برادلی؛ روزنامهنگار تاریخساز
امیلی امرایی: بن برادلی یک سال پیش از مرگش مدال آزادی ریاستجمهوری (بالاترین مدال غیرنظامی آمریکا) را از باراکاوباما دریافت کرد، درست همان سالی که ادوارد اسنودن اسناد مربوط به شنود تلفنی پروژه پریزم آمریکا را منتشر کرد. سردبیر واشنگتنپست برای رسوا کردن ریچارد نیکسون و عمل غیراخلاقی شنود و دروغگویی که از طرف نزدیکان رئیسجمهور انجام میشد، برای همیشه در یادها ماند، اما ادوارد اسنودن برای انتشار مدارک رسوایی صدها برابر بزرگتر از واترگیت آواره و بیسرزمین شد؛ شنود تلفنی که از سال ۲۰۰۷ از سوی دستگاههای امنیتی آمریکا در مورد شهروندان و سیاستمداران بسیاری از کشورهای جهان انجام شده و واترگیت در مقابلش تنها مینیاتوری از رسوایی سیاستمداران آمریکا است.
امیلی امرایی: بن برادلی یک سال پیش از مرگش مدال آزادی ریاستجمهوری (بالاترین مدال غیرنظامی آمریکا) را از باراکاوباما دریافت کرد، درست همان سالی که ادوارد اسنودن اسناد مربوط به شنود تلفنی پروژه پریزم آمریکا را منتشر کرد. سردبیر واشنگتنپست برای رسوا کردن ریچارد نیکسون و عمل غیراخلاقی شنود و دروغگویی که از طرف نزدیکان رئیسجمهور انجام میشد، برای همیشه در یادها ماند، اما ادوارد اسنودن برای انتشار مدارک رسوایی صدها برابر بزرگتر از واترگیت آواره و بیسرزمین شد؛ شنود تلفنی که از سال ۲۰۰۷ از سوی دستگاههای امنیتی آمریکا در مورد شهروندان و سیاستمداران بسیاری از کشورهای جهان انجام شده و واترگیت در مقابلش تنها مینیاتوری از رسوایی سیاستمداران آمریکا است. اما لابد در دهه ۱۹۷۰ دایره اخلاق اینقدر گسترده نبود و هنوز افبیآی این سویهاش را نشان نداده بود، حالا دیگر انگار پذیرفته شده، به قول ژولیان آسانژ: «شما همیشه شنود میشوید، خلافش هم ثابت نمیشود.» هر چه بود بن برادلی اسطوره روزنامهنگاری و شرافت خبری باقی ماند و دو خبرنگارش باب وودوارد و کارل برنشتاین که کار جمعآوری دادهها و پیگیری اخبار مربوط به واترگیت را دنبال میکردند به عنوان روزنامهنگارانی وظیفهشناس که حالا ۷۰ سال دارند برای روزنامهنگاران جوانتر الگو شدهاند. برادلی درباره اسنودن حرفی نزد، اما باب وودوارد و برنشتاین در گفتوگویی با «نیوز آبزرور» میان خودشان و آنچه اسنودن انجام داده فاصلهگذاری کردند، چون معتقد بودند پروژه شنودهای اخیر برای حفظ امنیت ملی انجام شده و با واترگیت خیلی فرق دارد. اما ریچارد نیکسون هم در متن استعفانامهاش نوشت: «هر آنچه که انجام دادهام میاندیشم که در زمان خود به نفع ایالات متحده است.»
بن برادلی، سردبیر واشنگتنپست که رئیس تیم پیشبرنده افشای رسوایی واترگیت بود و در برکناری ریچارد نیکسون نقش کلیدی ایفا میکرد، روز ۲۱ اکتبر (۲۹ مهر) در خانهاش بر اثر کهولت سن درگذشت.
برادلی بسیاری از بنیانهای روزنامهنگاری در آمریکا را متحول کرد، اطرافیانش نقش او را در تحولات رسانهای آمریکا حتی بسیار بیشتر از اثرگذاری در برکناری یک رئیسجمهور میدانند. حالا با مرگ او دوباره اسطوره واترگیت بررسی میشود و در عین حال نقش او به عنوان «بهترین سردبیری که روزنامههای آمریکایی به خود دیدند»، قابل تامل است.
بن برادلی سوداهای بزرگی در سر داشت، او که در یکی از خانوادههای بازرگان و ثروتمند بوستون متولد شد، برای اینکه میخواست به کاری جز تجارت بپردازد راهی دانشگاه هاروارد شد، هر چند سیاستمدار نشد، اما یکی از اثرگذارترینها در زندگی سیاستمداران آمریکایی بود. برادلی روزنامهنگاری را از ۲۲سالگی آغاز کرد و یک سال بعد از کار در یک روزنامه محلی موفق شد یک صندلی در سرویس حوادث روزنامه واشنگتنپست برای خودش دستوپا کند. برادلی مدتی روزنامه را رها کرد و بهعنوان وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا در پاریس مشغول به کار شد. اما در میانه دهه ۶۰ دوباره به واشنگتن برگشت و سال ۱۹۶۸ سردبیر کل روزنامه شد، سمتی که تا سال ۱۹۹۱ و آغاز دوران بازنشستگی حفظ کرد. روزنامه واشنگتنپست به مدد ایدههای او هر روز در تیراژ ۸۰۰ هزار تا یک میلیون نسخه منتشر میشد. او با ۶۰۰ روزنامهنگار در سراسر قاره آمریکا کاری کرده بود که سیاستمداران و کنگره آمریکا هم نسبت به آنچه واشنگتنپست مینوشت، با احتیاط رفتار میکردند.
اما برادلی نامش را با اینها سر زبانها نینداخت، بلکه از سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۴ او به اندازه کنگره آمریکا به کاخ سفید فشار آورد و با مدارکی که جسارت انتشارشان را داشت، اتفاقی را در تاریخ سیاست آمریکا رقم زد که دیگر تکرار نشد. رسوایی واترگیت از آنجا آغاز شد که برادلی دو خبرنگار جوان سرویس سیاسی و احزابش را خواست، صبح هفدهم ژوئن ۱۹۷۲ تلفن ناشناسی به روزنامه شده بود و کسی این تلفن را جدی نگرفت، اما باب وودوارد تلفن ناشناس را جدی میگیرد و بعد با کارل برنشتاین مشورت میکند، همکارش به او میگوید: «این تلفن ما را به جاهای ترسناکی میرساند، باب مطمئنم.» عصر همان روز آنها به دفتر برادلی احضار شدند، خبر آمده بود که چند نفر وارد ساختمان واترگیت شدهاند و به نظر میرسید در ستاد انتخاباتی دموکراتها خبرهایی شده است. به زودی تیم خبری هشت نفرهای تشکیل شد که برادلی تکتک افرادش را انتخاب کرده بود، آنها اجازه داشتند هر لحظهای که احساس کردند لازم است با سردبیر تماس بگیرند. هر روز سرنخ تازهای پیدا میشد و برادلی روزبهروز به شامه تیز خبرنگارانش بیشتر اعتماد میکرد، او بود که به وودوارد گفت معطل نکند و با رابط ناشناسی که در دفتر به «ته حلق» شهرت پیدا کرده بود قرار بگذارد. تیم هشت نفره به همراه بن برادلی کاری کردند که جمهوریخواهان آمریکایی هرگز انتظارش را نداشتند، آنها طی ۲۸ ماه ۴۰۰ مقاله درباره ساختمان واترگیت نوشتند، به زودی دروغها، سرقت و پولشویی در این پرونده به ماجرای استراق سمع اضافه شد، نزدیکان نیکسون هر روز سوژهای روی میز برادلی گذاشته بودند و همکاران او با کمک رابطی به نام «ته حلق» به دل این قانونشکنیها رخنه میکردند و با استناد به اسنادی دست اول گزارشهایشان را مینوشتند. تیراژ واشنگتنپست به شکل سرسامآوری بالا میرفت و برادلی روز به روز جسورتر میشد، او در یکی از مصاحبههایش از تلفنهایی که هر روز به دفترش میشد، گفته است و از قرارهایی که وقتی در آنها حاضر میشد چهرههای سرشناس نزدیک به نیکسون را ملاقات میکرد که از او میخواستند دست از گانگستربازی مطبوعاتی بردارد. برادلی میگوید: «این دار و دسته نیکسون بود که رفتاری مافیایی و قانونشکنانه را میخواست در ریاستجمهوری پیاده کند.»
برادلی در خاطراتش از روزی مینویسد که بالاخره نیکسون به عنوان نفر اول این قانونشکنی به میدان آمد: «نیکسون شاید اگر دروغ نمیگفت و آنقدر اصرار بر بیخبری از جاسوسیها نمیکرد برایش اینقدر استعفا دردناک نمیشد.» باب وودوارد در خاطراتش مینویسد: «من هم مثل برادلی کارم را از بخش حوادث شروع کرده بودم، او به من به چشم جوانی خوشآتیه نگاه میکرد، من آنقدر کارم را دوست داشتم که تا نیمه شب در دفتر میماندم و از جواب دادن و پیگیری به هر تلفن مشکوکی لذت میبردم. اولش فکر میکردم آنچه در واترگیت رخ داده یک دزدی معمولی است، بعد که ماجرای چسبی که به در زده بودند مطرح شد، برادلی از ما خواست حواسمان را بیشتر جمع کنیم، حتی فرانک ویلیز، نگهبان هتل که اولین بار متوجه یک چیزهای مشکوکی شده بود از طرف برادلی برایمان به عنوان یک عنصر مهم در روشن شدن ماجرا تعریف شد. ما دو سال و نیم شب و روز کار کردیم و این برادلی بود که به ما اطمینان میداد در هیچ جا پا را از حدود قانون بیرون نگذاشتهایم.»
ارسال نظر