آموزه‌هایی درباره آموزگاری

مترجم: مژگان جعفری

منبع: نیویورک تایمز

هر سال یک هفته بزرگداشت معلم داریم و تا جایی که من مطلعم معلمان قشری از جامعه هستند که به اندازه کافی قدر دانسته نمی‌شوند. سازمان آموزش آمریکا امیدوار است که مردم به توییتر یا فیس‌بوک بروند و از معلمانی که به هر نحوی تغییری در زندگی آنها ایجاد کردند تشکر کنند. من نیز می‌کوشم متنی با این مضمون را با شما به اشتراک بگذارم. من تصمیم گرفته‌ام از یک معلم تشکر کنم . معلمی که چیزی در کلاس درس به من نیاموخته است. بلکه او کسی بود که به من آموخت آموزگار بودن اساسا به چه معناست. این شخص مادر من است.

او به مدت ۳۴ سال در سیستم آموزش محلی کار کرد و پس از آن بازنشسته شد. بعد از بازنشستگی او در همان ناحیه باقی ماند وتا سن ۶۷ سالگی به صورت داوطلبانه به ایفای خدمت پرداخت. در نهایت او توانست یک کرسی از هیات‌ مدیره مدرسه را به دست آورد. آموزش دادن در خون او بود.

از طریق او بود که من از نزدیک شاهد بودم که آموختن و آموزگار بودن یکی از مشاغلی است که شما آن را با تمامی وجودتان انجام می‌دهید.تلاش برای رسوخ در ذهن‌های جوان می‌تواند سبب شود که قلب شما بشکند. مادر من به نحوی مراقب شاگردان خود بود که گویی آنها فرزندان او هستند. فکر می‌کنم به این دلیل بود که بسیاری از شاگردان او از صدا کردن او با عنوان خانم بلو پرهیز می‌کردند و او را مامان صدا می‌کردند.

او نه تنها دروس مدرسه را تدریس می‌نمود بلکه درس زندگی نیز تدریس می‌کرد. و لازم است بگویم درس زندگی چیزی بیشتر از واقعیت‌ها و ژست‌هاست. این درس در مورد عشق به آموختن و عشق به خویشتن بود. این بزرگ‌ترین آموزه‌ای بود که می‌شد آموخت و او این آموزه را در متعالی‌ترین چارچوب‌ها بیان می‌نمود. این همان چیزی است که هنگامی که همه چیز دچار فروپاشی می‌شود، وقتی همه چیز از انسان منفک می‌شود، با شما باقی می‌ماند. همان‌گونه که آلبرت انیشتین گفته است: آموزش واقعی آن چیزی است که شخص پس از فراموشی تمام آنچه که اجباری بود در مدرسه بیاموزد، هنوز آن را در خاطر دارد.

مادرم به من آموخت که یک معلم چگونه شخصی است. مغرور، خسته، کم‌توقع و بسیار شاد. برای معلم‌های بزرگ معلمی بیش از آن که یک شغل باشد یک فراخوان برای آموختن است. نوعی رسالت. شما هرگز به این دلیل معلم نمی‌شوید که یک دنیا پول به‌دست بیاورید.هیچ کس این گونه عمل نمی‌کند. شما معلم می‌شوید تا دنیا را تغییر دهید. اما فراموش نکنیم هرچند معلم در طلب پول بسیار نیست، اما کارهای دشوار سزاوار قدردانی و پاداش سخاوتمندانه هستند.

به همین دلیل است که من به سختی می‌توانم مردمی را تحمل کنم که معلمان را به خاطر نتایج و خروجی‌های ضعیف سیستم آموزشی ما سرزنش می‌کنند. من درک می‌کنم که تمام معلم‌ها کامل نیستند. اما در تمامی حرفه‌ها اوضاع به این منوال است. بعضی لوله‌کش‌ها، بانکدارها و سربازان نیز بد عمل می‌کنند. بنابراین چه دلیلی وجود دارد که معلم‌ها تا این حد شرور و اهریمنی جلوه داده شوند؟

من نمی‌خواهم وانمود کنم که تمامی نسخه‌های راهبردی که برای هدایت بحران آموزش و پرورش در کشور ضروری است را در جیب دارم. اما متهم کردن معلمان راه‌حل نیست. در جریان تلاش‌هایمان برای اصلاح یک سیستم ناقص و آسیب دیده لازم است که بیش از هرچیز صادق باشیم.

آیا ما نیازمند پاسخگویی مسوولانه از جانب معلم‌ها در قبال عملکردشان هستیم؟ بله.

آیا لازم است واحدهای آموزشی منعطف‌تر عمل کنند؟ بله.

و آیا ضروری است که رویکرد جدیدی در زمینه آموزش مورد آزمون قرار بگیرد؟ بله.

آیا مهم است که فقر، استرس، و ناامیدی را که برخی از دانش‌آموزان با خود به کلاس می‌آورند، پیش از آنکه زنگ کلاس بخورد و گچ بر تخته سیاه کشیده شود، از بین ببریم؟ بله.

آیا ما نیاز داریم که تشویق‌ها و پرداخت‌ها به معلم‌ها افزایش یابد؟ بله.

آیا لازم است که ما قدری بیشتر از مقداری که باعث ریزش اشک آموزگاران می‌شویم به آن هدیه بدهیم؟ بله.

بخشی از معضل در باب مسائل معلمان آن است که در بحث‌ها و مناظرات رسانه‌ای دائما به معلمان به عنوان پدیده‌های بدخیم نظر می‌شود. امروزه جذب بهترین و درخشان‌ترین افراد برای این حرفه به امری دشوار بدل شده است و با وجود نگاهی که در بالا مطرح شد این امری عجیب نیست. ایجاد شرایطی که سبب شود افراد به این انتخاب شغلی هم چون امری ماندگار و ارزشمند نظر کنند که پاداش‌های بسیاری نیز در بردارد، با وجود موج عمومی بدبینی علیه آموزگاران دشوار شده است. بنابراین هرچند که افرادی وجود دارند که واجد استعدادها و نعمات طبیعی برای انتخاب این حرفه‌اند، اما ممکن است این افراد به دلایل فوق نسبت به اختیار کردن این حرفه بی‌رغبت باشند. گزارش سال ۲۰۱۰ موسسه «مک کینزی» تیتری با این عنوان دارد: بسته شدن شکاف استعدادی: جذب و استخدام فارغ‌التحصیلان موفق برای حرفه معلمی. این موسسه در جریان تحقیقات خود دریافته است که کشورهای با عملکرد خوب در زمینه آموزش و پرورش نظیر سنگاپور، فنلاند و کره جنوبی تمامی آموزگاران خود را از میان یک سوم ممتاز فارغ‌التحصیلان جامعه دانشگاهی انتخاب می‌کند و پس از آن حتی از این گروه ممتاز و برگزیده نیز آزمون‌های دیگری برای بررسی سایر ویژگی‌های آنان به عمل می‌آید. در مقابل در آمریکا تنها ۲۳ درصد از معلمان از یک سوم ممتاز فارغ‌التحصیلان جامعه دانشگاهی هستند و از این تعداد تنها ۱۴ درصد در دبیرستان‌های مناطق فقیرنشین تدریس می‌کنند. در واقع جذب افراد ممتاز و با استعداد در آمریکا برای شغل معلمی به امری بسیار دشوار بدل شده است. تفاوت رویکرد میان کشورهای فوق و آمریکا بسیار روشن است و این تفاوت رویکرد به نتایج به نحو شگفت‌آور متفاوتی نیز منتهی شده است.

بر اساس گزارش‌ها، حقوق آغازین سالانه شغل معلمی درسال ۲۰۱۰ در آمریکا به طور متوسط ۳۹۰۰۰ دلار بوده است. بیایید تصور کنیم که دولت فدرال و محلی با مالیات‌های خود یک‌سوم از این درآمد را می‌بلعد. آنچه باقی خواهد ماند حقوقی بخورو نمیر در حدود ۲۶۰۰۰ دلار خواهد بود. بر اساس تحقیقات موسسه «دستیابی به کالج و موفقیت» که گزارشی با نام «بدهی دانش‌آموز» منتشر کرده است، یک دانش‌آموز فارغ‌التحصیل از کالج ارشد به صورت سالانه و متوسط از حدود ۲۵۲۵۰ دلار وام دانشجویی بهره برده است. این رقم را با درآمد معلم مقایسه کنید.

به علاوه بر اساس گزارش ماه اکتبر کاخ سفید، مشاغل مربوط به آموزش از آگوست ۲۰۰۸ تا آگوست ۲۰۱۱ به نحو قابل ملاحظه‌ای کاهش یافته‌اند. بر اساس گزارش فوق‌الذکر از سال ۲۰۰۸ تاکنون نزدیک به سیصد هزار شغل آموزشی از بین رفته است. ۵۴ درصد از این شغل‌ها به دولت‌های محلی مرتبط بوده‌اند.

اگر ما خواهان خروجی آموزشی بهتری هستیم، نیازمند آنیم که معلمان بهتری استخدام کنیم. یک راه خوب برای جذب افراد ممتاز برای شغل معلمی، احترام گذاشتن به این حرفه و افزایش پرداخت‌ها به معلمان است و یک بزرگداشت اجتماعی و رسانه‌ای سالانه برای تقدیر از معلمان نیز به کسی صدمه نخواهد زد.

بنابراین من این پیام را به توییتر خواهم فرستاد:

برای آموزگاری که به من آموخت که آموزگار بودن به چه معناست. مادر من. مادر همه.

شما چه خواهید نوشت؟