بیماری خانمان برانداز

هما ناطق

گروه تاریخ و اقتصاد: هما ناطق، نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه در رشته تاریخ ۱۲ دی ماه امسال در سن ۸۱ سالگی درگذشت. از او تالیفات گرانقدری در باب تاریخ معاصر و دوره قاجار باقی مانده است. در اینجا بخشی از یک مقاله‌اش را می‌خوانید که به مساله شیوع و تاثیرات بیماری وبا در دوره قاجار می‌پردازد.

بیماری وبا را «مرض موت» یا «مرگامرگی» نامیده‌اند. وبا از خصوصیات سرزمین‌های عقب‌افتاده و از عوامل عقب‌ماندگی است. از جهتی زاده فقر است و از جهتی موجد فقر، قحطی می‌آورد و به دنبال قحطی می‌آید. معمولا دامنگیر مردمی است که از وسایل مقدماتی بهداشت و تامین اجتماعی برخوردار نیستند و در بروز بلا محکوم به توقف‌اند و محروم از فرار. از نظر اقتصادی وبا عاملی است عمده در کاهش میزان جمعیت فعال و کاهش میزان تولید. از نظر سیاسی تاثیر آن در تغییر مسیر تاریخ انکارناپذیر است. ویلیام مکنیل در کتابی که اخیرا تحت عنوان «وباها و مردم» منتشر ساخته، می‌گوید: تاریخ سیاسی هر مملکت، پیروزی‌ها و شکست‌هایش با سطح زندگی و تندرستی مردمان آن مملکت تناسب مستقیم دارد و مورخین از درک این رابطه غافل مانده‌اند. این گفته درباره جامعه گذشته ایران صدق می‌کند. وبا از امراض بومی ایران بود و چنانکه توضیح خواهیم داد، تقریبا همه ساله یا دو سال یکبار شیوع می‌یافت و رشته زندگی و فعالیت اجتماعی را تا اندازه‌ای فلج می‌ساخت.

به اختصار بگوییم اروپاییان بیماری وبا را در مشرق زمین نخستین‌بار در ۱۸۱۷/ ۱۲۳۲ قمری از طریق هند شناختند و آن را با نام «کولرا» یا وبای هندی و یا وبای آسیایی خواندند. هرچند از تحقیقات بعدی دریافتند که همین بیماری ۶۰ بار بین سال‌های ۱۴۳۸ و ۱۸۱۷ شرق و غرب را فرا گرفته بود. این نکته معنی‌داری است که علت‌ توجه انگلیسی‌ها به وبای هند بر اثر لطمه شدیدی بود که به مال‌التجاره و کشتی‌های نظامی انگلیس در هند وارد آمد و اقتصاد غربیان را به خطر انداخت. همین‌وبای هندی بود که در تابستان ۱۲۳۶ پس از اینکه کلکته و بمبئی و دهلی را فرا گرفت، از راه مسقط به خلیج فارس رسید.از آنجا که این ناخوشی تقریبا به همین صورت در سال‌های بعد در ایران بروز کرد، لازم است به مأخذ رسالات و شهادت‌نامه‌های همزمان، علائم کلی آن را به اختصار بیاوریم: اولین نشانه احساس سرگیجه و پیچیدن صدای زنگ در گوش همراه اضطراب شدید است. سپس عارضه اسهال یا تهوع یا هر دو شروع می‌شود. گویی روده‌ها در یک لحظه و یکباره خالی می‌شوند. اگر شخص در طی روز مبتلا شود اولین احساس او وحشت از حالتی است که به او روی آورده. در بسیاری از نوشته‌ها همین ترس را عامل اصلی مرگ دانسته‌اند. اگر علائم بیماری در شب بروز کند، بیمار مضطربانه و شگفت‌زده بیدار می‌شود. سوزشی در انتهای معده و سنگینی در کمر احساس می‌کند، دست و پایش تیر می‌کشند، عرق چسبناکی بدنش را می‌پوشاند، ‌ضربان نبض احساس نمی‌شود، گاهی سردرد نیز همراه است.

اگر در این مرحله بیمار تکان بخورد یا از جای برخیزد، اسهال و استفراغ در چند لحظه عارض می‌‌گردد. این مرحله از نیم ساعت تا یک ساعت طول می‌کشد. بعد مرحله انقباض عضلانی همراه با درد شدید خاصه در نوک انگشتان دست و پا می‌باشد. اگر بیمار از این حالت برخاست که خود بستگی به قدرت جسمانی او دارد، شفا یافته است، ورنه به آخرین مرحله بیماری که بیهوشی‌های متوالی است می‌رسد. نگاه او بی‌حرکت است، قوای ذهنی او هنوز فعال است، رنگ چهره به کبودی می‌گراید، تنفس سنگین و کلام نامفهوم می‌شود، نبض آهسته‌تر و نامحسوس‌تر می‌گردد و از این مرحله تا مرگ، یعنی از آغاز تا پایان بیماری چند ساعتی بیش فاصله نیست.

وبا و جمعیت

گسترش وبای بزرگ ۱۲۳۶ در ایران بی‌سابقه بود. در خلیج فارس روزی ۱۵۰۰ نفر را می‌کشت و چون به‌ناچار اجساد را به دریا می‌ریختند، بیماری شدت کرد. در بحرین ۴۰هزار نفر یعنی دو سوم جمعیت را گرفت. از راه بوشهر به دالکی رسید و از دالکی به شیراز. از جمعیت ۴۰هزار نفری شیراز، روز اول ۸۰ نفر، روز دوم ۲۰۰ نفر، دو هفته اول ۵۶۰۰ نفر و در ۴ هفته آخرین دوسوم اهالی را نابود کرد. حاج زین‌العابدین شیروانی هم که از آن ولایت می‌گذشت نقل می‌کند: شیرازیان کفاره گناهان خود را می‌دادند و «باری‌تعالی بلای وبا را بر آنها گماشت و در مدت قلیلی جمع کثیری طریق عدم پیش گرفتند.» این وبا از شیراز به مرکز ایران رسید، در سراسر مملکت «از صد هزار تن افزون بکشت و بسیار وقت بود که مردم ایران این مرض را مشاهده نکرده بودند.»همین وبا که در ایران آنچنان کشتار کرد، به روسیه راه یافت و از روسیه به سایر کشورهای اروپایی سرایت نمود. در انگلیس به سبب پیشگیری میزان تلفات به‌نسبت چندان نبود. مثلا در گلاسکو از ۲۰۰هزار نفر جمعیت آن ۶۲۰۰ نفر مردند، باقی شفا یافتند. اولیای دولت انگلیس به این نکته مهم توجه کردند که وبا با فقر و تغذیه بد رابطه مستقیم دارد؛ زیرا از محله‌های فقیر گلاسکو که ۸۰۰ نفر دچار شده بودند، ۳۵۰ نفر از میان رفتند. پس به تحقیق در وضع خانوادگی، مالی و تغذیه بیماران برآمدند و گزارش احوال اولین قربانی وبا که دختری ۱۱ ساله بود در روزنامه‌ها منتشر گردید.اما در ایران در همان سال بار دیگر نوشته‌اند: «مردم شیراز به مرض موت گرفتار شده و قریب ۲۰هزار کس به وادی خاموشان رفتند.»

در ۱۲۴۷ طاعون آمد که اول بهار آغاز شد و در کردستان و مازندران و گیلان کشتار عظیمی داشت. در اردلان «زیاده از ۸هزار نفر» را کشت. در رشت که به اعتقاد حاج‌ زین‌العابدین، چون «مردمش عموما شورانگیز و فتنه‌طلب» بودند، طاعون افتاد «به‌موجب حساب بعضی مردمان، درست ۶۰ هزار نفر به دیار عدم رفتند.» فریزر که در آن سال‌ها از صفحات شمال می‌گذشت، در سفرنامه دیگری می‌نویسد: در آمل که شهری پرجمعیت بود، دیگر کسی نمانده بود و در بار فروش (بابل) «از هر کس سراغ می‌گرفتم می‌گفتند از ناخوشی مرد.»راجع به بروز طاعون در یادداشت تاریخی مهمی که در دست است نقل می‌شود: «در سنه ۱۲۴۷ در اکثر بلاد ایران و روم ناخوشی طاعون به هم رسید. در استرآباد ده، ‌دوازده هزار خلق تلف شدند، در مازندران قریب دویست هزار خلق تلف شدند، رشت و گیلان بالمره خراب شد، دویست هزار خلق تلف شدند. در تهران ده، ‌دوازده هزار خلق تلف شده‌اند، در هزار جریب بسیار تلف شدند، در چهار ده صد و پنجاه نفر تلف شده‌اند، در تویه هم صد و پنجاه نفر تلف شده‌اند. تمامی مردم فرار کرده‌اند، در صحراها منزل کرده‌اند. در کرمانشاهان حساب ندارد که چقدر تلف شده‌اند، دویست‌ سیصد هزار نفر تلف شده‌اند. در بغداد، کربلا، نجف، کاظمین دویست‌هزار متجاوز تلف شده‌اند. بغداد بالمره خراب شد. در تبریز و منطقه آذربایجان یک سال طول کشید، بسیار تلف شده‌اند. بسیار تلف شده‌اند. در دامغان فراری استرآبادی آمده‌اند. بعضی محلات که مانده‌اند همان محلات را گرفته است قریب به صد و پنجاه نفر تلف شده‌اند. در بسطام هم صد و پنجاه نفر تلف شده‌اند به سبب قرابت استرآبادی، سمنان را نگرفته است. کلاته را هم نگرفته است. محال (منطقه) فارس را خراب کرد. علاجی به غیر از فرار و تفرقه شدن ندارد. تفرقه شدن و فرار کردن تفاوت کلی دارد. در عهد سلطنت فتحعلی شاه قاجار بوده است، شش ماه طول کشید است. » (فی‌سنه ۱۲۴۷)

در ۱۲۵۰ باز وبا آمد. به همین سال طاعون هم به کردستان زد.

در ۱۲۵۲ وبای سختی در سراسر ایران شایع شد.

در ۱۲۵۴ «طاعون به مملکت آذربایجان راه یافت و مراغه و اردبیل را فراگرفت.» و در اصفهان هم که وبا معمولا دیده نمی‌شد در آن سال ظهور کرد.

در ۱۲۶۲ در ماه رمضان وبا در «قسلان در پیوست.»

در ۱۲۶۳ وبای آذربایجان ۶۰۷۷ نفر را نابود کرد.

در ۱۲۶۴ وبا به آذربایجان بازگشت و ۵۰۰۰ نفر را کشت.

در ۱۲۶۵ طاعون «در بلاد کوهستانی ارومیه شیوع یافت و فقط در یک روز ۴۰۰ نفر از این مرض تلف شدند.»

در اواخر ۱۲۶۷ وبای شدید در تهران شایع گشت و تا اوایل ۱۲۶۸ ادامه داشت.

در ۱۲۶۹ وبا دوباره در تهران عود نمود. «لیکن نسبت به سال‌های قبل چندان شدتی» نداشت. در روزهای اول روزانه ۶۰ تا ۷۰ نفر تلف شدند. در شعبان ماه به روزی ۱۳۰ نفر رسید. همانگاه نوشتند «چونکه ۴۶ روز است این ناخوشی در طهران است، باید موافق قاعده ایام سابق در این روزها ان‌شاءالله تمام بشود. در این ولایت هر وقت بروز کرده است، بیشتر از ۵۰ روز یا ۲ ماه طول نکشیده است.»اما در رمضان هنوز روزانه ۱۵ تا ۱۶ نفر را می‌کشت. آخر رمضان به روزی ۳۰ نفر رسید. مردم تهران به قم پناه بردند. در این شهر «خانه‌ای که از زوار خالی باشد باقی نماند» و از شدت جمعیت «روی قبرستان‌ها چادر زدند» و به این طریق تهرانی‌ها ناخوشی را با خود به قم و کاشان بردند. در ماه صفر از همین وبا در تبریز روزی ۵۰ تا ۶۰ نفر مردند. برف و بارانی آمد و ناخوشی تخفیف یافت. در ربیع‌الثانی روزی ۲۰ تا ۳۰ نفر تلف شدند. خاصه مرگ و میر در میان قشون افتاده از این رو سربازان ایلاتی را مرخص کردند. این وبا طبق «صورت سیاهه و ثبت کدخدایان» از «نه محله تبریز ۴۰۸۳ نفر» را تلف کرد. و دولت در آن سال تخفیف مالیاتی نسبتا مهمی برای ولایت آذربایجان قائل شد. در صفر ۱۲۷۰ هنوز و‌با در آذربایجان بود و روزی ۴۰ تا ۶۰ نفر می‌مردند و تا اواخر ربیع‌الثانی همین سال هنوز ادامه داشت و روزانه ۲۰ تا ۳۰ نفر تلفات می‌داد.

در ۱۲۷۳ وبای سخت دیگری به همه ولایات ایران افتاد. کنت دوگوبینو که در این سال در تهران به‌سر می‌برد، نوشت: «هر کس دو پا داشت و می‌توانست فرار نماید، برای حفظ جان خود از پایتخت گریخت. مردم چنان می‌مردند که گویی برگ از درخت می‌ریزد و با اینکه در تهران آماری برای شمار مردگان وجود ندارد، من تصور می‌کنم که بیش از یک‌سوم سکنه شهر تهران در اثر وبا مردند.» از تهران هم نوشتند: «در شهر ما و شمیران به جز خبر ناخوشی و وحشت خبری نیست... از صفحه کن تا ساحت سوهانک زیادتر از بیست، سی هزار نعش آورده‌اند.» حاکم بروجرد گزارش داد: «از قراری که از اطراف می‌نویسند و مذکور می‌شود، این ناخوشی در همه بلاد ایران بروز یافته.» بعد از تهران در «خراسان و قم و کاشان شدت کرد.» یزد را هم گرفت و در فارس و «قشلاقات فارس قریب ۲۰۰۰۰ نفر» را کشت. وضع تبریز چنان بود که «اگر جنگ هم شده بود، اینگونه ویرانی» نمی‌شد.

در ۱۲۷۷ وبا به تبریز بازگشت و ۲۴۸۴ نفر را کشت.

در ۱۲۷۹ وبا از استرآباد شروع شد.

در ۱۲۸۲ وبا تحفه عربستان بود که حاجیان آوردند و در خود مکه ۴۰۰۰۰ نفر مردند.

در ۱۲۸۳ در ساوجبلاغ پیدا شد و از آنجا به ارومیه و تبریز رفت و در آذربایجان «مردمان بی‌اندازه هلاک نمود».

در ۱۲۸۴ وبای شدید دیگری همه شهرهای ایران را گرفت. در همان سال دکتر تولوزان (پزشک دربار ناصرالدین شاه) نوشت: چون در ایران «قانونی برای نگاهداشتن شمار مردگان نیست مع‌هذا نمی‌توانیم عده آنها را کماکان معین کنیم. مع‌هذا می‌دانم که عده این مردگان کمتر از یکصد هزار نفر نبوده، پس باید از این چشم‌زخمی که به ایران رسید به توسط تجربه و امتحان نتیجه گرفت و باید تفکر نمود که آیا ممکن بود منبع این وبا را از ایران بیرون کنند.» در ۱۲۸۶ وبای خفیفی در قم و کاشان بروز نمود. مسافرانی که از این دو شهر به اصفهان آمدند «بعضی حین ورود و برخی بعد مبتلا به مرض وبا شدند» و اصفهانیان را هم مبتلا کردند. این وبا در بوشهر «اشتداد داشت» و «خلق کثیری بعضی به احضار حاکم بلد، بعضی به رسم فرار از مرض مزبور و بعضی به رسم زیارت عتبات عالیات از کازرون و خشت و دشتستان که در این تاریخ در اماکن مزبوره مرض و‌با کمال اشتداد را داشته، یک مرتبه داخل بوشهر شدند... بعضی یک روز بعد از ورود به بوشهر به مرض مزبور مبتلا شده و ۱۰ الی ۲۴ ساعت بیشتر مرض مهلت نداده، درگذشتند... زوار که از شیراز و خشت و کازرون وارد بوشهر شدند «نعش بسیار همراه» داشتند که از وبا مرده بودند.در ۱۲۸۷ وبا همراه قحطی آمد. در این‌باره تجار نیز ضمن گزارش‌های گوناگون خود در تشریح وضع اقتصادی و دادوستد اطلاعات سودمندی درخصوص قحطی و وبا آورده‌اند که ما در صفحات بعد به تفصیل شرح آن را خواهیم داد. از وضع تهران در این سال حاج محمدحسن امین‌الضرب نوشت: «روزی ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر» مردند. از فارس گزارش رسید: «بی‌آذوقگی و قحطی در ولایات و بلوکات حاصل شده و از کشتن و کشته شدن یکدیگر به جهت تحصیل روزی باک ندارند... علاوه بر این جمیع بلوک فارس را ناخوشی احاطه کرده است.»

در ۱۲۸۸ هنوز قحطی ادامه داشت، وبا هم «مزید بر علت شد». در تهران به گواهی امین‌الضرب «روزی ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر در کوچه و بازار و محله‌ها» مردند. تنها تهران نبود «در همه ولایات ناخوشی مشهود و کسادی و بی‌رونقی و بی‌پولی» افتاد. تبریز «کن فیکون شد» هم «ناخوشی بود» هم قطحی و هم «سیل» و هم «قطاع‌الطریق» که راه عبور و مرور را مسدود می‌کردند. «در همه ولایات قحطی و گرانی... نفس مردم را قطع کرد... و از پای درآورد». از خراسان گزارش رسید: «چه خراسانی... آدم را می‌کشند، گوشت او را می‌خورند، دیگر چه رسد به اسب و الاغ. هر روز در مشهد آدم می‌گیرند که سگ کشته و گوشت او را آورده و فروخته است.» عجب اینکه «سگ و گربه و موش می‌خورند» و باز روزانه «۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر» یا به گفته امین‌الضرب «روزی ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر» از بین رفتند. در این سال در قوچان ۱۲۰۰۰ نفر از دست رفتند.» در آذربایجان مردم از شدت تنگدستی به دولت عریضه‌های معترضانه فرستادند. گزارشگر وقایع نوشت: اگر دولت ایران «قراری به این زودی‌ها در این باب» ندهد «اکثری از رعایای ایران بلکه در اندک مدتی عمومی ارامنه سلماس و ارومیه» مهاجرت می‌کنند و این خود «خسارت کلی بسیار به رعایای دولت علیه وارد خواهد آورد.»پس از این مرگ و میر بی‌سابقه چند سالی وبا در ایران آرام گرفت. در ۱۲۹۴ از نو وبای سختی در گیلان پدیدار گشت و «۱۰ تا ۱۲۰۰۰ نفر را تلف» نمود. به همین سال طاعون هم از بین‌النهرین رسید. در ۱۳۰۷ باز وبا از کرمانشاهان آمد. اعتمادالسلطنه به طعنه نوشت: «رنگ شاه پریده، دماغ کشیده و صدا گرفته. معلوم شد اسهال که در این چند روزه بوده، شدت کرده... چون در کرمانشاهان وبا هست. شاه وحشت کردند که خدای نکرده وبایی شده‌اند.»