صد سالگی فاجعه قزاق‌ها و نیروهای روس در شمال ایران

امیر مکی داستان بزرگ‌ترین جنگ جهانی در پی کشته شدن ولیعهد اتریش در سال ۱۹۱۴ آغاز شد. دولت عثمانی، ایتالیا و ژاپن نیز با اعلان جنگ در میدان نبرد، آتش خانمان‌سوز را به آسیا و خاورمیانه کشاندند تا اینکه هشت روز پس از تاج‌گذاری احمدشاه جوان جنگ جهانی اول در ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ به وقوع پیوسته و به‌رغم اعلام بی‌طرفی ایران توسط مستوفی‌الممالک نخست‌وزیر وقت، آتش جنگ به کشورمان افتاد تا شروعی بر یک هژمونی استکباری تاریخی بر کشورمان باشد.

عثمانی‌ها به بهانه آنکه روس‌ها آذربایجان را اشغال کرده‌اند با ارائه یادداشتی به دولت ایران، نقض نکردن بی‌طرفی کشورمان را موکول به بیرون راندن هرچه سریع‌تر روس‌ها کردند که چند سال پیش از جنگ، بخش‌هایی از شمال کشور را به اشغال خود درآورده بودند؛ اما آنها به بهانه حفظ جان اتباع خود در ایران، نیروهای خود را از آذربایجان و سایر نواحی اشغالی خارج نکردند و ایران به علت ضعف نیروهای نظامی خود ناگزیر به تحمل حضور بیگانگان و تجاوزات آنها در خاک خود شد. هرچند که دلایل عمده و ریشه‌ای این تجاوز و اشغال نابهنگام نیروهای بیگانه را متاسفانه باید در بنیاد و شالوده قرارداد ۱۹۰۷ و اولتیماتوم روسیه به ایران در مساله اخراج مورگان شوستر آمریکایی، مستشار مالی و پس از آن نیز در قرارداد سری ۱۹۱۵ جست‌وجو کرد.

اختلافات داخلی دول اروپایی و در نهایت آمریکا و نیر علاقه وافر خوی جنگ طلبانه آنها و همچنین تمایل بیش از حد به گسترش مرزهای خود که جز با تجاوز انجام نمی‌شد باعث آن شد تا در ابتدای امر

اتریش- مجارستان به صربستان اعلام جنگ کنند و در این بین روسیه قوای خود را در مرزهای اتریش - هنگری(مجارستان) و متحد این امپراتوری، یعنی آلمان متمرکز کرد. آلمان در اول اوت ۱۹۱۴ به متحد روسیه، فرانسه اعلان جنگ کرد و در سوم اوت طبق نقشه از پیش تعیین شده بخشی از بلژیک را به تصرف خود درآورد و چنانچه با این عمل بریتانیای آن روز درست در چهارم آگوست آلمان را تهدید به جنگ کرد که با این تفاسیر در نوامبر ۱۹۱۴ ترکیه عثمانی متحد جنگی آلمان و اتریش شد و در اکتبر ۱۹۱۵ نیز بلغارستان به آنان پیوست و آنچنان جنگی درگرفت که جهانیان مات و مبهوت تنها نظاره‌گر وحشیگری‌های ایجاد شده بودند. که طبق آمار «نشریه لاروس - پاریس» تلفات جنگ جهانی اول به تفضیل به شرح زیر اعلام شد. (بدون محاسبه تلفات گرسنگی).

آلمان ۱.۸۰۸.۰۰۰ نفر

اتریش - مجارستان ۱.۲۰۰.۰۰۰ نفر

روسیه ۱.۷۰۰.۰۰۰ نفر

فرانسه ۱.۳۸۵.۰۰۰ نفر

انگلستان ۹۴۷.۰۰۰ نفر

صربستان ۹۰۰.۰۰۰ نفر

ایتالیا ۴۶۰.۰۰۰ نفر

لهستان ۵۰۰.۰۰۰ نفر

آمریکا ۱۱۵.۰۰۰ نفر

جمع کل: ۹.۰۱۵.۰۰۰ نفر

تعداد مجروحان: ۰۰۰/ ۵۳۶/ ۱۹ نفر

و اما جنگی که با این شدت وحدت در سال ۱۹۱۴ شروع و در ۱۹۱۸ خاتمه یافت چه پیامدهایی برای کشورمان ایران داشت:

اول آنکه سرزمین‌های شمالی و شمال غربی کشورمان تحت سلطه قشون ناپاک روسی قرار گرفت و ایشان در شهرهای آذربایجان، اردبیل، قزوین و انزلی حضور نامشروع خود را به ظهور گذاشته بودند و در مقابل نیز بخش‌هایی از جنوب ایران ازجمله بوشهر و بندر لنگه در اشغال نیروهای انگلیسی قرار گرفته بود.

بنابر مشی بی‌طرفی ایران که به فرمان احمدشاه در چهارده ذی‌الحجه سال ۱۳۳۲ قمری صادر شد اما در اندک زمانی پس از شروع جنگ، واحدهایی از سربازان انگلیسی به همراه قوای هندی تحت امر خود که از بحرین وارد آبادان شدند و این شهر را اشغال کردند کلیه تاسیسات استخراج نفت را در منطقه خوزستان به تصرف درآوردند و به بهانه نگهبانی از این امکانات پای ناپاک خود را در خاک پاک ایران زمین گذاشتند.

و از طرف دیگر در نیمه اول صفر ۱۳۳۲ قمری، شهر تبریز به اشغال کامل سپاه دولت عثمانی درآمد و هرج و مرج و کشمکش نظامی بین دول عثمانی و روسیه به اوج خود رسید و طبق توافق به عمل آمده گروهی مرکب از نظامیان عثمانی و آلمانی تحرکاتی را در منطقه خوزستان و اطراف آن شروع کردند و به تبع آن بهانه‌ای جدید به دست استعمار پیر دادند تا نیروهای خود را به منظور جلوگیری از هر نوع خرابکاری احتمالی در کلیه خطوط انتقال نفت رهسپار اهواز کرده و حتی تا مسجد سلیمان نیز پیشروی کنند.

اما در این بین خشم ملت ایران در حد انفجار نمایان شد و انعقاد قرارداد استعماری ۱۹۰۷ هم مزید بر علت شد که نهاد هر ایرانی پاک را به خود معطوف دارد تا عکس‌العمل درستی از خود نشان دهد و به دلیل نبود نارضایتی از دولت آلمان و نیز حسن همجواری با دولت عثمانی و همچنین دولت اتریش که به دلیل همکاری‌های معنوی انجام گرفته در موضوع تعلیم و تربیت و اعزام معلمان برای تدریس در دارالفنون که خاطرات خوشی در پی داشت، نگاه عموم مردم را به خود جلب کرد و دید کلان عموم مردم به سمت دول محور معطوف شد، اما با تمام این احوال مستوفی‌الممالک که ریاست دولت را عهده‌دار بود، بخشنامه زیر را به‌عنوان بی‌طرفی اعلان داشت.

«نظر به اینکه در این اوقات متاسفانه بین دول اروپا نایره جنگ مشتعل است، در این موقع دولت ما مسلک بی‌طرفی را اتخاذ و روابط دوستانه خود را با دول متخاصم حفظ و صیانت نماید.»

دوازدهم ذی‌الحجه سال ۱۳۳۲- اول نوامبر ۱۹۱۴

اما نکته قابل تامل در بهانه‌ای است که به واسطه آن جنگ جهانی اول پدید آمد آیا اقدام جوان نوزده ساله بوسنیایی که با شلیک گلوله فولادی خود ولیعهد اتریش و همسرش را به قتل رسانید تنها دلیلی بر بسیج شصت و پنج میلیون نفر نظامی در این جنگ است. پر واضح است بهانه‌ای که مستمسک دول قدرتمند زمانه خود شد می‌توان آن را بر اساس رشد افراطی و بی‌حد و حصر به ظاهر ناسیونالیسم چهل سال قبل از وقوع جنگ جهانی اول در فرآیند جست‌وجوی هویت‌یابی ملل جوان از یک‌طرف و نماد و فرهنگ «سود پرور» یا فلسفه نظام سرمایه‌داری از طرف دیگر باعث پدید آمدن جنگ‌های خونینی که به وجود آمد، نمودار شد.

کشورمان روزگار خود را در دیماه ۱۲۹۴ (دسامبر ۱۹۱۵ و ژانویه ۱۹۱۶ میلادی) با حملات واحدهای نظامی روسیه به اطراف تهران، فعالیت کمیته دفاع ملی و مهاجرت نمایندگان مجلس و گروهی از روشنفکران به اصفهان و کرمانشاه آغاز کرده بود و فضای ناآرام و نامطمئن و مستعد برای حضور بیش از پیش اجنبی در پایتخت ایران مهیا شده بود. چرا که نبود ارتشی نیرومند برای دفاع از این مرز و بوم و مهاجرت رجال به شهرهای دیگر از جمله کرمانشاه به منظور برخوردار شدن از حمایت دولت عثمانی (ترکیه) متحد آلمان که بین‌النهرین (عراق) نیز گوشه‌ای از آن امپراتوری را تشکیل می‌داد، خود مزید بر علت شد.

غافل از اینکه این عمل انجام شده بهانه‌ای تازه به انگلیسی‌ها که از پیش نقشه تصرف نفت عراق را کشیده بودند، خواهد داد تا نیروهای تازه نفس را به عراق وارد کرده و عملا گوشه‌ای دیگر از ساختار استعماری خود را تکمیل کنند.

در دو روز اول و دوم دیماه ۱۲۹۴، نیروهای جدید روسی به بهانه جلوگیری از گسترش نفوذ آلمان در ایران تا حومه تهران پیشروی کرده بودند، چنانچه در رباط کریم شهریار با ژاندارم‌ها، افراد مسلح کمیته دفاع ملی و ایرانیان داوطلب که اسلحه داشتند درگیر شدند که متاسفانه با پیروزی روس‌ها به پایان رسید. اما روس‌ها با وجود پیروزی در نبرد رباط‌کریم وارد تهران نشدند. اما با شکست مدافعان تهران و عقب‌نشینی ایشان به شهر، رجالی که به قم مهاجرت کرده بودند و نیز اعضای کمیته دفاع ملی از آنجا عازم اصفهان و کرمانشاه شدند، هم زمان مردم عادی نیز در اصفهان، کرمان و شیراز به کنسولگری‌های بریتانیا که متحد روسیه بود حمله کردند و چند انگلیسی را کشته و تعدادی را زخمی و حتی چندین نفر از ایشان را ربودند، این وضعیت آنچنان به حاکم انگلیسی هند فشار وارد آورده بود که سرانجام اجرای این عمل را بهانه‌ای دید تا نیروهای نظامی تازه نفسی، به فرماندهی ژنرال پرسی سایکس را با کشتی روانه ایران نماید.

مستوفی‌الممالک که این اوضاع را مشاهده کرد از ریاست هیات وزیران کناره‌گیری کرد و فرمانفرما جای او را گرفت و به دیپلمات‌های آلمانی که در قم با رجال مهاجر ملاقات کرده بودند را اخطار داد که از تهران خارج نشوند و آلمانی‌هایی که در ایران به وجودشان نیاز نیست را از کشور خارج کنند.

اما با کمی تامل و دقت می‌بینیم که هشت سال پیش از شروع جنگ جهانی اول در ایران، انقلابی به ظهور رسیده بود و مردم علیه دستگاه سلطنت شورش کرده و به‌صورت عملی مشروطه را با جان و دل ایجاد کرده بودند و پیدایش مشروطه و مشروطه‌خواهی که شاید نقطه عطفی در ابتدای قرن معاصر تاریخ این مرز و بوم پدیدار شده بود، خود یکی از دلایل اصلی، نفوذ فوق العاده و بی‌حد و حصر سفرای انگلیس و روسیه بر رجال ایران بود که عملا ایران را به یک مستعمره غیررسمی و جولانگاهی برای رسیدن به اهداف کثیف خود مبدل ساختند.

این دو کشور قدرتمند، درست در همان ایام مشروطه‌خواهی ایرانیان مشروطه، قرارداد معروف ۱۹۰۷ را با هم به امضا رسانده بودند که طبق آن هر کدام محدوده نفوذ خودش را در ایران داشت و طبیعی بود که مردم ایران در چنین وضعی طرفدار آلمان‌ها باشند و عملا شایعاتی نیز مثل هم‌نژاد بودن ایرانی‌ها و آلمانی‌ها در همین ایام برسر زبان‌ها افتاده بود.

آلمان‌ها در شروع جنگ دویست نفر کارشناس و نظامی در ایران داشتند و با اینکه هنوز استفاده از رادیو در ایران متداول نشده بود، اما ایشان رادیویی به زبان فارسی داشتند و چندین نشریه فارسی زبان را هم اداره می‌کردندو همچنین چند نفر از ژنرال‌های آلمانی ماموریت داشتند تا عشایر را علیه انگلیسی‌ها بشورانند و مضافا اینکه افغان‌ها و بلوچ‌ها را برای حمله به هندوستان تحریک نمایند، چنانچه معروفترین این ژنرال‌ها واسموس بود که به «لارنس آلمان» معروف شده بود.

علاوه بر آلمان، متحد آنها یعنی عثمانی هم روی خاک ایران حساب باز کرده بود و عثمانی نیز می‌خواست از طریق آذربایجان به روسیه ضربه بزند و با اشغال خوزستان به چاه‌های نفت که ۱۰ سال پیش از این، مظفرالدین شاه پیر و بیمار برای شصت سال به انگلیسی‌ها اجاره داده بود، حمله کنند و ضربه شستی از خود به نمایش بگذارند.

اما قابل توجه آنکه انگلیسی‌ها در شروع جنگ جهانی اول فقط یکصد و هشتاد سرباز پیاده نظام در ایران داشتند که در پایان جنگ، تعداد این نیروها به سی و شش هزار نفر رسیده بود.

انگلیس ابتدا نیرو‌هایی را برای حفاظت از حوزه‌های نفتی‌اش به اهواز و آبادان فرستاد و سپس دو لشکر از نیروهای هندی، مرز شرقی ایران را در قسمت‌هایی به طول نهصد و شصت کیلومتر بستند به این صورت که تمام مرز سیستان و بلوچستان و بخشی از خراسان را شامل می‌شد که به‌نام «خط حائل شرقی ایران» نام گرفت و بعد از آن هم نیروی پلیس جنوب ایران را با استخدام یازده هزار نفر ایرانی راه انداخت تا جای ژاندارمری را بگیرند. اما گرفتاری مردم فقط حضور بیگانگان در خاک کشورشان نبود بلکه به فاصله اندکی پس از شروع جنگ، تورم و گرانی هم نمایان شد دوسال بعد سرلشکر ال. سی. دانسترویل، فرمانده نیروهای بریتانیایی در غرب و شمال ایران، اعلام کرد که قیمت گندم در طول جنگ به‌شدت افزایش یافته است و گرانی‌ها کم‌کم به قحطی بزرگی منجر و سرانجام قحطی به بیماری و بیماری به مرگ افراد منتهی شده‌است.

روزنامه رعد (روزنامه سیدضیاءالدین طباطبایی) در شماره ۶ بهمن ۱۲۹۶ خبر مرگ پنجاه و یک نفر به علت گرسنگی در تهران را در هفته پیش از آن اعلام داشت و در شماره ۱۱ بهمن این چنین نوشت که هر روز حداقل پنجاه نفر در ایران می‌میرند. اما این ماجرا در سال بعد بسی تاسف‌بارتر نیز می‌شود به‌طوری‌که در روزنامه رعد در ۲۱ فروردین ۱۲۹۷ عنوان شد که ماموران ژاندارمری هشت زن را بازداشت کرده‌اند که شماری از کودکان را ربوده، کشته و خورده بودند و آنها گرسنگی را عامل انجام این کار دانستند.

در قحطی به‌وجود آمده لحظه به لحظه اثر پای استعمار پیر دیده می‌شد به‌طوری‌که تمامی منابع و تولیدات کشاورزی را برای گذراندن نیاز نظامیان در جنگ خود، خریداری کرده و به‌طور کامل احتکار می‌نمودند.

مع‌الوصف به دلیل عدم وجود امکانات بهداشتی و شیوع بیمارهایی نظیر آنفلوآنزا و وبا در ایران و نبود توانایی لازم مردم در مقابل بیماری، متاسفانه مبتلایان جان خود را از دست می‌دادند.

چنانچه جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می‌نویسد: در همین قحطی بود که نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شدند، اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم‌وار روی هم انباشته شده، کفن و دفن ایشان نیز میسر نمی‌گردید. قیمت گندم از خرواری ۴ تومان به ۴۰۰ تومان و جو از یک‌من ۲ تومان به ۲۰۰ تومان رسیده بود و هنوز دارندگان و محتکران آنها حاضر به فروش نمی‌شود.

میرزا خلیل‌خان ثقفی، پزشک دربار در خاطرات خود از اوضاع حاکم بر تهران می‌گوید: از یکی از گذرگاه‌های تهران عبور می‌کردم، به بازارچه‌ای رسیدم که در آنجا، دکان دمپخت پزی بود، روبه‌روی دکان دو نفر زن پشت به دیوار ایستاده بودند، یکی از آنها پیرزنی بود صغیر الجثه و دیگری زنی جوان و بلند قامت، پیرزن که صورتش باز بود و کاسه گلینی در دست داشت، گریه‌کنان گفت:‌ ای آقا به من و این دختر بدبختم رحم کنید، یک چارک از این دمپخت خریده و به ما بدهید، مدتی است که هیچ کدام غذا نخورده‌ایم و نزدیک است از گرسنگی هلاک شویم، گفتم: قیمت یک چارک دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد بدهم تا خودتان بخرید، گفتند: نه آقا شما بخرید و به ما بدهید چون ما زن هستیم فروشنده ممکن است دمپخت را کم کشیده و ما متضرر شویم، یک چارک دمپخت خریده و در کاسه آنها ریختم، همانجا مشغول خوردن شدند و طوری سریع این غذا را خوردند که من هنوز فکر خود را درباره وضع آنها تمام نکرده بودم که دیدم دمپخت تمام شد. گفتم: اگر سیر نشده‌اید یک چارک دیگر برایتان بخرم و گفتند: آری بخرید و مرحمت کنید. آری به راستی قحطی بزرگ، مردم را به مردار‌خواری واداشته بود».

محمدقلی مجد در کتاب «قحطی بزرگ» خود می‌نویسد: بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایران به شدت فرو پاشیدو استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دست نشانده خود را در قالب کودتای ۱۲۹۹ بر ایران تحمیل کند.

مجد چنین نتیجه می‌گیرد: «هیچ تردیدی نیست که انگلیس از قحطی و نسل‌کشی به‌عنوان وسیله‌ای برای سلطه بر ایران استفاده می‌کرد، احمد شاه بزرگ‌ترین محتکر غلات در زمان قحطی بود و بدتر از هر مصیبت دیگر مشارکت شاه و جمعی از حواریون او در احتکار مایحتاج عمومی است که نشان از بی‌مایگی و بی‌اعتنایی به تنگدستی مردم به روزگار اشغال کشورش از سوی اجانب دارد. در این برهه نیز میرزا حسن‌خان مستوفی‌الممالک با تلاش و جدیت فراوان به‌رغم درگیر شدن با عوامل آشکار و پنهان انگلیس و روس، با وضع برنامه‌ای درصدد نجات هموطنان خود از این آشفته بازار و نیز مقابله با محتکران و اتخاذ تدابیری برای خرید عادلانه ارزاق عمومی به ویژه گندم، برنج، جو و توزیع آنها میان هموطنانش بود.» اما احمدشاه با وجود قحطی فراگیر حاضر به توزیع گندم‌های انبارشده در میان مردم نبود، احمدشاه جوان که تن به پیشنهاد خرید منصفانه رئیس‌الوزرای خود نیز نمی‌داد مقادیر زیادی گندم و جو در انبار‌ها ذخیره کرده بود و جالب آنکه شاه قاجار در برابر پیشنهادهای خرید صدر اعظم خود اظهار می‌کرد «جز به قیمت روز به‌صورت دیگر حاضر به‌فروش نیستم.» در آن وضعیت مردم دیگر به انسان شباهتی نداشتند، در نواحی مختلف کشور، مردم با چشمانی گود افتاده، چهار دست و پا می‌خزیدند و علف و ریشه درختان را می‌خوردند.