پیش درآمدی بر چگونگی شکلگیری صنعت و صنعتگری در ایران(بخش چهارم)
واردات کارخانه دست دوم
گردآوری و نوشته: مهندس محمداسماعیل بانکیان تبریزی در میان اسناد چاپ شده خاندان غفاری توسط ایرج افشار، دو سند شماره ۴۰۶ و ۴۱۳ با شرح مفصل وجود دارد درباره تلاش برای راهاندازی کارخانههای صنعتی به شیوههای مدرن و پیشرفته در دیگر کشورها، بهویژه در سند شماره ۴۰۶ اشاره میشود که شاه «در خیال کارخانه قندریزی و آهن آبکنی» است. این نخستین بار است که در ایران سخن از ذوب آهن با شیوه فرنگی میشود. این در حالی است که در سند ۴۱۳ اشاره میشود که با همه سودمندیهای این برنامه چیزی تغییر نکرد: «بالمره از خیالاتی که داشتند منصرف شدهاند» (اسناد تاریخی خاندان غفاری- ج ۱- ص ۴۷۲-۴۷۱)
در همین اوان است که محمود ناصرالملک، خود به دنبال راهاندازی یک کارخانه ریسمانریسی افتاد و تجهیزات آن را از روسیه خریداری کرد تا آنها را در تهران به کار اندازد.
گردآوری و نوشته: مهندس محمداسماعیل بانکیان تبریزی در میان اسناد چاپ شده خاندان غفاری توسط ایرج افشار، دو سند شماره ۴۰۶ و ۴۱۳ با شرح مفصل وجود دارد درباره تلاش برای راهاندازی کارخانههای صنعتی به شیوههای مدرن و پیشرفته در دیگر کشورها، بهویژه در سند شماره ۴۰۶ اشاره میشود که شاه «در خیال کارخانه قندریزی و آهن آبکنی» است. این نخستین بار است که در ایران سخن از ذوب آهن با شیوه فرنگی میشود. این در حالی است که در سند ۴۱۳ اشاره میشود که با همه سودمندیهای این برنامه چیزی تغییر نکرد: «بالمره از خیالاتی که داشتند منصرف شدهاند» (اسناد تاریخی خاندان غفاری- ج ۱- ص ۴۷۲-۴۷۱)
در همین اوان است که محمود ناصرالملک، خود به دنبال راهاندازی یک کارخانه ریسمانریسی افتاد و تجهیزات آن را از روسیه خریداری کرد تا آنها را در تهران به کار اندازد. آنطور که در همان روزگار بر سر زبانها افتاده بود، ناصرالملک ناشی یا زرنگ (روشن نیست کدامیک را باید گفت؟) این کارخانه را که به گفتهای بسیار کهنه (اسقاط) میبود از پیرزنی در روسیه به مبلغ ۹۵ هزار تومان خریداری کرده بود، کارخانهای که از آغاز نیز نمیتوانست به کار بیفتد، چنانکه چنین هم شد. همین ویژگی نشان میدهد که کهنه و دست دومخری در میان سرمایهگذاران و کارخانه داران زرنگایرانی پیشینهای دراز دارد.
محمود خان ناصرالملک وردستی به نام استاد یعقوب (به احتمال ارمنی) داشت که باید چرخهای این کارخانه را بگرداند، در گزارشی که در یکی از سندهای کتاب «یکصد سند تاریخی» که توسط ابراهیم صفایی گردآوری شده آمده، چگونگی نارساییها و کمبودهای این کارخانه بازتاب یافته است (یکصد سند تاریخی- ص۷۹). همین استاد یعقوب از سوی دربار برای گرداندن کارخانه کاغذسازی نیز گمارده شده بود و همزمان به هر دو کارخانه میرسید و هر دو نیز از کار افتادند.
در همین روند است که نیاز به عرق گوگرد (اسید سولفوریک) در صنعت نوپای ایران راه ورود این کالا را به ایران باز نمود.
در دوران ناصری پیوسته با گسترش خواسته یا ناخواسته زمینههای صنعتی روبهروییم، بسیاری از نیازهای صنعتی برای گردانده شدن چرخهای صنایع دیگر هم لازم شد. اما دامنه این نیازها چندان گسترده نبود.گرچه در آن اوان گواه آنیم که کارخانههای ریسمان ریسی- باروتسازی و..... یکی یکی زمینهدارتر میشدند.
ضرابخانه دولتی نیز از جاهایی بود که به سوی بهرهگیری از ماشین افزارهای فرنگی به جای ماشین افزارهای سنتی و بومی گرایش نشان میداد. این نهاد به جای کارخانه ریسمانریسی ناصرالملک که از رده بیرون رفته بود، برپا شد.
اعتمادالسلطنه در گزارشهای خودش از کارخانههای ریسمانریسی، باروتسازی و ضرابخانه به «آلات بخاریه » اشاره دارد که دیگ بخار و کوره زیر آن تجهیزات به کارگیری زغالسنگ و افزارهای وابسته به آن را در بر میگرفت. جالب آنکه از همین نوشتهها درمییابیم که تنها ضرابخانه بود که به کار ادامه میداد، نهادی که در دوران امینالضرب یا اندکی پیش از آن دارای ماشینافزارهای نوینتری نیز شد.
اعتمادالسلطنه در «المآثر و الآثار» خویش که با نام «چهل سال تاریخ ایران» به چاپ رسیده، به مجموعه کارخانهها و صنایعی که در چهل سال نخست دوران ناصری برپاشده یا در برنامه بوده اشاره میکند، که در آن میان میتوان صنعت سماورسازی، بلورسازی، چینیسازی، گلولهریزی، تفنگسازی، قطران سازی، باروتکوبی و... را نام برد. (چهل سال تاریخ ایران- ج ۱- ص ۱۶۲ تا ۱۱۲) این در حالی است که در این نوشتار به کارخانههای دیگر، جا به جا و بسته به موضوع اشاره میشود. گرچه در این میان بسیاری از کارخانههایی که راهاندازی میشدند مانند کارخانه شکرریزی در مازندران، کاغذگری در اصفهان، نساجی کتانی در اصفهان، چینیسازی امینالضرب در تهران، چینیسازی حاجعباس و حاج رضا در تبریز (گنج شایگان - ص ۹۴ و ۹۳) چندان دوامی نمیآوردند و از فهرستها بیرون میرفتند.
یکی دیگر از کسانی که در دوران ناصری تلاش بسیاری در باز کردن راه صنعت نوین فرنگی به کشور داشت، میرزاحسینخان سپهسالار بود. او برای آشنا نمودن شاه با فرنگ و پیشرفتهای صنعتی در آنجا شاه را دوبار به فرنگ برد (البته شاه سه بار به فرنگ رفته، یکبار پس از مرگ میرزاحسینخان بود.) همو است که کارخانه گاز روشنایی را به تهران وارد کرد و نخستین مولد برق در ایران را در مدرسه مجمعالصنایع در خیابان باب همایون با همیاری بواتال فرانسوی و وردستی استاد یوسف ارمنی به کار انداخت و چهار لامپ «آرکی» را در چهار نقطه از خیابان باب همایون؛ سر در الماسیه، سردر مدرسه، نزدیک به توپخانه و در کمرکش خیابان باب همایون (به احتمال) روشن ساخت (سال ۱۲۵۸ ه خ). او از کسانی است که در این زمینهها بیشتر از همه به راه امیرکبیر میرفت. قورخانه را مجهزتر نمود. در زمان وی قورخانه هشتصد صنعتگر در رشتههای گوناگون داشت، تفنگ هانری مارتینی را در قورخانه ساخت، کارخانه بزرگ چرخ بخار و کارخانه چدنریزی برای قورخانه آورد (اندیشه ترقی و حکومت قانون، ص ۴۳۴) پوشیده نیست قورخانه جایی بود که کارگاههای اسلحهسازی در آن برپا شده بود. این نهاد در زمینه انجام کارهای صنعتی و کارگاهی و فنی یکی از مهمترین کانونهای صنعتی در سراسر ایران به شمار میرفت. ولی جالب آنکه در آن اوان به کارهای دیگری نیز میپرداخت که باید آنها را در مجمعالصنایع دنبال میکردند. مناسبتتر است که شرح ماجرا را از زبان ممتحنالدوله بشنویم. وی با معرفی جهانگیرخان گرجی، که دوستدار وی نیز بود، افزون بر ارائه دادهها و اطلاعاتی از تواناییهای صنعت نظامی در دوران ناصری از وجود یک مرکز تعمیراتی همگانی نیز پرده برمیدارد. همچنین برای کسانی که درباره چگونگی کارکرد قورخانه کنجکاو باشند به نکات مهمی اشاره میکند: «جهانگیرخان که پسر ارشد سهامالدوله گرجی (و مسیحی) بود اول داخل نظام گشته و پس از طی مراتب مناصب درک مقام آجودان باشی کل نظام ایران نمود و چون میل فراوانی به صنایع جدید داشت و اهل صنعت را ترویج میکرد و به شخصه در صنایع یدی و بسط آن در ایران کوشش و جد وافی میکرد، قورخانه که به نام جبهخانه مشهور بود به ایشان سپرده شد و ملقب به وزیر صنایع گردید و در حقیقت، باید گفت قورخانه ایران از اثر وجود این شخص هنرمند عالیمقام معنی پیدا کرد و اقسام مختلف اسلحهسازی و اثاثیه و لوازم جنگ ایجاد نمود، مثل توپریزی جدید، فشنگسازی، باروتسازی و تمام شعب قورخانه و جبه خانه را در ایران او بانی و باعث شد و هرچه از فرنگ (اروپا) بهطور نمونه از آهنکاری و چدنریزی و نجاری به دست میآورد در قورخانه به طریق احسن ساخته و واقعا مراکز تمام اهل صنعت ایران شده و در زمان مدیریت این مرد عالیقدر در قورخانه دولتی جمع بودند و امکان نداشت کسی برای تعمیر اشیاء و لوازم فرنگی و خارجی خود محتاج به رجوع به کارخانه سازنده اصلی گردد.» (خاطرات ممتحنالدوله- ص ۲۷۹). کرزن انگلیسی نیز به هنگام بازدید از قورخانه در سال ۱۸۸۹ م (۱۲۶۸ ه خ) با نگاه اندک بینانه و اروپامدارانهشان چنین دیده بود: «قورخانه تهران... در آنجا دو افسر اتریشی مرا به بخشهای متعدد که کارگران مشغول کار بودند هدایت کردند. در این محل یک کارخانه فلزسازی هست که مجسمه و اسباب تزئینی به سبک اروپایی برای باغها و منازل میسازد و همچنین کارخانه تفنگسازی که از فرانسه خریداری شده بود و سرپرست اتریشی داشت و غرفههایی برای ساختن زین و برگ و رکاب و کمربند از چرم همدان بهعلاوه ابزار موسیقی و شمشیر، بهترین تیغهها پولاد روس است.» (ایران و قضیه ایران- ج ۱- ص ۷۶۵)
همانطور که اشاره شد، قورخانه از جاهایی بود که با مدیریت مدیران و کارشناسان فرنگی شکوفاتر شده بود و دستاوردهای آن نیز گوناگونی یافته بودند. برای نمونه پایهریزی برای چراغهای درباری یا ساخت مجسمههای مفرغی در آن نشان میدهد که تاچه اندازه در کار ریختهگری و پرداختگری پیش رفته بود.
در همین روند است که امینالضرب که ضرابخانه را نیز زیر پوشش برده بود، برای آن ماشین افزار مدرنتری را وارد ساخت، همو در گیلان یک کارخانه ابریشمریسی به کار انداخت یا امینالدوله (پدربزرگ امینیها) به برپایی کارخانه قند در کهریزک و کارخانه کبریتسازی در الهیه تهران که از نیروی بخار بهره میبردند دست زد.
در همین سالها است که به کارخانه ریسندگی صنیعالدوله و محمدتقی شاهرودی در تهران و کارخانه ریسمانریسی حاج رحیم قزوینی درتبریز هم میتوان اشاره کرد که در دوران مظفری به کار افتادند. آنها نیز از نیروی بخار سود میبردند.در کنار خط راهآهن تهران شاه عبدالعظیم که توسط بواتال فرانسوی و یک شرکت بلژیکی به سرانجام رسید یک کارگاه تعمیراتی پیشرفته، احتمالا پیشرفتهتر از تعمیرگاه قورخانه، شکل گرفت که تا آن هنگام جایش در تهران بسیار خالی بود. در همین رهگذر در نوشتههای مخبرالسلطنه هم به برخی از صنایع به کار افتاده در دوران ناصری اشاره شده است، در آن میان بهویژه به کارخانهها و فعالیتهای صنیعالدوله بیشتر پرداخته شده است، بلژیکیها در راه برپایی یک کارخانه بلورسازی نیز دست به کار شدند؛ اما نتوانستند پیشرفتی داشته باشند. در اصل بلژیکیها در هیچ کاری موفق نبودند. آنها کارخانه گاز روشنایی را از میرزا یحییخان مشیرالدوله، برادر میرزا حسینخان سپهسالار، خریدند و همزمان امتیازنامه برق تهران را نیز صاحب شدند؛ اما در هر دو زمینه ناکام ماندند حتی کارخانه گاز روشنایی موجود را نیز با کارهای نابخردانهای از کار انداختند.
یکی از کارهایی که جدی آغاز شد برپایی یک کارخانه شمعسازی در جای سفارت کنونی انگلیس بود که در میان شگفتی بسیار، زود از کار افتاد، این همان کارخانهای است که «فاکتی» ایتالیایی در آخرین ماههای بودنش پس از ۱۰ سال در تهران، آن را راه انداخته بود و باقر نامی را برای ادامه کار آن آموزش داده بود ولی پس از رفتن او کارخانه چندان دوام نیاورد.
نگاه به کاربرد چرخهای بخار در کارخانههای آن دوران نمایانگر افزایش کارخانههای صنعتی بیشتر در سطح تهران و شهرستانها میتوانست باشد، برای نمونه در سال ۱۳۸۳ یکی از همین دستگاههای بخارساز در جایی در بلوار کاوه از زیر خاک بیرون کشیده شد که اکنون در موزه برق است. روشن نیست که این دیگ بخار در پیوند با کدام یک از کارخانههای اشارهشده میبود. شاید به هیچکدام و به یک کارخانهکه تاکنون بدان اشاره نشده تعلق میداشت. در گذشته نهچندان دور برای رهاشدن از دست قطعات صنعتی سنگین که نمیتوانستند آنها را جابهجا سازند یا جا به جاسازیشان گران تمام میشد، آنها را در جا زیر خاک دفن میکردند.
با نگاهی به گذشته میتوان یادآوری نمود که سفرهای ناصرالدین شاه برای بازدید از کارخانههای فرنگ تنها سفرهای انجامشده در این باره نبود، گزارشهایی چند از چنین سفرهایی در دست است برای نمونه حاج محمدحسن امین الضرب هنگامی که سیدجمالالدین اسدآبادی را به دستور شاه از راههای شمالی به روسیه میبرد پس از دست به سرکردن وی، برای بازدید از صنعت در اروپا بهویژه اروپای غربی، به یک سفر اکتشافی دست زد و تا بلژیک هم رفت. راهآهن محمودآباد به آمل و کارخانه ابریشمریسی در گیلان رهاورد چنین سفرهایی میتوانست باشد.
پوشیده نیست که کارخانه داری نیاز به آب داشت همین ویژگیها بود که پای تلمبه و افزارهای وابسته به آن را به ایران باز کرد تا پیشآهنگ ورود ماشینهای آبی مدرنتر در آینده باشند. گرچه بهرهگیری از انرژی آب برای آرد نمودن گندم در کشور ما دیرینگی شناختهشده داشت- آسیابهای آبی نمادی از این دیرینگی هستند.
بهرهگیری از انرژی آب و باد برای چرخاندن چرخها یا سنگهای آسیا در ایران زمین سر به دوران بسیار کهن میزند؛ آسیاهای بادی (آسبادها= آس+باد) در بخشهایی از سیستان و خراسان شرقی (نیش تیفان) را میتوان از نمادهای برجسته این آشنایی از گذشتههای دور دانست. همچنین بهرهگیری از آب برای آردنمودن گندم را نیز میتوان از واژه کهنه «آسیاب= آس+آب» به خوبی برداشت نمود و دیگر نیازی نیست که نام شهر شوشتر و دوره ساسانی برای نشانی دادن آورده شود.
پر بیراه نیست یادآوری شود که در میان اندیشمندان آن دوران بر سر آن که ما ایرانیها باید از فناوری فرنگی بهره ببریم یا خود از گام نخست به دنبال پایهگذاری فناوری بومیتر برویم نجواهایی به گوش میرسید، این ویژگی در این نوشته اعتمادالسلطنه به این شیوه بازتاب یافته است: «چون مجتهد هیچوقت نبودیم و اسباب این اجتهاد را در دست نداشته و نداریم، ضرر نداشت مقلد میشدیم. حالا اگر قوه (بخاریه) و (الکتریسیته) را که ملل فرنگ اکتشاف نموده و مدار امورشان فیالواقع با این دو قوه میگردد و این اکتشاف نتیجه افکار چندین ساله آنهاست، آیا باید اکتشافات آنها را دور اندازیم، سر خود را درد آورده، وقت خود را ضایع کرده، هزار سال تفکر بکنیم تا در مقابل اکتشافات آنها اختراعی کرده باشیم؟ نه، پس بهتر این است جادهای که آنها هموار کردهاند و راهی که در امور عرفی و دولتی و صرفهجویی بیبخل و عرفش نمودهاند آن را بپیماییم تا به مقصود رسیم.(پیام بهارستان- شماره ۵- ص ۸۰۳- مقاله کوروش نوروزی)
ادامه دارد
ارسال نظر