادل پیدا میکنند. میتوان
پسانداز و سرمایهگذاری را پارامترهایی تعریف کرد که به ترتیب عرضه و تقاضا برای سرمایه جدید را شکل میدهند و به همان گونه که عرضه و تقاضای هر کالای دیگری به میانجی قیمت به تعادل میرسند، عرضه و تقاضای سرمایه نیز به واسطه نرخهای بهره با یکدیگر متعادل میشوند. نرخ بهره تنها نامی خاص برای قیمت سرمایه وامدادهشده است. این نیز قیمتی است مثل همه قیمتهای دیگر.
در سالهای اخیر سفسطهبازیهای پیچوتابدار و سیاستهای ویرانگر دولتی استوار بر آنها این مساله را به گونهای چنان دهشتناک به سردرگمی کشاندهاند که انسان تقریبا از بازگشت به عقل سلیم و برخورد خردورزانه با آن نومید میشود. هراسی جامعهستیزانه از نرخهای بهره «زیاد از حد بالا» وجود دارد. این چنین استدلال میشود که اگر نرخهای بهره زیادی بالا باشند، وامگیری و سرمایهگذاری در کارخانهها و ماشینآلات تازه برای صنایع سودآور نخواهد بود. این استدلال چنان اثرگذار بوده که در چند دهه اخیر دولتها در سراسر دنیا، سیاستهای «پول ارزان» را پی گرفتهاند، اما این گفتهها به خاطر دلمشغولی به افزایش تقاضا برای سرمایه، تاثیر این سیاستها بر عرضه آن را از یاد بردهاند. این یک نمونه دیگر از این پندار باطل است که تنها به اثرات سیاست بر یک گروه بنگریم و آثار آن بر دیگران را فراموش کنیم.
اگر نرخهای بهره به گونهای مصنوعی نسبت به میزان ریسک، پایین نگه داشته شوند، هم پساندازها و هم میزان وامدهی کاسته میشود. هواخواهان پول ارزان بر این باورند که پسانداز فارغ از اندازه نرخ بهره به گونهای خودکار ادامه مییابد، چون ثروتمندان اشباعشده هیچ کار دیگری نمیتوانند با پول خود انجام دهند. اندکی درنگ نمیکنند تا به ما بگویند که افراد دقیقا در چه سطحی از درآمد شخصی، فارغ از نرخ بهره یا ریسک وامدهی، یک مقدار کمینه ثابت را پسانداز میکنند.
هر چند حجم پسانداز افراد بسیار ثروتمند بیتردید به طور نسبی بسیار کمتر از افرادی که ثروت چندان زیادی ندارند، از دگرگونیهای نرخ بهره اثر میگیرد، اما حقیقت این است که عملا پساندازهای همه تا اندازهای متاثر میشود. اینکه بر پایه مثالی افراطی ادعا کنیم که حجم پساندازهای واقعی در اثر کاهش چشمگیر نرخ بهره کمتر نمیشود، مثل این است که بگوییم کل تولید شکر در اثر کاهش قابل ملاحظه قیمت آن کاسته نمیشود؛ چون تولیدکنندگان کارآمد و کمهزینه کماکان به همان اندازه قبل به تولید آن خواهند پرداخت. در این استدلال به پساندازکنندگان حاشیهای و حتی به واقع به اکثریت بزرگی از پساندازکنندگان توجه نشده است.
در واقع تاثیر پایین نگه داشتن مصنوعی نرخهای بهره، دست آخر همان چیزی است که در نتیجه پایینتر نگاه داشتن هر قیمت دیگری در قیاس با آنچه در بازار طبیعی پدید میآید، رخ خواهد داد. این شرایط تقاضا را زیاد میکند و عرضه را میکاهد. تقاضا برای سرمایه را بالا میبرد و عرضه سرمایه واقعی را پایین میآورد. چنین شرایطی به پیدایی برخی کژتابیهای اقتصادی میانجامد. بیتردید درست است که کاهش مصنوعی نرخ بهره مشوقی است برای افزایش استقراض؛ اما در حقیقت سرمایهگذاریهای پرخطر بسیار بورسبازانهای را به بار میآورد که نمیتوانند ادامه پیدا کنند، مگر تحت شرایط ساختگیای که به بارشان آورده است. در جانب عرضه، کاهش ساختگی نرخهای بهره، جلوی صرفهجویی، پسانداز و سرمایهگذاریهای معمول را میگیرد و از انباشت سرمایه میکاهد.
قیمت پول را در حقیقت تنها میتوان با تزریق پیوسته پول یا اعتبار بانکی تازه به جای پساندازهای واقعی، به گونهای ساختگی پایین نگاه داشت. به همان ترتیب که افزایش آب میتواند توهم شیر بیشتر را به وجود آورد، چنین کاری نیز میتواند توهم سرمایه بیشتر را بیافریند؛ اما این یک سیاست استوار بر تورم پیوسته است. آشکارا فرآیندی است که خطر موجود در آن روز به روز بیشتر میشود. اگر روند تورم وارونه شود یا به پایان رسد یا حتی با نرخی کمتر ادامه یابد، قیمت پول افزایش خواهد یافت و بحرانی را در پی خواهد آورد.
باید به این نکته نیز اشاره کرد که هر چند تزریق پول یا اعتبار بانکی جدید میتواند نخست و به گونهای گذرا نرخهای بهره پایینتری را پدید آورد، اما سرسختی در بهکارگیری این ابزار دست آخر نرخهای بهره را افزایش خواهد داد. این اتفاق از آنرو رخ میدهد که تزریق پول تازه به کاهش قدرت خرید آن میانجامد. در نتیجه وامدهندگان درمییابند که پولی که امروز وام میدهند، مثلا یک سال بعد که آن را بازپس میگیرند، قدرت خرید کمتری دارد. از این رو نرخ بهره معمولی را مقداری بالاتر میبرند تا این کاهش انتظاری توان خرید پول را برایشان جبران کند. این افزایش در نرخ بهره، بسته به محدوده تورم انتظاری میتواند زیاد باشد. به این شیوه بود که نرخ بهره سالانه اوراق قرضه خزانهداری بریتانیا در سال 1976به 14 درصد، بازدهی اوراق قرضه دولت ایتالیا در سال 1977 به 16 درصد و نرخ تنزیل بانک مرکزی شیلی در سال 1974 به 75 درصد افزایش یافت. کوتاه سخن اینکه سیاستهای پول ارزان دست آخر بیثباتیهای تجاری بسیار شدیدتری را در قیاس با نوساناتی که برای درمان یا پیشگیری از آنها طراحی شده بودند، به وجود میآورند.
اگر هیچ تلاشی برای دستکاری در قیمت پول از راه سیاستهای تورمزای دولتی انجام نگیرد، پساندازهای افزایشیافته با کاستن از نرخهای بهره به گونهای طبیعی، تقاضای خود را به وجود میآورند. افزایش عرضه پسانداز از سوی افرادی که بهدنبال سرمایهگذاری هستند، پسانداز کنندگان را به پذیرش نرخهای کمتر وامی دارد؛ اما نرخهای پایین نیز به این معنا هستند که بنگاههای بیشتری میتوانند وام بگیرند، چون به نظر میرسد که سود پیش روی آنها از دستگاهها یا کارخانههای جدیدی که آنها را با درآمدهایشان میخرند، احتمالا از آنچه باید برای وامگیری بپردازند، بیشتر است.
4
حال به آخرین پندار باطل درباره پسانداز که میل دارم به آن بپردازم، میرسیم. پندار باطلی که از آن نام بردم، این فرض رایج است که مقدار سرمایه جدیدی که میتواند جذب شود، حدی معین دارد یا حتی همین حالا به این حد از افزایش سرمایه رسیدهایم. باورکردنی نیست که چنین دیدگاهی بتواند حتی در میان افراد ناآگاه و بیسواد رواج یابد، چه اینکه به جایی برسد که هر اقتصاددان باسوادی به آن باور داشته باشد. تقریبا تمام ثروت دنیای مدرن و هر چیزی که آن را از دنیای پیشاصنعتی سده هفده جدا میکند، از سرمایه انباشتشده آن شکل گرفته است.
این سرمایه تا اندازهای از بسیاری چیزهایی تشکیل شده که میتوان کالاهای بادوام مصرفیشان نامید: خودروها، یخچالها، مبلمان، مدرسهها، دانشگاهها، کلیساها، کتابخانهها، بیمارستانها و مخصوصا خانههای خصوصی. در تاریخ دنیا هیچ گاه این کالاها به اندازه کافی وجود نداشتهاند. حتی اگر از دیدگاهی صرفا عددی خانههای کافی وجود داشت، پیشرفتهای کیفی در بهترین خانهها بدون هیچ حد مشخصی امکانپذیر شدهاند.
بخش دوم سرمایه چیزی است که میتوان آن را سرمایه به معنای واقعی کلمه نامید. این بخش از سرمایه از ابزارهای تولید تشکیل میشود که هر چیزی را از ابتداییترین تبر و چاقو و گاوآهن گرفته تا دقیقترین ابزارهای ماشینی، بزرگترین ژنراتورهای برق و سیکلوترونها یا مجهزترین کارخانهها را در برمیگیرد. در این جا نیز به لحاظ کمی و مخصوصا به لحاظ کیفی هیچ حدی برای افزایش ممکن و مطلوب سرمایه وجود ندارد. تا زمانی که عقبماندهترین کشورها به لحاظ تکنولوژیکی به اندازه پیشرفتهترین آنها مجهز نشوند تا هنگامی که ناکارآمدترین کارخانهها در آمریکا پهلو به پهلوی کارخانههای دارای آخرین و دقیقترین ابزارها قرار نگیرند و تا وقتی که جدیدترین ابزارهای تولید به نقطهای نرسند که نبوغ انسانی در آن به پایان رسیده و نتواند آنها را بیش از پیش بهبود بخشد، چیزی به عنوان «مازاد» سرمایه نخواهیم داشت. تا زمانی که هر کدام از این شرایط برآوردنشده باقی بمانند، امکان فضای نامحدودی برای افزایش سرمایه وجود خواهد داشت.
اما این سرمایه اضافی چگونه میتواند «جذب» شود؟ هزینه آن چگونه میتواند «پرداخت» گردد؟ اگر این سرمایه اضافی کنار گذاشته شده و پسانداز شود، خود جذب خواهد شد و هزینهاش را خواهد پرداخت؛ چون پساندازکنندگان در کالاهای سرمایهای جدید سرمایهگذاری میکنند یا به بیان دیگر ابزارهایی تازه و بهتر و مبتکرانهتر را میخرند؛ زیرا این ابزارها هزینههای تولید را میکاهند. آنها یا کالاهایی را به وجود میآورند که نیروی کار یدی و بدون کمک ماشین به هیچ رو نمیتوانست آنها را پدید آورد (و این دست کالاها اکنون بیشتر اشیای دور و اطراف ما همچون کتاب، خودرو، کامپیوتر، لکوموتیو، پلهای معلق و ... را دربرمیگیرند) یا مقدار تولید این کالاها را به شدت بالا میبرند یا هزینههای متوسط تولید را کاهش میدهند (و این تنها بیانی دیگر از همان گفتههای پیشین است) و از آنجا که هیچ حدی وجود ندارد که بتوان برای کاهش هزینههای متوسط تولید در نظر گرفت - این روند کاهشی میتواند تا جایی ادامه یابد که همه چیز را بتوان بدون هیچ هزینهای تولید کرد - هیچ حدی را نیز نمیتوان به مقدار سرمایه جدیدی که میتواند جذب شود، نسبت داد.
کاهش پیوسته هزینههای متوسط تولید با افزایش سرمایه جدید یا یکی از این دو کار را انجام میدهد یا هر دوی آنها را. هزینههای کالاها برای مصرفکنندگان را کاهش میدهد و دستمزدهای کارگرانی را که از ابزارهای جدید استفاده میکنند، زیادتر میکند؛ چون قدرت تولیدی این کارگران را بالا میبرد. به این ترتیب ماشینآلات جدید هم به افرادی که مستقیما با آنها کار میکنند و هم به توده بزرگی از مصرفکنندگان سود میرساند. در مورد مصرفکنندگان میتوان گفت که این ماشینها کالاهای بیشتر و بهتری را با همان پول در اختیارشان قرار میدهند یا به زبانی دیگر درآمدهای واقعی آنها را بالا میبرند. این دستگاههای جدید همچنین دستمزدهای واقعی کارگرانی را که از آنها استفاده میکنند، با بالا بردن دستمزدهای اسمی آنها به شیوهای دوگانه میافزایند. مثالی نوعی از این حالت را میتوان در کسبوکار خودروسازان دید. صنعت خودروسازی آمریکا بالاترین دستمزدها را در میان خودروسازان دنیا میپردازد و حتی در میان صنایع مختلف خود این کشور نیز یکی از بالاترین دستمزدها را داراست. با این همه (تقریبا تا سال ۱۹۶۰) خودروسازان آمریکایی میتوانستند
محصولات خود را به بهایی کمتر از دیگر تولیدکنندگان دنیا بفروشند؛ چون هزینههای متوسط آنها کمتر بود و راز این نکته آن بود که سرمایهای که به ازای هر کارگر و به ازای هر خودرو در ساخت خودروهای آمریکایی به کار میرفت، از هر جای دیگری در دنیا بیشتر بود.با این حال افرادی وجود دارند که فکر میکنند به پایان این فرآیند رسیدهایم و دیگرانی هم هستند که اعتقاد دارند حتی اگر به این نقطه نرسیده باشیم، دنیا آن قدر احمق است که به پسانداز ادامه دهد و بر حجم سرمایه خود بیفزاید.بعد از این تحلیل نباید تعیین اینکه نادانی و حماقت واقعی نزد چه کسانی است، سخت باشد. (درست است که آمریکا در سالهای اخیر رهبری خود را بر اقتصاد دنیا از دست داده، اما دلیل آن سیاستهای دولتی ضدسرمایهای این کشور بوده است، نه «بلوغ اقتصادی» آن.)
پاورقی
۱- یوهان کارل رودبرتوس (۱۲ آگوست ۱۸۰۵ تا ۶ دسامبر ۱۸۷۵)، اقتصاددان سوسیالیست آلمانی که از نظریه ارزشکار و نیز از این ایده که بهره یا سود، دزدی است، طرفداری میکرد.
2- کارل رادبرتوس، تولید بیش از حد و بحرانها (1850)، ص 51.
۳- بر پایه ارقام تاریخی، عدد ۲۰ درصد فوق تقریبا بازتابی است از مقدار ناخالصی از تولید ناخالص ملی که هر سال به تشکیل سرمایه اختصاص داده میشود. با این همه اگر مصرف سرمایه را نیز در نظر بگیریم، مقدار خالص پساندازهای سالانه به ۱۲ درصد نزدیکتر بوده است. مقایسه کنید با جورج تربورگ، دیوی به نام بلوغ اقتصادی (۱۹۴۵). برای سال ۱۹۷۷ بر پایه ارقام رسمی، سرمایهگذاری ناخالص داخلی خصوصی برابر با ۱۶ درصد تولید ناخالص ملی برآورد شد.
4- البته در این جا فرض شده که فرآیند پسانداز و سرمایهگذاری پیشتر نیز با همین نرخ انجام میشده است.
۵- بسیاری از تفاوتها میان دیدگاههای اقتصاددانان پیرامون این موضوع تنها نتیجه تفاوت در تعریف هستند. پسانداز و سرمایهگذاری میتوانند به گونهای تعریف شوند که با یکدیگر برابری کنند و از این رو ضرورتا در تعادل باشند. من اینجا پسانداز را بر پایه پول و سرمایهگذاری را بر پایه کالاها تعریف کردهام. این امر کمابیش با کاربرد رایج این دو واژه همخوانی دارد.
ارسال نظر