تمدن کاریزی ایران به روایت سفرنامههای روزگار قاجار
آب و میراب
داریوش رحمانیان مهدی میرزایی سفرنامههای بیگانه (اروپایی، آمریکایی و. . . ) برای پژوهش در ابعاد گوناگون تاریخ ایران، بهویژه مبانی اجتماعی و مسائل تمدنی، از ارزش و اهمیتی ویژه برخوردارند. از این رو پژوهشگران تاریخ ایران، چه ایرانی و چه خارجی، از دههها پیش به این ویژگی توجه کرده و بر پایه چنین سفرنامههایی آثاری درخور توجه و ارزنده پدید آوردهاند. با این حال بیشتر کارهایی که تاکنون در این زمینه انجام شده است، در حکم گردآوری و دستهبندی دادههای مندرج در سفرنامهها، بیشتر رویکرد توصیفی و گزارشی داشته و پژوهشهای موردی و مسالهمحور بر پایه نظریهها، چارچوبهای نظری و روشهای تحقیق و تفسیر و تحلیل کمی و کیفی کمتر صورت گرفته است (طباطبایی، ۱۳۸۰: ۱۶۵-۲۲۰).
داریوش رحمانیان مهدی میرزایی سفرنامههای بیگانه (اروپایی، آمریکایی و...) برای پژوهش در ابعاد گوناگون تاریخ ایران، بهویژه مبانی اجتماعی و مسائل تمدنی، از ارزش و اهمیتی ویژه برخوردارند. از این رو پژوهشگران تاریخ ایران، چه ایرانی و چه خارجی، از دههها پیش به این ویژگی توجه کرده و بر پایه چنین سفرنامههایی آثاری درخور توجه و ارزنده پدید آوردهاند. با این حال بیشتر کارهایی که تاکنون در این زمینه انجام شده است، در حکم گردآوری و دستهبندی دادههای مندرج در سفرنامهها، بیشتر رویکرد توصیفی و گزارشی داشته و پژوهشهای موردی و مسالهمحور بر پایه نظریهها، چارچوبهای نظری و روشهای تحقیق و تفسیر و تحلیل کمی و کیفی کمتر صورت گرفته است (طباطبایی، 1380: 165-220). این در حالی است که بررسی انبوه دادهها و گزارشهای متنوع سفرنامهها که گاه با شرح جزئیات و ژرفنگریهای خاص اذهان کنجکاو و پرسشگر پارهای از سفرنامهنویسان همراه شده و آنها را به منابع بیهمتایی برای تحقیق در تاریخ ایران، بهویژه در ابعاد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و تمدنی بدل کرده است، تحلیلهای نظری و روشمند موردی را میطلبد.
نوشتار حاضر که پارهای از یک طرح بزرگ درازدامن پیرامون مساله آب در فرهنگ و تمدن ایرانی و نقش و جایگاه آب در زندگی و فرهنگ و تمدن ایرانی از نگاه سفرنامهنویسان بیگانه [بهویژه غربیان] است، با چنین رویکردی سامان داده شده و امید است که به نوبه خود بتواند دریچهای نو به پژوهشهای مربوط به سفرنامهها و تاملات پیرامون علتشناسی انحطاط و عقبماندگی ایران یا انحطاطشناسی ایرانی بگشاید.
در انحطاطشناسی ایرانی مفهوم «استبداد» و مفاهیم مربوط مثل «بیقانونی»، «زورمداری» و... جایگاهی ویژه و درخور توجه داشته و توجه به آنچنان بوده است که میتوان مجموع آنچه را که انحطاطشناسان ایرانی، قدیم و جدید، پیرامون آثار و عوارض استبداد و نقش و تاثیر آن در انحطاط و عقبماندگی گفته و نوشتهاند، با اندکی تسامح، «نظریه یا دیدگاه استبداد عامل انحطاط و عقبماندگی» خطاب کرد (رحمانیان، ۱۳۸۲: ۳۹۱-۴۱۹). از چند قرن پیش، بهویژه از عصر روشنگری به بعد، اروپاییان، به علل و انگیزهها و با اهداف گوناگون، پرسش اسباب و عوامل انحطاط و عقبماندگی شرقیان و آسیاییان را طرح کردند و در این میان تاکید و توجه ویژهای به ایران و عثمانی داشتند. این پرسشها و پاسخهای گوناگون که به آنها داده میشد، افزونبر آثار و نوشتههای فلسفی و علمی و حتی ادبی اروپایی - غربی، به انحا و درجات گوناگون در سفرنامههایی که جهانگردان، بازرگانان، نمایندگان، سفرای سیاسی، ماموران و مبلغان مذهبی مینوشتند نیز بازتاب مییافت. حتی میتوان گفت که در طرح اینگونه پرسشها و پاسخدهی به آنها سفرنامهها پیشگام بودند و در پیدایش و گسترش نظریههای علمی
و فلسفی غربیان درباره شرقیان و ایرانیان تاثیر بنیادی و قابلتوجهی داشتند. شرقشناسی غربی و نگاه و دیدگاه و مفاهیم ویژه سازنده آن، به مثابه پدیدهای کاملا مدرن، اساسا ریشه و پیشینه در همین آثار سفرنامهای داشت. نکته اینکه، در انحطاطشناسی سفرنامهنویسان نیز مفهوم «استبداد» و «دیدگاه استبداد عامل انحطاط و عقبماندگی» جایگاهی ویژه و در خور یافت و با توجه به گفتمان مدرن که باید براساس هستیشناسی ثنوی [دوگانهانگار] در برابر غرب یک «دیگری» یا «غیر» ساخته میشد، استبداد نیز منتسب به «دیگری» شد و چنین بود که در صورتبندی مدرن مفهوم «استبداد شرقی» و مفاهیمی مشابه چون «استبداد آسیایی» برساخته شدند. در برساخته شدن این مفاهیم سفرنامهها نقش بسزایی داشتند و نگاه شرقشناسانه بر پایه هستیشناسی ثنوی در بسیاری از این سفرنامهها وجود دارد. از نظر روش و نظریه تحلیل گفتمان نیز میتوان چگونگی «ابژه شدن» جهان شرقی را در آنها دید و پیگرفت. تعریف شرق بهمثابه جهان منحط و عقبمانده در برابر غرب پیشرفته و آزاد اساس «ایدئولوژی استعمار» را میساخت که رسالت متمدنسازی یا غربیسازی بقیه جهان را برای خود قائل بود. پیداست که تبیین و
ترویج این ایدئولوژی در گرو کاری فکری، فرهنگی و پژوهشی بود و زمینه رشد و رواج گونهای از شرقشناسی را فراهم کرد که از آن به «شرقشناسی سیاسی» یا «شرقشناسی استعماری» تعبیر میشود (سعید، ۱۳۷۱؛ سعید، ۱۳۸۶؛ حسینی بهشتی، ۱۳۸۶؛ عضدانلو، ۱۳۸۳؛ Said، ۲۰۰۲؛ Said، ۱۹۹۵). چه نزد انحطاطشناسان خودی و چه نزد سفرنامه نویسان و شرقشناسان بیگانه که از نقش بنیادین استبداد در انحطاط و عقبماندگی ایران و شرق و آسیا سخن میگفتند. این نکته مطرح بود که ریشه و علت موجد و مبقی استبداد چیست و چنین بود که نظریههای گوناگون مرتبط با علل و زمینههای فرهنگی، تاریخی، روحی و اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و مادی، جغرافیایی و حتی نژادی و قومی برای رویش، پیدایش، مانایی و پایداری استبداد مطرح شد. در آن میان نظریه مارکس و انگلس که بهعنوان «نظریه شیوه تولید آسیایی» معروف شد، از مهمترین نظریهها بود. درباره چند و چون این نظریه و جایگاه نزد مارکس و انگلس و پیروان آنان در ادوار بعدی، تحلیلهای گوناگون وجود دارد و از مناقشهبرانگیزترین موضوعات مربوط به نظریه تاریخی مارکس است. پیداست که گفتار کوتاه حاضر مجال ورود به این بحث پرمناقشه را ندارد، اما در
پیوند با مسالهمحوری این گفتار لازم است اشاره شود که در روایت اولیهای که مارکس و انگلس از نظریه وجه تولید آسیایی بر پایه مفهوم ـاستبداد شرقی» که از زمان ماکیاولی به بعد در اندیشه سیاسی غربی به مثابه یک مساله تمهید و طرح شده بود، عامل اقلیم و جغرافیا و بهسخن دقیقتر مساله خشکی و کمآبی جوامع شرقی و آسیایی مورد تاکید قرار گرفته بود. فرض بر این بود که با توجه به کمبود آب و بارندگی در شرق و آسیا زمین بهخودیخود بیارزش است و تنها با وجود آب است که ارزش واقعی مییابد. نایابی و کمیابی آب، وجود تاسیسات و شبکههای مصنوعی آبیاری و آبرسانی را الزامآور میسازد و ازآنجاکه ساخت و نگهداری و بهرهبرداری از چنین تاسیساتی از توان و امکانات یک یا چند تن بیرون است و به کارگروهی و صرف توان و امکانات و سرمایههای گزاف و کلان نیاز دارد، وجود تشکیلات مدیریتی برای آبناگزیر میشود و بر این زمینه دولت یا به تعبیر دقیقتر ویتفوگل دولت هیدرولیک یا آبی
(Wittfogel, ۱۹۵۷)، به وجود میآید. در چنین وضعیتی مالکیت به شکل عمومی و دولتی پدید میآید و پایدار میماند و برای پیدایش و رشد مالکیت فردی و خصوصی مجالی نمیماند. بر این اساس فردیت نیز رشد نمیکند و تنها عرصهای که برای زندگی وجود دارد، عرصه عمومی است. این است علت بنیادین پیدایش و پایداری استبداد در جوامع شرقی و آسیایی.
پیش از مارکس و انگلس، متفکرانی چون مونتسکیو، آدام اسمیت، هگل، ریچادر جونز، جیمز میل و... هر یک بهگونهای به استبداد شرقی و ربط آن با شرایط اقلیمی و جغرافیایی و وجود تاسیسات آبیاری اشاره کرده بودند و منابع آگاهی همه آنان از اوضاع و احوال شرق و آسیا سفرنامهها بود؛ چنانکه برای نمونه گفتهاند که سیاحتنامه ژان شاردن تاثیری بسزا در منتسکیو و نظریه او پیرامون استبداد شرقی - آسیایی داشت. همچنین سفرنامه فرانسوا برنیه، پزشک مخصوص اورنگزیب که بر ناامنی شدید مالی و نبود مالکیت خصوصی زمین و وابستگی ارزش ملک و زمین به آب، به سبب کمبود آب در هند، تاکید کرده بود اثر قابل توجهی بر دیدگاه اولیه مارکس و انگلس پیرامون جوامع آسیایی داشت (گودلیه، ۱۳۵۸؛ دون، ۱۳۶۸؛ نعمانی، ۱۳۵۸؛ اشرف، ۱۳۵۹؛ ولی، ۱۳۸۰؛ اشرف، ۱۳۴۶؛ العطاس، ۱۳۷۷؛ ولی، ۱۳۷۵؛ وارگا، ۱۳۴۸؛ هاشمی، ۱۳۷۴؛ Bernier,۱۹۹۶ )
چنین تاکیداتی درباره ایران در سفرنامههای روزگار قاجار نیز به وفور دیده میشود. نمونههایی که در ذیل این مقدمه از سفرنامهها نقل میکنیم نشان میدهند که سفرنامهها در شکلگیری چنین نظریههایی تا چه اندازه تاثیر داشته است و چگونه زمینهساز پیدایش تلقی ویژه شرقشناسان، متفکران و جامعهشناسان غربی از تمدن و دولت شرقی و به ویژه ایرانی به عنوان «تمدن و دولت آبی» گردید و به تبع آن چه تاثیراتی در علتشناسی زوال و انحطاط ایران و شرق، بر پایه نظریهها و ملاحظات مربوط به خشکی و کم آبی، بر جای نهادهاند. مثلا، «آب ثروت ایران است» (۶۵: ۱۳۷۰ بایندر)، «اگر باران نبارد همه چیز در ایران نابود است» (لندور، ۱۳۸۸: ۶۷)، «بر اثر خشکی و کمآبی کشاورزی در ایران به احداث قناتها و بندها و دیگر تاسیسات مصنوعی آبیاری نیاز مبرم دارد و بدون آن کاملا ناممکن است» (اولیویه، ۱۳۷۱: ۱۳۲- ۱۳۳، ۱۷۵)، «در ایران زندگی به چند و چون و طرز نگهداری از قناتها بستگی تام دارد و هنگامی که قنات تازهای احداث و آب جاری شود در آن محل دهکدهای برپا میشود و اگر مجرای آن مسدود شود آن دهکده ویران خواهد شد» (دیولافوا، ۱۳۸۵: ۴۸؛ فوروکاوا، ۱۳۸۴:
۴۳؛ موریه، ۱۳۸۶: ۲/ ۲۰۰؛ پولاک، ۱۳۶۸: ۳۴۵)، «معمولا قنات تازه احداث شده باعث پیدایش ده میشود و نه بالعکس» (هدین، ۱۳۸۱: ۱۸۴)، «به سبب کمبود شدید آب در ایران قدر و ارزش آن به گونهای چشمگیر در شعر و ادب ایرانی بازتاب یافته است» (بیشاپ، ۱۳۷۵: ۵۷- ۵۸). در پارهای از سفرنامهها به این نکته اشاره میشود که خرید و فروش ملک و زمین در ایران بر اساس اندازه سهم آب آن انجام میشود (فریزر، ۱۳۶۴: ۲۵۹؛ بنجامین، ۱۳۶۳: ۱۶۶، ۴۶۸). از این دست اشارات در بیشتر سفرنامهها وجود دارد، اما در پارهای موارد پای قیاس با اروپا نیز در میان میآید یا به ارتباط کمآبی و ضرورت احداث شبکههای مصنوعی آبیاری با نظام ارباب- رعیتی و استبداد اشاره میشود. برای نمونه نیکتین اشاره میکند:
آب در ایران پایه و شالوده کشاورزی است و اهمیت آن در جاهایی که زمینها با قنات آبیاری میشوند بیشتر محسوس میگردد. کشاورز ایرانی با توجه به اینکه قنات متعلق به ارباب است هرگز نمیتواند از او جدا شود (فریزر، ۱۳۵۶: ۴۵).
اشاره گوبینو نیز بسیار دقیق و درخور توجه است: «ملکالتجار تهران در بیرون شهر باغی با چندین هزار متر مربع مساحت بنا کرد که زمین آن را به بهای ۵۰ تومان یا ۵۰۰ فرانک خریداری کرده است. حال اینکه اگر کسی بخواهد در پاریس چنین باغی بسازد تنها برای زمین آن باید پنج میلیون فرانک بپردازد.» گوبینو، پس از این مقایسه، بر این نکته تاکید میکند که در فرانسه و بیشتر خاک اروپا آب مانند هوا برای همه رایگان است، زیرا فراوان و بیهزینه است، اما در ایران بر عکس است و به همین سبب مخارج اصلی احداث باغ در تهران احداث قنات و تامین آب بود نه خرید زمین (گوبینو، ۱۳۸۵: ۸۷-۸۶).
در سفرنامهها گاه به سوءاستفادههای متنفذان محلی و حکومتی از تاسیسات آبیاری به نفع زمینها و کشتزارهای خود و نیز به بهرهگیری از آب به مثابه یک حربه برای اعمال قدرت بر مردم و ساکت نگهداشتن آنان اشارههایی جالب و در خور توجه وجود دارد. برای نمونه مکبنروز میگوید:
بزرگترین حربه در دست خوانین مالکان عمده ایران همان قناتها و کانالهای آب رسانی است و پارهای اوقات ممکن است که در پی انحراف مسیر رودخانه یک قطعه زمین حاصلخیز به کلی خشک و بایر شود (۱۳۷۳: ۱۱۳).
چنانکه ویلسون میگوید: «بر اثر ویرانی سد کرخه زمینها و کشتزارهای پیرامون آن، که بسیار حاصلخیزند، متروک و معطل ماندهاند» (۱۳۶۳: ۱۲۲). یاکوب پولاک از بیتوجهی ارباب قدرت و منتفذان به دستورها و قوانین مربوط به نگهداری قناتها و طرز بهرهگیری از آنها اشاره میکند و میگوید: در کنار قناتها میلهای عمیقتر حفر میکنند یا با کشیدن مجرایی مستقیم آب قنات را به سوی زمینهای خود میبرند. بر اثر چنین رفتاری کشتزارهای روستاییان میخشکد و از میان میرود و آنان به ناچار مهاجرت میکنند و ترک خانه و دیار میگویند (۱۳۶۸: ۳۴۷).
داستان مهاجرتهای گسترده و پیدرپی روستاییان ایران روزگار قاجار، به ویژه اواخر عصر ناصری و در آستانه مشروطه، که بر اثر خشکسالی و ظلم و ستم حکام و خوانین محلی صورت میگرفت، حدیث مکرری است که افزون بر پارهای منابع داخلی در بسیاری از سفرنامهها نیز بازتاب یافته است (دروویل، ۱۳۶۵: ۴۷-۴۶؛ سایکس، ۱۳۳۶: ۴۲؛ بایندر، ۱۳۷۰: ۶۵؛ گوبینو، ۱۳۸۵: ۴۷-۴۶؛ فشاهی، ۱۳۶۰: ۱۸۷-۱۶۵). شمار زیادی از نیروی کار ایران در مقطع یاد شده به سرزمینها و کشورهای پیرامون، به ویژه قفقاز و منطقه اران و شروان، میرفتند. از آن میان بخش مهمی جذب کارخانهها و چاههای نفت باکو شدند که به نوبه خود تاثیر مهمی در انقلاب مشروطیت ایران داشت (شاکری، ۱۳۸۴: ۱۱۳ به بعد؛ آدمیت، ۱۳۵۵: ۱۴۷-۱۴۶؛ آدمیت ۱۳۶۳: ۱۵-۱۴؛ فشاهی، ۱۳۶۰: ۳۴۷-۳۴۲).
البته ناگفته نماند، در پارهای مواقع، مصلحانی چون امیرکبیر، سپهسالار و امینالدوله برای اصلاح وضعیت کشاورزان و روستاییان و جلوگیری از تعدیات و تجاوزات شاهزادگان و حکام محلی اقداماتی میکردند. از جمله در عصر ناصری به دستور شاه و حکومت مرکزی صندوقی برای عرایض و شکایات رعایا در بیشتر شهرهای کشور نصب شده بود، اما چنانکه در پارهای از سفرنامههای بیگانه نیز انعکاس یافته است آن صندوق عملا معطل و بلااستفاده باقی مانده بود چراکه توده مردم از ترس متنفذان محلی جرات نزدیک شدن به آن را نداشتند (بروگش، ۱۳۷۴: ۱۲۰). در عین حال، به جز حکام و ارباب قدرت، خود رعایا نیز حقوق یکدیگر را پاس نمیداشتند و درگیریهای شخصی یا گروهی بر سر آب و حقابه امری شایع و معمول بود. گزارشهای متعددی از اینگونه درگیریها، که گاه میان اهالی یک روستا با روستا یا روستاهای مجاور درمیگرفت، در سفرنامهها درج شده است (بیشاپ، ۱۳۷۵: ۵۸؛ دمورگان، ۱۳۳۵: ۴۰؛ موریه، ۱۳۸۶: ۱/ ۲۸۴؛ فوروکاوا، ۱۳۸۹: ۹۴؛ گروته، ۱۳۶۹: ۴۸-۴۷).
از این رو در بیشتر سفرنامهها اشاراتی به مسائل حقوقی و اداری شبکهها و تاسیسات آبیاری در روستاها و شهرها و همچنین نحوه مدیریت و تقسیم آب برای مصارف بهداشتی، آشامیدنی و آبیاری دیده میشود. توصیف شغل «میراب» و نحوه تقسیم آب توسط «پنگان» (نوعی ساعت آبی برای اندازهگیری زمان استفاده هریک از کشتزارها از آب رودخانه یا قنات) در بیشتر سفرنامهها جایی را به خود اختصاص داده است (اولیویه، ۱۳۷۱: ۱۷۵؛ دوبد، ۱۳۷۱: ۸۷؛ نیکتین، ۱۳۵۶: ۴۵؛ مامونتوف، ۱۳۶۳: ۲۹۴؛ فریزر، ۱۳۶۴: ۲۵۹؛ جکسن، ۱۳۶۹: ۶۰-۵۹). بعضا در وصف شغل میراب به این نکته اشاره شده که میراب ماموری منصوب از سوی مردم است و در آغاز فصل بهار رعایا و روستاییان وی را از میان خود انتخاب میکنند (خانیکوف، ۱۳۷۵: ۱۸۱). با این حال در مواردی اشاره شده است که میراب انتخاب شده از سوی اهالی باید به تایید دیوان نیز برسد؛ چرا که آب (آبهای روان) از اموال و داراییهای سلطنتی است (دوبد، ۱۳۷۱: ۸۷) در مواردی نیز اشاره میشود که میرابها مستقیما از سوی دولت تعیین میشوند (وولفسن، ۱۳۰۹: ۴۹-۴۸) و گاه با اخذ رشوه در تقسیم آب ناعادلانه عمل میکنند و در جاهایی که میراب نباشد
وظایف او بر عهده کدخدای ده است (بیشاپ، ۱۳۷۵: ۵۹؛ دالمانی، ۱۳۷۸: ۲/ ۷۱۷).
مهمترین و بزرگترین وظیفه میرابها مدیریت کندن و نگهداری قناتها است (همان: ۱/ ۱۳۳) و از آنجا که آبیاری در ایران نوبتی بود و آب اینگونه در اختیار زارع قرار میگرفت، نیاز حتمی به شغل میراب وجود داشت:
در جاهایی از ایران، مثل اطراف مشهد، به سبب کمبود آب کشاورزی محدودیتهای جدی وجود دارد و روستاییان به ناچار به طور نوبتی در نوبتهای سالانه زمینهای خود را کشت میکنند (رایس، ۱۳۶۶: ۲۴۳- ۲۴۴).
چنانکه میبینیم گزارشها حاکی است که شغل حساس و مهمی چون میراب آزاد و مستقل نبوده و در وضعیتی مشابه روسای اصناف در شهرها قرار داشته است. به دیگر سخن، همانگونه که نبود اصناف مستقل از وجوه بارز تفاوت نظام اجتماعی و شهرنشینی، ایرانی- اسلامی- شرقی با جامعه مدنی غربی تلقی شده، نبود یا ضعف زمین دار و کشاورز مستقل از شاه و حکومت نیز از قدیمالایام مورد توجه سفرنامهنویسان اروپایی قرار گرفته است. پارهای سفرنامهها به این نکته اشاره دارند که قناتها عمدتا مالکان خصوصی و گاه مالکان عمومی و گروهی غیردولتی دارند، اما مالکیت آبهای روان (رودخانهها، نهرها، چشمهها) از آن دولت و سلطنت است: «کشاورزان هر محل برای بهرهگیری از اینگونه آبها باید مبلغ معینی حقابه به دولت بپردازند» (وولفسن، ۱۳۰۹: ۴۹). شاهان ایران در گذشته مالکیت بعضی از این آبهای روان را به نزدیکان خود بخشیدهاند و این امر به ویژه درباره آبهای منطقه پیرامون پایتخت صادق است. به همین سبب کشاورز ایرانی برای به زیر کشت بردن زمین خود باید آب را از مالکان بخرد (کریستینسن، ۱۳۸۵: ۷۰).
ادامه دارد
منبع: تحقیقات تاریخ اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی سال دوم، ش دوم،۱۳۹۱
ارسال نظر