زمانی که ویرانی میتواند سازنده باشد
تحول و منافع تثبیت شده
مترجم: مانا مصباحی
منبع: فریمن آنلاین
به نظر میرسد نویسندگانی که برای سایت فریمن آن لاین مینویسند، هرگز از پرداختن به موضوعاتی نظیر «سفسطه پنجره شکسته» خسته نمیشوند.
سندی ایکیدا
مترجم: مانا مصباحی
منبع: فریمن آنلاین
به نظر میرسد نویسندگانی که برای سایت فریمن آن لاین مینویسند، هرگز از پرداختن به موضوعاتی نظیر «سفسطه پنجره شکسته» خسته نمیشوند. این پدیده بدی نیست؛ زیرا اینگونه استنباط میشود مردم هم از اینکه مدام دچار این اشتباه شوند، خسته نمیشوند. به طور مثال در چند هفته اخیر پس از وقوع بلایای طبیعی در هائیتی، ژاپن و اکنون در آلاباما میتوان به وفور افرادی را دید که میگویند صرف هزینه برای بازسازی این مناطق، اثر مثبت خالصی بر تحریک و تقویت اقتصاد نواحی آسیبدیده خواهد داشت. در اولین مقالهام در همین سایت به موضوع سفسطه مطروحه در باب زلزله وحشتناک هائیتی پرداختم. به بخشی از آن مطلب اشاره میکنم. «باوری وجود دارد با این مضمون که اگر پل پنجره منزل پیتر را بشکند؛ آنگاه کشور ثروتمندتر خواهد شد، زیرا پیتر مجبور خواهد شد که ناخواسته ۱۰۰دلار برای جایگزین کردن پنجره به شیشهبر بپردازد. حال شیشهبر ۱۰۰دلار بیشتر برای خرج کردن دارد و به دنبال آن افراد متعدد دیگری در این اقتصاد. اشتباه موجود در این استدلال این است که حتی بدون شکستن پنجره منزل پیتر، مشابه این چرخه هزینه میتوانست در اقتصاد وجود داشته باشد. به طور مثال فرض کنید پیترپیش از شکسته شدن پنجره منزلش میخواست بابت تابلوی نقاشی که ماری کشیده است، به او ۱۰۰دلار بپردازد و قطعا اگر چنین میشد، آنگاه پیتر مجبور نبود که مبلغ پنجره اولیه را از دست رفته بپندارد.»
اما سوال این است که چرا این سفسطه و استدلال اشتباه وجود داشته و بر آن اصرار میشود؟ آیا تاکنون ویرانی و تخریب توانسته است توسعه اقتصادی را بهگونهای افزایش دهد که در غیاب آن دستیابی به آن سطح از توسعهیافتگی ممکن نبوده باشد؟ توضیح خواهم داد که ممکن است در برخی موارد برای توسعه اقتصادی نیاز به ویرانی و تخریب وجود داشته باشد؛ اما اینگونه تخریب و ویرانی از سفسطه شیشه شکسته، کاملا متمایز است.
جوزف شومپیتر و منکور اولسون
جوزف شومپیتر یکی از اقتصاددانان برجسته اهل اتریش بود.او یک اقتصاددان تا حدودی نئوکلاسیک و تا حدودی اتریشی محسوب میشود. اگرچه به عقیده بنده ایشان بیشتر نئوکلاسیک است تا اتریشی. معروفیت او بیشتر به خاطر معرفی و توصیفاتی است که از نیروهای سرمایهداری نظیر پویایی کارآفرینانه، داشته است. او این نیروها را «تندبادی از ویرانی سازنده» نام نهاده است. از دیدگاه شومپیترنوآوریها و ابداعات کارآفرینانه همچون امواج نیرومندی هستند که تغییراتی را در سرتاسر اقتصاد موجب میشوند. این تغییر و تحولات به نحوی هستند که بازارهای شناخته شده و سبک و سیاق امور را دگرگون میسازند. با این حال نظریهپرداز انتخاب اجتماعی منکور اولسون معتقد است طی زمان در جوامع با ثبات یعنی جوامعی که در آنها سازمانها و توافقات رسمی و غیررسمی برای مدتهای مدیدی است که شکل گرفته و جا افتادهاند، ائتلافهای تجاری و سایر منافع سیاسی میتوانند امتیازات و حق ویژههایی به دست آورند که از قبل این امتیازات، اجزا و اعضایشان را دقیقا از همان تحولات نوآورانه؛ یعنی آنچه شومپیتر آن را قلب سرمایهداری مینامد، مصون بدارند. با پشتوانه قدرتهای سیاسی، احتمالا در بطن جامعه، گونههای مختلفی از تبانی هم در طرف تقاضا وهم در طرف عرضه بازارها پدیدار میشوند. با عنایت به غالب نظریات میتوان گفت در جوامعی که منافع خاص و ویژهای برای سازمانها و تبانیها وجود دارد، کارآیی و درآمد کل کاهش مییابد. علاوه بر این موارد، وجود این پدیدهها در یک جامعه باعث کاهش ظرفیت آن برای پذیرش و قبول تکنولوژیهای نو و نیز کاهش توان آن جامعه برای تخصیص مجدد منابع در واکنش به شرایط متغیر میشود. در نتیجه از نرخ رشد اقتصادی کاسته خواهد شد.
به زبان شبکههای اجتماعی؛ یعنی موضوعی که معمولا در این ستون به آن میپردازم، هر زمان ارتباطاتی که یک فرد فرضی را به یک شبکه متصل میکند ستبر و ستبرتر شود، آنگاه در همان زمان، سرعت وی برای خروج از یک شبکه و پیوستن به شبکه دیگر کندتر و کندتر خواهد شد. این ارتباطات در سمت عرضه میتوانند شکل صنوف، اتحادیهها و کارتلها را به خود بگیرند و در سمت تقاضا به شکل حق و حقوق مستاجران و گروههای حافظ مصرفکنندگان نمایان شوند. همه موارد اشاره شده چه در سمت عرضه و چه در سمت تقاضا، از ابزارهایی بهرهمند هستند که به کمک آنها، منافع ویژه و تثبیت شدهشان را از نیروهای رقابتی پویا مصون نگاه میدارند.
تحت این شرایط به سختی میتوان انتظار داشت که فرآیندهای عادی اقتصاد بتوانند گروههای ذینفع را از موقعیتهای ویژهای که دارند، سلب کنند؛ البته این مهم غیرممکن نیست، گرچه دستیابی به آن بسیار دشوار است.
نقش تحول
اولسون معتقد است با گسستن و از بین بردن چنین ارتباطات امن و دنجی که برای گروههای ذینفع به وجود آمده است، فضای مساعدی برای رشد انواع نوآوریها و ابداعات خلاقانه؛ یعنی آنچه که شومپیتر آن را توصیف کرده، ایجاد میشود. البته اولسون میافزاید که ممکن است در برخی موارد جنگ و انقلاب هم بتوانند منشا چنین گسستهایی باشند؛ اما قطعا هیچ فرد عاقلی این گزینهها را تحت عنوان سیاست اقتصادی پیشنهاد نخواهد کرد. او میگوید در عوض گزینه تجارت آزاد به اندازه کافی هم معقولتر بوده و هم قادر به ایجاد گسست و اختلال در تبانیهای شکل گرفته در اقتصاد است. اولسون چنین میگوید: «تجارت باید آزادتر و موانع برای تحرک عوامل تولید و بنگاهها کمتر باشد». به سختی میتوان مخالف این پیشنهاد بود.
اما به نظر میرسد تحلیل او از شرایط لازم برای تغییرات اساسی و رادیکال نه تنها برای جنگها، تهاجمات و تجارت آزاد مصداق دارد، بلکه احتمالا برای مواردی نظیر بلایای طبیعی نیز صادق است. تمام موارد ذکر شده حداقل در سطح محلی میتوانند کارکرد یکسانی برای اقتصاد داشته باشند. زلزله، توفان یا گردباد نه تنها باعث تخریب و آسیبرسانی به زیرساختهای فیزیکی یک جامعه میشوند، بلکه حتی به زیرساختهای اجتماعی شکل گرفته شده در آن اجتماع هم صدمه رسانده و به آنها ضربه میزند.
در جوامعی که به نسبت آزادتر هستند، نظیر ایالات متحده لطمهایکه به شبکههای اجتماعی وارد میشود، فوقالعاده بد و سنگین است. البته گمشدنها، از بین رفتن و صدمه دیدن خانوارها، بنگاهها، شرکتها و انجمنهای محلی فاجعهای بس عظیم است.
اگرچه در جوامعی با آزادی کمتر فجایع و تلفات انسانی از مسائل مهم محسوب میشود، اما مساله مهمتر در اینگونه جوامع این است که بلایای طبیعی قادر به تحلیل و تضعیف تشکلها و شبکههایی هستند که از لحاظ سیاسی از قدیم با هم در ارتباط بودهاند. آنچه بازارهای آزاد و پویا علاوه بر آزادی اقتصادی به آن نیاز دارند، انبوهی از شبکههای اجتماعی به هم متصل اما ضعیف است. این شبکههای اجتماعی میتوانند هم منبع اطلاعات در خصوص فرصتهای کار آفرینی موجود و هم ابزاری جهت اشاعه و ارائه کشفیات به جامعه باشند. بلایای طبیعی حداقل برای مدتی هم که شده میتوانند فضایی را برای رشد روابط جدید و غیررسمی، ایجاد کنند؛ روابط با افرادی خارج از محیطهای خانواده، کار و جامعه بسته. این روابط وقتی اقتصاد روند عادی خود پس از بروز بلایای طبیعی را از سر بگیرد، میتوانند مفید واقع شوند.
پیامدهای سیاستی
آیا موارد صدرالاشاره همواره رخ میدهد؟ فکر میکنم که برخی موارد رخ میدهد. یکی از مثالهایی که اولسون در خصوص جنگها به آن اشاره میکند این است که چگونه جنگ جهانی دوم منجر به از بین رفتن کارتلهای قدیمی در ژاپن شد. این مهم به تجدید حیات اقتصاد ژاپن پس از جنگ کمک شایانی کرده است. امری که در اقتصاد ژاپن رخ داد، همان سفسطه پنجره شکسته نیست؛ اما میتواند توجیهی برای انفجار رشد اقتصادی این کشور باشد. قطعا ژاپن میتوانست بدون بروز جنگ هم به وضعیت بهتری دست یابد.
پیترهال تاریخدان معتقد است تجربه دوران طلایی برای اغلب شهرها، نتیجه وقوع تحولی عظیم در آنان مناطق بوده است. به طور مثال تجربه دوران طلایی آتن در زمان سقراط، افلاطون و ارسطو برآمده از شرایطی نظیر طاعون و جنگهایی است که تلفات بسیار عظیمی بر جمعیت یونان وارد کرد.
من امیدوارم چیزی مشابه آنچه برای آتن رخ داد، برای هائیتی پس از وقوع زلزله نیز اتفاق بیفتد. ردی از دولت در آنجا دیده نمیشود و انجمنهای جدید در هائیتی البته به شکل و شمایل چادر تشکیل شده است. این تشکلها نسبت به پیش از زلزله کارآتر عمل میکنند. متاسفانه به نظر میرسد ارتباطات شبکههای اجتماعی و وضع پیش از زلزله در این کشور دوباره در حال بازگشت است. البته ممکن است برای این اظهار نظر کمی زود باشد.
از آنجایی که در خصوص اینکه آیا واقعا تخریب و ویرانی باعث حرکت رو به جلو و خلاقانه در اقتصاد میشود، قطعیتی وجود ندارد و به علاوه به خاطر ترس و انزجاری که در پدیده ویرانی وجود دارد، امیدوارم افراد دارای عقل سلیم از سیاستهای تخریب و ویرانی دفاع نکنند؛ اگرچه متاسفانه همه از عقل سلیم برخوردار نیستند.
درباره نویسنده: سندی ایکیدا استاد اقتصاد در کالج Purchase و نویسنده کتاب «پویاییهای اقتصاد مختلط؛ به سوی نظریهای از مداخله» است.
ارسال نظر