سیری در سفرنامههای جهانگردان خارجی درباره ایران
روایت سیر و سلوک شاه و رعیت
فریماه فلاحی: یکی از مهمترین منابع در شناخت اعصار مختلف تاریخ، سفرنامهها، خاطرات و مشاهدات سیاحان، سفرا، مبلغان مذهبی و. . . است؛ افرادی که غالبا با اهداف سیاسی، اقتصادی و مذهبی مدتی را در ایران میگذراندند و در بیشتر موارد نیز موفق به دریافت امتیازات مختلف سیاسی و بازرگانی برای دولت متبوع خود میشدند. برخی از این سفرا و مبلغان مذهبی با تسلطی که بر زبانهای شرقی داشتند، موفق به برخورداری از اعتبار و وجهه ویژه از دولتهای وقت میشدند و سالهای متمادی را در ایران اقامت میکردند. این افراد مشاهدات عینی خود را بهصورت سفرنامه یا گزارش ثبت و منتشر میکردند، هرچند نوشتههای آنها گاه همراه با اغراض سیاسی و شخصی همراه است، اما در بیشتر موارد مرجعهایی غنی و جالب توجه برای مطالعات تخصصی هستند.
فریماه فلاحی: یکی از مهمترین منابع در شناخت اعصار مختلف تاریخ، سفرنامهها، خاطرات و مشاهدات سیاحان، سفرا، مبلغان مذهبی و... است؛ افرادی که غالبا با اهداف سیاسی، اقتصادی و مذهبی مدتی را در ایران میگذراندند و در بیشتر موارد نیز موفق به دریافت امتیازات مختلف سیاسی و بازرگانی برای دولت متبوع خود میشدند. برخی از این سفرا و مبلغان مذهبی با تسلطی که بر زبانهای شرقی داشتند، موفق به برخورداری از اعتبار و وجهه ویژه از دولتهای وقت میشدند و سالهای متمادی را در ایران اقامت میکردند. این افراد مشاهدات عینی خود را بهصورت سفرنامه یا گزارش ثبت و منتشر میکردند، هرچند نوشتههای آنها گاه همراه با اغراض سیاسی و شخصی همراه است، اما در بیشتر موارد مرجعهایی غنی و جالب توجه برای مطالعات تخصصی هستند.
ده سفرنامه، یا سیری در سفرنامههای جهانگردان خارجی راجع به ایران، عنوان کتابی است با گردآوری و ترجمه مهراب امیری. چنانکه از نام کتاب پیداست، این اثر شامل گزیدههایی از بهترین سفرنامههای دیپلماتها، خاورشناسان و جهانگردان معروف خارجی در سه قرن اخیر است که مرجعی بسیار مهم و قابل استناد برای محققان و کارشناسان فعال در حوزه تاریخ، ایرانشناسی، جامعهشناسی و... است. از مهمترین بخشهای سفرنامههای این مجموعه، آشنایی با مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران در دورههای مختلف است.
این کتاب در ده فصل تدوین و تالیف شده است. ده بخش این کتاب شامل سفرنامه کروسینسکی، سفرنامه جیمزفریزر راجع به نادرشاه، سفرنامه ویلیام فرانکلین، سفرنامه سرهارفورد جونزبریج، سفرنامه سرجان ملکم، سفرنامه ادوارد اسکات وارینگ، نوشته سرهارفورد جونز از دربار ایران، خاطرات جیمزموریه راجع به ایران، سفری به بلوچستان و سند از پوتینگر و موقعیت جغرافیایی امپراتوری ایران از ماکدونالد کینر است.
سفرنامه کروسینسکی
جوداز کروسینسکی (Judasz Tadeusz KrusinsKi)، به مدت ۲۰ سال (از ۱۷۲۲تا ۱۷۴۱) بهعنوان نماینده امپراتور فرانسه در کلیسای جلفا انجام وظیفه میکرد و با دربار شاه سلطان حسین صفوی روابطی برقرار کرده بود. وی با بیشتر رجال و اعیان شهر آشنایی داشت و هنگام محاصره اصفهان به وسیله افغانها خود شاهد و ناظر حوادث بود. او خاطرات خود را در دو جلد کتاب درباره سلسله صفویه با عنوان History of The Late RevoIutions Of Persia نوشت. این کتاب در سال ۱۷۲۹ در لندن و سال ۱۹۷۳ در نیویورک تجدید چاپ و منتشر شد. امیری در اینجا بخشی از خاطرات کروسینسکی درباره محاصره اصفهان و سقوط دولت صفویه در سال ۱۷۲۲ (از جلد دوم کتاب)را نقل میکند.
«... در این موقع مردم اصفهان هیچگونه کمکی از شاهزاده که شهر را ترک کرده بود دریافت نداشتند. افغانها روزبهروز حلقه محاصره را تنگتر میکردند. مردم شهر هر روز حیران و سرگردان به طرف کاخ سلطنتی هجوم میآوردند و فریاد میزدند که از این زندگی پرمذلت احساس شرم و خجالت میکنند و قادر خواهند بود در مقابل مهاجمین پایداری کنند و علیه دشمن بجنگند.
گاهی در جواب به آنها گفته میشد که شاهزاده طهماسب میرزا قریبا به یاری آنان خواهد شتافت و بعضی اوقات هم به نظر میآمد که شاه تقاضای آنها را اجابت کرده است، زیرا قول میداد که پیشاپیش مردم علیه دشمن وارد جنگ خواهد شد... بارها و بارها مردم ازدحام کردند. حتی سکنه حرمسرا با تضرع و زاری از شاه میخواستند که پیشاپیش آنها حرکت کند تا در برابر دشمن مقابله و جنگ کنند.
ولی شاه همیشه کلمات زیبایی بر زبان جاری میکرد و به آنها قول میداد که فردا مقصود آنها را عملی خواهد کرد، لکن مردم چندان به گفتههای او اعتماد نمیکردند... کمکم جمعیت شهر رو به کاهش نهاد و افغانها نیز از این بابت خوشحال بودند. بهاین ترتیب مردم از تحرک بازماندند، قحطی شدیدی بر شهر مستولی شد...
آنطوری که تصور میرفت دیگر جمعیت زیادی در اصفهان باقی نماند که مواد غذایی و خواربار سریعا مصرف کنند... امید آزادکردن شهر از طرف ولیعهد نیز به تدریج مبدل به یأس میشد، بهای ارزاق تا آخر ماه مه در حد متعارف بود، ولی کمکم رو به گرانی نهاد، ولی هنوز قیمتها تا اندازهای مطلوب و قابل قبول بود در ماههای ژوئیه و اوت مردم شهر شروع به خوردن گوشت شتر و قاطر و اسب و الاغ کردند، چرا که دیگر گوشت در بازار یافت نمیشد. در آخر ماه اوت قیمت لاشه یک اسب به هزار قران رسید و در ماههای سپتامبر و اکتبر اهالی حریصانه گوشت سگها و گربهها را میبلعیدند.
... سرانجام روزی رسید که اجساد مردگان را میخوردند. در کوچهها نعش مردگانی به چشم میخورد که پنهان از دید دیگران ران آنها را قطع کرده بودند. این روش غیرانسانی دیگر قابل تحمل نبود و آنهایی که مبادرت به خوردن اجساد مردگان میکردند با چوب و فلک به سختی مجازات میشدند، ولی ترس از مجازات هم مانع از آن نشد که مردم دست از اعمال شیطانی خود بردارند، و سرانجام نتیجه این عمل منجر به اعمال هولناکتری شد، یعنی بچههایی که در اثر قحطی و گرسنگی نیمه مرده و تقریبا دیگر رمقی نداشتند به وسیله افراد گرسنه دزدیده میشدند و با گوشت آنها سدجوع میکردند.
هیولای قحطی و گرسنگی با تمام خشونتها و بیرحمیهایش به مردم اصفهان چنگ و دندان نشان میداد، بودند مادرانی که فرزندان خود را میکشتند و گوشت آنها را میخوردند... مردم ذلت و بدبختی زیادی را تحمل کردند. یکی از متمولین شهر تمام ثروت و داراییاش را فروخت و در عوض ارزاق عمومی و خواربار تهیه کرد و این مواد غذایی را به مقداری معین و به اندازه مصرف روزانه خانوادهاش مصرف میکرد. روزی که متوجه شد دیگر غذایی باقی نمانده است و باتوجه به قحطی و گرسنگی بیامان، چاره دیگری بهنظرش نرسید. بنابراین دستور داد تا غذایی را با آخرین قطعات باقیمانده گوشتها تهیه کنند و سپس تمام گوشتها را با زهر آلوده نمود و به افراد خانواده خورانید. به این ترتیب تمام آنها یکجا به هلاکت رسیدند. هیچکدام از افراد خانواده غیر از خودش از این ماجرا اطلاعی نداشتند...»
و به این ترتیب داستان محاصره شهر را به خوبی و با ذکر جزئیات تا جایی که شهر به دست دشمن میافتد، به تصویر میکشد.
«هنگامی که میر محمود[افغان] وارد اصفهان شد در عمارت چهلستون تاجگذاری کرد او در آغاز با مردم اصفهان به مهربانی و مدارا رفتار نمود لیکن پس از چندی به فرمان او چند هزار تن از قزلباشها را کشتند و به قتل و غارت مردم اصفهان پرداختند. چون شاه سلطان حسین در حین محاصره اصفهان با گرو گذاشتن جواهراتی به ارزش بیست و پنج هزار تومان مبلغ پنجاه هزار تومان وجه نقد از نماینده بازرگانی هلند قرض گرفته بود، میر محمود دستور داد همه این جواهرات را پس گرفتند و نماینده هلند را نیز به زندان انداختند و سپس از نماینده بازرگانی انگلیس معادل هفت هزار تومان و از نماینده فرانسه شش هزار تومان نقدا دریافت کردند و پس از مدتی نیز فرمان داد تا همه تجارتخانههای اروپایی را غارت کردند.
در سال ۱۱۳۷ ه ق (۱۷۲۵ م) میر محمود [افغان] مبتلا به جنون شد و در هشتم فوریه همان سال به فرمان او ۳۹ نفر از شاهزادگان صفوی را به قتل رساندند. روسا و سرداران افغان چون حالات روحی او را نامناسب تشخیص دادند در ۲۲ آوریل اشرف [افغان] پسر میرعبدالله، عموزاده او را از قندهار احضار و به جایش به سلطنت برگزیدند. چون در همین سال بین روس و عثمانی قراردادی در مورد تقسیم ایران به امضا رسیده بود، به زودی هرکدام سهم خود را به تصرف درآوردند ولی چون عثمانیها طمع بیشتری داشتند بهدستاویز کمک به شاه سلطان حسین و رهانیدن او از زندان در سال ۱۱۴۰ ه ق (۱۷۲۷. م) به طرف اصفهان سرازیر شدند.اشرف نیز برای جلوگیری از تجاوز و از بین بردن بهانه آنها دستور داد سر شاه سلطان حسین پیر را که مدت شش سال زندانی بود بریدند و سپس به نزد احمد پاشا فرمانده قوای عثمانی که ظاهرا تحویل شاه سلطان حسین را خواسته بود، ارسال داشتند.»
سفرنامه جیمزفریزر و هیبت نادرشاه
بخش سوم، کتاب سفرنامه جیمز فریزر انگلیسی (که خود معاصر نادر شاه بوده و با او دیداری داشته) درباره تاریخ نادرشاه است. در کتابی با عنوان The History Of Nader Shah. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۷۴۱ میلادی در لندن به چاپ رسیده است. نویسنده، صفحات یک تا هفتاد کتاب را به اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی زمان محمدشاه گورکانی تیموری، پادشاه مغول هندوستان اختصاص داده است. بخشهایی از این کتاب بسیار خواندنی و گوشههای تاریکی از زندگی نادر شاه را روشن و بازگو میکند. مثلا در بخش زندگی نادر شاه نکات جالبی ارائه میدهد و مینویسد هنگامی که بر تخت سلطنت نشست این شعر روی سکههایی که به مناسبت تاجگذاری او ضرب شده دیده میشد:
سکه بر زر کرد نام سلطنت را در جهان / نادر ایران زمین و خسرو گیتی ستان
بخشهایی که بسیار خواندنی و جالب توجه است، یکی روزنامه وقایع ورود نادر به دشت کرنال و فتح دهلی است که به وسیله میرزا زمان خان منشی سربلند خان روزبهروز در دهلی نوشته شده و جیمز فریزر که خود نیز در دهلی شاهد این وقایع بوده، این یادداشتها را از روی متن هندی به انگلیسی ترجمه کرده است. فصل قابل توجه دیگر در این اثر بخش معرفی خصوصیات و ویژگیهای نادر شاه است. مترجم این دو فصل را ترجمه کرده است. بخشی از آن در ادامه میآید:
از آغاز جنگ کرنال تا خروج نادر شاه از شاهجهانآباد ضایعات و خساراتی از قبیل غارت خزاین و سفاین و انهدام مزارع و ویرانی خانهها که به مردم وارد شد، رقمی نزدیک به یک اریب روپیه معادل یکصد و بیست و پنج میلیون لیره استرلینگ تخمین زده شده است. آنچه نادر شاه شخصا تصاحب کرد گنجینهای به ارزش هفتاد کرور روپیه (هشتاد و هفت میلیون و پانصد هزار لیره استرلینگ). سهم متعلق به سرداران و سربازانش مبلغی درحدود ده کرور روپیه (دوازده میلیون و پانصد هزار لیره استرلینگ). هزینه قشون و پرداخت حقوق عقبافتاده و پیشپرداخت و انعام خانهها و از بین بردن مالکیت و به آتش کشیدن مزارع مردم نزدیک یا بیشتر از بیست کرور روپیه (بیست و پنج میلیون لیره استرلینگ). آنچه که نادر شاه با خود به ایران برده، به قرار زیر است:
جواهراتی که از امپراتور و امرا دریافت داشته: ۲۵ کرور روپیه
ظروف و جنگافزار مرصع با تخت طاووس و 9 قطعه الماس: 9 کرور روپیه
مسکوکات طلا و نقره: ۲۵ کرور روپیه
ظروف طلا و نقرهای که در ضرابخانه ذوب و سکه زده شده: ۵ کرور روپیه
البسه قیمتی از هر نوع: 2 کرور روپیه
لوازم خانگی و دیگر اشیای گرانقیمت: ۳ کرور روپیه
جنگافزار و مهمات: یک کرور روپیه
جمع کل: ۷۰ کرور روپیه
به اضافه هزار رأس فیل، هفت هزار اسب، ده هزار نفر شتر و صد نفر خواجه، یکصد و سی نفر خیاط، دویست نفر زرگر، سیصد نفرمعمار و بنا، صد نفر سنگتراش و دویست نفر نجار.
نادر شاه این هنرمندان را برای احداث قلعه و شهری به سبک قلعه و شهر شاهجهانآباد در قندهار استخدام کرد و قرارداد سه سالهای با آنها منعقد کرد و حقوق مکفی به آنها پیشنهاد کرد و چاپار و دیگر وسائل ضروری نیز در اختیار آنها گذاشت و در قرارداد ذکر شد که آنان بعد از سه سال میتوانند به هندوستان مراجعت کنند و یا اگر هم مایل باشند در همانجا متوطن شوند. ولیکن در راه لاهور چند نفر از این عده فرار و به دهلی مراجعت کردند. از زمان ورود نادر شاه به هندوستان و تا وقتی که به لاهور مراجعت کرد در حدود دویست هزار نفر از مردم امپراتوری به شرح زیر جان خود را از دست دادند:
از لاهور تا کرنال و دهات بین راه: 8000 نفر
کشتهشدگان جنگ کرنال: ۱۷۰۰۰ نفر
آنهایی که در خلال جنگ سه روزه در جادهها و اطراف اردوگاهها به قتل رسیدند: 14000 نفر
آنهایی که هنگام ورود قشون به شهر، در سنپوت و پانیپوت و دهات اطراف کشته شدند: ۷۰۰۰ نفر
آنهایی که در قتل عام و کشتار عمومی به قتل رسیدند: ۱۱۰۰۰۰ نفر
آنهایی که در سرای روحالله خان و مناطق اطراف کشته شدند: 25000 نفر
آنهایی که هنگام عبور از تانیشیر و دهکدههای اطراف به قتل رسیدند: ۱۲۰۰۰ نفر
آنهایی که خانواده خود را سوزاندند و خودکشی کردند:7000 نفر
جمع کل: ۲۰۰۰۰۰ نفر
صفات و خصوصیات اخلاقی نادر شاه
نادر شاه تقریبا پنجاه و پنج ساله، بلندقامت، ولی در عین حال دارای هیکلی تنومند و متناسب است. رنگ چهرهاش گلگون و تا اندازهای گوشتآلود است اما خستگیها و مرارتهای زیاد از چاقی مفرط او جلوگیری میکند. او دارای چشمانی درشت و زیبا و ابروانی سیاه است. خلاصه کلام آنکه وی یکی از خوشقیافهترین مردانی است که من در طول عمرم دیدهام. مشقاتی که در اثر گرمای آفتاب و برودت هوا تحمل کرده بیش از پیش به او سیمایی مردانه میدهد. صدایش قوی و رسا است به حدی که سربازانش از صد یاردی دستورات و اوامرش را میشنوند و اجرا میکنند.
ده سفرنامه، یا سیری در سفرنامههای جهانگردان خارجی راجع به ایران، عنوان کتابی است با گردآوری و ترجمه مهراب امیری. چنانکه از نام کتاب پیداست، این اثر شامل گزیدههایی از بهترین سفرنامههای دیپلماتها، خاورشناسان و جهانگردان معروف خارجی در سه قرن اخیر است که مرجعی بسیار مهم و قابل استناد برای محققان و کارشناسان فعال در حوزه تاریخ، ایرانشناسی، جامعهشناسی و... است. از مهمترین بخشهای سفرنامههای این مجموعه، آشنایی با مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران در دورههای مختلف است.
این کتاب در ده فصل تدوین و تالیف شده است. ده بخش این کتاب شامل سفرنامه کروسینسکی، سفرنامه جیمزفریزر راجع به نادرشاه، سفرنامه ویلیام فرانکلین، سفرنامه سرهارفورد جونزبریج، سفرنامه سرجان ملکم، سفرنامه ادوارد اسکات وارینگ، نوشته سرهارفورد جونز از دربار ایران، خاطرات جیمزموریه راجع به ایران، سفری به بلوچستان و سند از پوتینگر و موقعیت جغرافیایی امپراتوری ایران از ماکدونالد کینر است.
سفرنامه کروسینسکی
جوداز کروسینسکی (Judasz Tadeusz KrusinsKi)، به مدت ۲۰ سال (از ۱۷۲۲تا ۱۷۴۱) بهعنوان نماینده امپراتور فرانسه در کلیسای جلفا انجام وظیفه میکرد و با دربار شاه سلطان حسین صفوی روابطی برقرار کرده بود. وی با بیشتر رجال و اعیان شهر آشنایی داشت و هنگام محاصره اصفهان به وسیله افغانها خود شاهد و ناظر حوادث بود. او خاطرات خود را در دو جلد کتاب درباره سلسله صفویه با عنوان History of The Late RevoIutions Of Persia نوشت. این کتاب در سال ۱۷۲۹ در لندن و سال ۱۹۷۳ در نیویورک تجدید چاپ و منتشر شد. امیری در اینجا بخشی از خاطرات کروسینسکی درباره محاصره اصفهان و سقوط دولت صفویه در سال ۱۷۲۲ (از جلد دوم کتاب)را نقل میکند.
«... در این موقع مردم اصفهان هیچگونه کمکی از شاهزاده که شهر را ترک کرده بود دریافت نداشتند. افغانها روزبهروز حلقه محاصره را تنگتر میکردند. مردم شهر هر روز حیران و سرگردان به طرف کاخ سلطنتی هجوم میآوردند و فریاد میزدند که از این زندگی پرمذلت احساس شرم و خجالت میکنند و قادر خواهند بود در مقابل مهاجمین پایداری کنند و علیه دشمن بجنگند.
گاهی در جواب به آنها گفته میشد که شاهزاده طهماسب میرزا قریبا به یاری آنان خواهد شتافت و بعضی اوقات هم به نظر میآمد که شاه تقاضای آنها را اجابت کرده است، زیرا قول میداد که پیشاپیش مردم علیه دشمن وارد جنگ خواهد شد... بارها و بارها مردم ازدحام کردند. حتی سکنه حرمسرا با تضرع و زاری از شاه میخواستند که پیشاپیش آنها حرکت کند تا در برابر دشمن مقابله و جنگ کنند.
ولی شاه همیشه کلمات زیبایی بر زبان جاری میکرد و به آنها قول میداد که فردا مقصود آنها را عملی خواهد کرد، لکن مردم چندان به گفتههای او اعتماد نمیکردند... کمکم جمعیت شهر رو به کاهش نهاد و افغانها نیز از این بابت خوشحال بودند. بهاین ترتیب مردم از تحرک بازماندند، قحطی شدیدی بر شهر مستولی شد...
آنطوری که تصور میرفت دیگر جمعیت زیادی در اصفهان باقی نماند که مواد غذایی و خواربار سریعا مصرف کنند... امید آزادکردن شهر از طرف ولیعهد نیز به تدریج مبدل به یأس میشد، بهای ارزاق تا آخر ماه مه در حد متعارف بود، ولی کمکم رو به گرانی نهاد، ولی هنوز قیمتها تا اندازهای مطلوب و قابل قبول بود در ماههای ژوئیه و اوت مردم شهر شروع به خوردن گوشت شتر و قاطر و اسب و الاغ کردند، چرا که دیگر گوشت در بازار یافت نمیشد. در آخر ماه اوت قیمت لاشه یک اسب به هزار قران رسید و در ماههای سپتامبر و اکتبر اهالی حریصانه گوشت سگها و گربهها را میبلعیدند.
«در ماه سپتامبر غله و حبوبات بهطور کلی نایاب شد و قیمت هر پوند نان به سی شیلینگ و در اکتبر به پنجاه شیلینگ ترقی کرد. شهر اصفهان پر از درخت بود و به قول «تاورنیه» بیشتر به یک جنگل شباهت داشت تا یک شهر! تمام تنه درختان را در اثر قحطی و گرسنگی قطع کرده و شاخ و برگهایشان را وزن کرده و به مردم میفروختند. بهاین ترتیب سکنه شهر ریشه گیاهان و برگ درختان را با غذای خود ممزوح
کرده و مصرف میکردند،»
... سرانجام روزی رسید که اجساد مردگان را میخوردند. در کوچهها نعش مردگانی به چشم میخورد که پنهان از دید دیگران ران آنها را قطع کرده بودند. این روش غیرانسانی دیگر قابل تحمل نبود و آنهایی که مبادرت به خوردن اجساد مردگان میکردند با چوب و فلک به سختی مجازات میشدند، ولی ترس از مجازات هم مانع از آن نشد که مردم دست از اعمال شیطانی خود بردارند، و سرانجام نتیجه این عمل منجر به اعمال هولناکتری شد، یعنی بچههایی که در اثر قحطی و گرسنگی نیمه مرده و تقریبا دیگر رمقی نداشتند به وسیله افراد گرسنه دزدیده میشدند و با گوشت آنها سدجوع میکردند.
هیولای قحطی و گرسنگی با تمام خشونتها و بیرحمیهایش به مردم اصفهان چنگ و دندان نشان میداد، بودند مادرانی که فرزندان خود را میکشتند و گوشت آنها را میخوردند... مردم ذلت و بدبختی زیادی را تحمل کردند. یکی از متمولین شهر تمام ثروت و داراییاش را فروخت و در عوض ارزاق عمومی و خواربار تهیه کرد و این مواد غذایی را به مقداری معین و به اندازه مصرف روزانه خانوادهاش مصرف میکرد. روزی که متوجه شد دیگر غذایی باقی نمانده است و باتوجه به قحطی و گرسنگی بیامان، چاره دیگری بهنظرش نرسید. بنابراین دستور داد تا غذایی را با آخرین قطعات باقیمانده گوشتها تهیه کنند و سپس تمام گوشتها را با زهر آلوده نمود و به افراد خانواده خورانید. به این ترتیب تمام آنها یکجا به هلاکت رسیدند. هیچکدام از افراد خانواده غیر از خودش از این ماجرا اطلاعی نداشتند...»
و به این ترتیب داستان محاصره شهر را به خوبی و با ذکر جزئیات تا جایی که شهر به دست دشمن میافتد، به تصویر میکشد.
«هنگامی که میر محمود[افغان] وارد اصفهان شد در عمارت چهلستون تاجگذاری کرد او در آغاز با مردم اصفهان به مهربانی و مدارا رفتار نمود لیکن پس از چندی به فرمان او چند هزار تن از قزلباشها را کشتند و به قتل و غارت مردم اصفهان پرداختند. چون شاه سلطان حسین در حین محاصره اصفهان با گرو گذاشتن جواهراتی به ارزش بیست و پنج هزار تومان مبلغ پنجاه هزار تومان وجه نقد از نماینده بازرگانی هلند قرض گرفته بود، میر محمود دستور داد همه این جواهرات را پس گرفتند و نماینده هلند را نیز به زندان انداختند و سپس از نماینده بازرگانی انگلیس معادل هفت هزار تومان و از نماینده فرانسه شش هزار تومان نقدا دریافت کردند و پس از مدتی نیز فرمان داد تا همه تجارتخانههای اروپایی را غارت کردند.
در سال ۱۱۳۷ ه ق (۱۷۲۵ م) میر محمود [افغان] مبتلا به جنون شد و در هشتم فوریه همان سال به فرمان او ۳۹ نفر از شاهزادگان صفوی را به قتل رساندند. روسا و سرداران افغان چون حالات روحی او را نامناسب تشخیص دادند در ۲۲ آوریل اشرف [افغان] پسر میرعبدالله، عموزاده او را از قندهار احضار و به جایش به سلطنت برگزیدند. چون در همین سال بین روس و عثمانی قراردادی در مورد تقسیم ایران به امضا رسیده بود، به زودی هرکدام سهم خود را به تصرف درآوردند ولی چون عثمانیها طمع بیشتری داشتند بهدستاویز کمک به شاه سلطان حسین و رهانیدن او از زندان در سال ۱۱۴۰ ه ق (۱۷۲۷. م) به طرف اصفهان سرازیر شدند.اشرف نیز برای جلوگیری از تجاوز و از بین بردن بهانه آنها دستور داد سر شاه سلطان حسین پیر را که مدت شش سال زندانی بود بریدند و سپس به نزد احمد پاشا فرمانده قوای عثمانی که ظاهرا تحویل شاه سلطان حسین را خواسته بود، ارسال داشتند.»
سفرنامه جیمزفریزر و هیبت نادرشاه
بخش سوم، کتاب سفرنامه جیمز فریزر انگلیسی (که خود معاصر نادر شاه بوده و با او دیداری داشته) درباره تاریخ نادرشاه است. در کتابی با عنوان The History Of Nader Shah. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۷۴۱ میلادی در لندن به چاپ رسیده است. نویسنده، صفحات یک تا هفتاد کتاب را به اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی زمان محمدشاه گورکانی تیموری، پادشاه مغول هندوستان اختصاص داده است. بخشهایی از این کتاب بسیار خواندنی و گوشههای تاریکی از زندگی نادر شاه را روشن و بازگو میکند. مثلا در بخش زندگی نادر شاه نکات جالبی ارائه میدهد و مینویسد هنگامی که بر تخت سلطنت نشست این شعر روی سکههایی که به مناسبت تاجگذاری او ضرب شده دیده میشد:
سکه بر زر کرد نام سلطنت را در جهان / نادر ایران زمین و خسرو گیتی ستان
بخشهایی که بسیار خواندنی و جالب توجه است، یکی روزنامه وقایع ورود نادر به دشت کرنال و فتح دهلی است که به وسیله میرزا زمان خان منشی سربلند خان روزبهروز در دهلی نوشته شده و جیمز فریزر که خود نیز در دهلی شاهد این وقایع بوده، این یادداشتها را از روی متن هندی به انگلیسی ترجمه کرده است. فصل قابل توجه دیگر در این اثر بخش معرفی خصوصیات و ویژگیهای نادر شاه است. مترجم این دو فصل را ترجمه کرده است. بخشی از آن در ادامه میآید:
از آغاز جنگ کرنال تا خروج نادر شاه از شاهجهانآباد ضایعات و خساراتی از قبیل غارت خزاین و سفاین و انهدام مزارع و ویرانی خانهها که به مردم وارد شد، رقمی نزدیک به یک اریب روپیه معادل یکصد و بیست و پنج میلیون لیره استرلینگ تخمین زده شده است. آنچه نادر شاه شخصا تصاحب کرد گنجینهای به ارزش هفتاد کرور روپیه (هشتاد و هفت میلیون و پانصد هزار لیره استرلینگ). سهم متعلق به سرداران و سربازانش مبلغی درحدود ده کرور روپیه (دوازده میلیون و پانصد هزار لیره استرلینگ). هزینه قشون و پرداخت حقوق عقبافتاده و پیشپرداخت و انعام خانهها و از بین بردن مالکیت و به آتش کشیدن مزارع مردم نزدیک یا بیشتر از بیست کرور روپیه (بیست و پنج میلیون لیره استرلینگ). آنچه که نادر شاه با خود به ایران برده، به قرار زیر است:
جواهراتی که از امپراتور و امرا دریافت داشته: ۲۵ کرور روپیه
ظروف و جنگافزار مرصع با تخت طاووس و 9 قطعه الماس: 9 کرور روپیه
مسکوکات طلا و نقره: ۲۵ کرور روپیه
ظروف طلا و نقرهای که در ضرابخانه ذوب و سکه زده شده: ۵ کرور روپیه
البسه قیمتی از هر نوع: 2 کرور روپیه
لوازم خانگی و دیگر اشیای گرانقیمت: ۳ کرور روپیه
جنگافزار و مهمات: یک کرور روپیه
جمع کل: ۷۰ کرور روپیه
به اضافه هزار رأس فیل، هفت هزار اسب، ده هزار نفر شتر و صد نفر خواجه، یکصد و سی نفر خیاط، دویست نفر زرگر، سیصد نفرمعمار و بنا، صد نفر سنگتراش و دویست نفر نجار.
نادر شاه این هنرمندان را برای احداث قلعه و شهری به سبک قلعه و شهر شاهجهانآباد در قندهار استخدام کرد و قرارداد سه سالهای با آنها منعقد کرد و حقوق مکفی به آنها پیشنهاد کرد و چاپار و دیگر وسائل ضروری نیز در اختیار آنها گذاشت و در قرارداد ذکر شد که آنان بعد از سه سال میتوانند به هندوستان مراجعت کنند و یا اگر هم مایل باشند در همانجا متوطن شوند. ولیکن در راه لاهور چند نفر از این عده فرار و به دهلی مراجعت کردند. از زمان ورود نادر شاه به هندوستان و تا وقتی که به لاهور مراجعت کرد در حدود دویست هزار نفر از مردم امپراتوری به شرح زیر جان خود را از دست دادند:
از لاهور تا کرنال و دهات بین راه: 8000 نفر
کشتهشدگان جنگ کرنال: ۱۷۰۰۰ نفر
آنهایی که در خلال جنگ سه روزه در جادهها و اطراف اردوگاهها به قتل رسیدند: 14000 نفر
آنهایی که هنگام ورود قشون به شهر، در سنپوت و پانیپوت و دهات اطراف کشته شدند: ۷۰۰۰ نفر
آنهایی که در قتل عام و کشتار عمومی به قتل رسیدند: ۱۱۰۰۰۰ نفر
آنهایی که در سرای روحالله خان و مناطق اطراف کشته شدند: 25000 نفر
آنهایی که هنگام عبور از تانیشیر و دهکدههای اطراف به قتل رسیدند: ۱۲۰۰۰ نفر
آنهایی که خانواده خود را سوزاندند و خودکشی کردند:7000 نفر
جمع کل: ۲۰۰۰۰۰ نفر
صفات و خصوصیات اخلاقی نادر شاه
نادر شاه تقریبا پنجاه و پنج ساله، بلندقامت، ولی در عین حال دارای هیکلی تنومند و متناسب است. رنگ چهرهاش گلگون و تا اندازهای گوشتآلود است اما خستگیها و مرارتهای زیاد از چاقی مفرط او جلوگیری میکند. او دارای چشمانی درشت و زیبا و ابروانی سیاه است. خلاصه کلام آنکه وی یکی از خوشقیافهترین مردانی است که من در طول عمرم دیدهام. مشقاتی که در اثر گرمای آفتاب و برودت هوا تحمل کرده بیش از پیش به او سیمایی مردانه میدهد. صدایش قوی و رسا است به حدی که سربازانش از صد یاردی دستورات و اوامرش را میشنوند و اجرا میکنند.
ارسال نظر