نگاهی به مدارس نظامی نوین ایران، از دوره صفویه تا تاسیس دارالفنون
دوران اصلاحات ساختاری
الهام ملکزاده، مسعود دادبخش: دوران حکومت فتحعلی شاه مصادف بود با جنگهای ایران و روس. با تصرف قفقاز به دست ارتش روسیه (۱۲۱۸ق) فتحعلی شاه عباس میرزا نایبالسلطنه و حکمران آذربایجان را مامور مقابله با ایشان کرد. عباس میرزا و وزیر با کفایتش میرزای بزرگ، طی همین جنگها به نقص ارتش ایران پی بردند و فهمیدند که باآلات و شیوههای جنگی قدیمی نمیتوانند از عهده توپ و تفنگ و ارتش منظم روسیه برآیند و تنها راه مقابله در برابر دشمن، اخذ همان وسایل و اقتباس همان نظام است. شاهزاده عباسمیرزا انسانی متجدد و مایل به ترقی و آبادانی ایران بود و هر قدمی که در آن زمان برداشته شد از قبیل اصلاح قشون، تشکیلات اروپایی در نظام، استعمال اسلحه جدید، فرستادن محصل به اروپا، جلب صنعتگران اروپایی و رواج علوم و صنایع جدید در ایران حاصل مساعی وی بود.
الهام ملکزاده، مسعود دادبخش: دوران حکومت فتحعلی شاه مصادف بود با جنگهای ایران و روس. با تصرف قفقاز به دست ارتش روسیه (۱۲۱۸ق) فتحعلی شاه عباس میرزا نایبالسلطنه و حکمران آذربایجان را مامور مقابله با ایشان کرد. عباس میرزا و وزیر با کفایتش میرزای بزرگ، طی همین جنگها به نقص ارتش ایران پی بردند و فهمیدند که باآلات و شیوههای جنگی قدیمی نمیتوانند از عهده توپ و تفنگ و ارتش منظم روسیه برآیند و تنها راه مقابله در برابر دشمن، اخذ همان وسایل و اقتباس همان نظام است. شاهزاده عباسمیرزا انسانی متجدد و مایل به ترقی و آبادانی ایران بود و هر قدمی که در آن زمان برداشته شد از قبیل اصلاح قشون، تشکیلات اروپایی در نظام، استعمال اسلحه جدید، فرستادن محصل به اروپا، جلب صنعتگران اروپایی و رواج علوم و صنایع جدید در ایران حاصل مساعی وی بود.
عباس میرزا و سایر فرماندهانی که از جبههها به تهران احضار شده بودند، به فتحعلی شاه فهماندند که ارتش ایران با این ساختار یارای مقابله با ارتش قدرتمند و تعلیم دیده روسیه را ندارد و باید فکری برای انتظام و تعلیم آن کرد. از آنجا که داخل کشور افراد آموزش دیدهای وجود نداشت تا بتوانند به کمک آنها سربازان و سپاهیان را آموزش دهند، راه علاج را استخدام مستشار نظامی از اروپا دیدند، اما تعلیمات افسران انگلیسی و فرانسوی نتیجه مطلوبی را که عباس میرزا خواهان آن بود، نداد و علت آن هم شاید عواملی از قبیل زیر باشد:
۱. تعلیمات نظامی جدید در قشون ایران سطحی بود و افسران خارجی بیشتر به فکر مصالح و منافع کشور خود بودند و چندان منفعتی برای ایران نداشتند.
۲. شکستهای عباس میرزا در جنگ با روسیه حس دلسردی و بیاعتمادی میان زمامداران کشور و خود وی به وجود آورد، به طوری که رفته رفته شور و شوق و حرارتشان در اصلاح نظام ایران به افسردگی و دلسردی مبدل گشت.
۳. مخالفت بعضی از سران قدیمی سپاه با نظام و ساختار آموزشی جدید، زیرا آن را باعث برهم خوردن موقعیت خود میدانستند و همچنین مخالفت شاهزادگان و درباریان با عباس میرزا و میرزای بزرگ و بیپولی عباس میرزا و عدم حمایت مالی از سوی فتحعلی شاه.
۴. قالبی که برای آموزشهای عمومی و نظامی مدرسه انتخاب شده بود، با روحیات مردم و وضعیت آن روز ایران سازگاری نداشت.
از این تاریخ به بعد، به دلیل دلسردی شاه و عباس میرزا و سایر سران حکومتی تا به حکومت رسیدن محمد شاه (۱۲۵۰-۱۲۶۴ق)، وقفهای در آموزش و تعلیم سپاه به شیوههای نوین به وجود آمد. محمد شاه فرزند عباس میرزا نایبالسلطنه که در سال ۱۲۴۹ق، یک سال زودتر از فتحعلی شاه درگذشت، با وجود زنده بودن بسیاری از عموهایش، تنها به واسطه یکی از بندهای عهدنامه ترکمانچای که طبق آن روسیه حق جانشینی فتحعلی شاه را از آن عباس میرزا و فرزندان وی میدانست، به عنوان ولیعهد فتحعلی شاه انتخاب شد و در سال۱۲۵۰ق، با کمک روسیه و تلاش میرزا ابوالقاسم قائم مقام به سلطنت رسید.
محمد شاه اصول مملکتداری را نزد پدرش آموخته بود، هر چند که آن استعداد و توانایی جسمی و روحی عباس میرزا را نداشت، ولی به هر صورت میخواست، جانشین شایسته پدر باشد. وی برای اثبات شایستگی خود یا از روی آیندهنگری، علاقه خود را به تعلیم و آموزش سپاه نشان داد و سعی کرد با کمک گرفتن از افسران اروپایی، کمی نظم و سر و سامان به سپاه کشور بدهد.
مدارس نظامی که در زمان عباس میرزا با اعتراض روسیه مواجه و برچیده شدند، در زمان محمد شاه مجدا افتتاح شدند. سرتیپ «ایزی دوروبوروسکی» ـ که از مهاجران لهستانی بود ـ به ریاست مدرسه نظام ایران انتخاب شد. وی در جنگ هرات (۱۲۵۴-۱۲۵۳ق) فرماندهی سپاه ایران را داشت و همراه بسیاری از شاگردانش کشته شدند؛ بعد از جنگ هرات سر لشکر «آنتوان بوروسکی» فرزند سرتیپ بوروسکی برای احیای مدرسه مزبور مساعی بسیار به کار برد. همزمان با همین دوران، محمد شاه در سال ۱۲۵۱ق، برای تعلیم نظامیان و تاسیس ارتش ایران از یک هیات نظامی انگلیسی دعوت به عمل آورد. هیات انگلیسی به ایران آمد و ژنرال راولینسون مشغول تعلیم نظام در ایران شد، ولی تا سال ۱۲۵۴ق، این مدرسه حتی یک افسر هم به ارتش ایران تحویل نداد و شاگردان کلاس آخر آن در مشاغل غیرنظامی داخل شدند و چند نفر هم با درجه گروهبانی وارد ارتش شدند.
پس از پایان جنگ اول هرات، روابط ایران و فرانسه مجددا برقرارشد. «کنت دوسرسی» به همراه دوازده افسر در رستههای مختلف برای آموزش و پرورش و تاسیس سازمان ارتش در تاریخ ۵ شوال ۱۲۵۵ق/ ۱۲دسامبر۱۸۳۹م، به ایران آمدند؛ ولی به دلیل دخالتهای روسیه و انگلیس، این هیات پس از چهار سال بیکاری و صرف هزینه هنگفت بدون اینکه از وجود آنان استفاده شود، به فرانسه بازگشتند.
ناصرالدین شاه در سال ۱۲۶۴ هـ.ق، به سلطنت رسید و نزدیک به پنجاه سال بر سریر قدرت تکیه زد. در چهار سال ابتدایی حکومت وی، میرزا تقیخان امیرکبیر مقام صدارت را دارا بود. وی سعی و تلاش زیادی برای اصلاح امور مملکت و به ویژه اصلاح ساختار ارتش ایران انجام داد. سرانجام به دلیل سنگاندازی بیگانگان و دسیسههای درباریان در سال ۱۲۶۸ق، از سمت خود عزل و مدتی بعد به فرمان ناصرالدین شاه در حمام فین کاشان به قتل رسید.
اولین اقدام امیرکبیر پس از رسیدن به صدارت، اصلاح ساختار ارتش بود. وی اساس سازمان ارتش و طریقه سربازگیری را بر اصول بُنیچه* قرار داد و با اختصاص جیره به سربازان، گرفتن سیورسات و مایحتاج را از رعیت که باعث غارت اموال مردم و به ویژه دهنشینان میشد، ممنوع کرد. با این همه به نظر میرسد که تلاش وی زیاد موثر واقع نشد، زیرا در نسخه خطی قانون نظامیه، که دو سال پس از مرگ امیر به نگارش درآمده، حسنعلی افشار به انتقاد از سیستم رایج پرداخته و آن را باعث غارت اموال رعیت و خالی شدن روستاها از ترس سپاهیان میداند، و توصیه میکند که جیره و مایحتاج سربازان همراه قشون حمل شود، یا وجه آن نقدا به سربازان پرداخته شود تا طمع در اموال روستاییان نکنند.
با این همه در مدت کوتاه صدراعظمی امیرکبیر، سر و سامانی به سازمان نامرتب ارتش آن روز ایران داده شد و با تکیه بر اصول بنیچه بندی، پنجاه هزار سپاه پیاده نظام و تیرانداز و دوازده هنگ (فوج) سواره نظام (هر هنگ۸۰۰ نفر)، دو هزار توپچی و دویست زنبورکچی** و سرباز به خدمت احضار شدند.
دوره سلطنت پنجاه ساله ناصرالدین شاه (۱۲۶۴-۱۳۱۳ق) مصادف با دوره ترقیات سریع علمی و صنعتی در اروپا بود. این پیشرفت سریع و وسیع در علم و صنعت، علوم نظامی را نیز بیبهره نگذاشت و باعث شد امیرکبیر بیش از پیش به بسط تعلیم و تربیت به شیوه نوین و اروپایی بپردازد. در رسیدن به مقصود، امیرکبیر دو راه پیش رو داشت:
۱. اعزام محصل به خارج از کشور؛
۲. ساخت مدرسهای به همان سبک و سیاق و روش و آموزش با آوردن معلمانی از کشورهای اروپایی.
امیر با توجه به تجربیات قبلی حاصل از فرستادن این شاگردان و معاشرت و نشست و برخاست با این تحصیل کردگان در تبریز، متوجه ناکارآمدی لازم آنها شده بود. پس صلاح کشور را در انتخاب راه دوم دید تا هم شمار زیادتری از ایرانیان بتوانند به تحصیلاتی بالاتر از سطوح مقدماتی بپردازند و هم از خرج زیاد و طمعورزی افراد خارجی جلوگیری شود. کار ساخت مدرسه در سال ۱۲۶۶ق، در محل شمال شرقی ارگ شاهی که قبلا سربازخانه بود، آغاز شد. نقشه ساختمان توسط میرزارضا مهندسباشی و از روی نقشه سربازخانه و عمارت «وولیچ» انگلستان کشیده شد و محمدتقیخان معمارباشی ساختمان آن را به عهده گرفت و در سال ۱۲۶۹ق، کار مدرسه به اتمام رسید. مدرسه قبل از آنکه بنای آن به اتمام برسد، سیزده روز پیش از قتل امیرکبیر، یعنی در تاریخ پنجم ربیع الاول ۱۲۶۸ ق، افتتاح شد و بودجه آن برای سال نخست۷۷۵۰ تومان برابر با ۳۸۷۵ لیره انگلیس بود.
دارالفنون مدرسهای در حدود مدارس نظامی مشتمل بر رشتههای مختلف بود.درسهای اصلی مدرسه عبارت بودند از: پیاده نظام، سواره نظام، توپخانه، مهندسی، طب و جراحی، داروسازی و معدنشناسی. شاگردان هر درس یا هر رشته، کلاس خاصی داشتند که به اسم همان درس خوانده میشد و برای هر دسته از دانشجویان، لباسی مخصوص در نظر گرفته شده بود و به صورت رایگان در اختیار ایشان قرار میگرفت. هر دانشجو ماهانه مبلغ دهریال حقوق دریافت میکرد. هر سه ماه یک بار از دانشجویان آزمایش به عمل میآمد و در امتحان آخر سال، شاه همراه وزرا و اولیای دانشجویان به دارالفنون میآمدند و به کسانی که از عهده امتحان برآمده بودند، جوایزی اعطا میکرد.
با آنکه هدف از تاسیس دارالفنون، فراهم ساختن بستری مناسب برای ادامه تحصیل و گسترش علوم و فنون جدید در سطح جامعه بود، باز جنبه اشرافیتی کار پر رنگ بود، زیرا همه دانشجویان از اولاد شاهزادگان عظام، امرا، اعیان و رجال دولت بودند.
هنگامی که امیرکبیر قصد تاسیس مدرسه را داشت، به دلیل نبود افراد آشنا به علوم جدید در ایران، مجبور شد به استخدام معلم از خارج مبادرت کند. وی که تجربه آوردن معلم از فرانسه و انگلستان را از نزدیک لمس کرده بود، تصمیم به استخدام معلم از اتریش و پروس گرفت. این دو کشور که از لحاظ پیشرفتهای علمی بسیار درخشان و شهره بودند، از لحاظ جهانگیری و استعماری چندان قدرتی نداشتند و به همین دلیل خطری سیاسی برای ایران نداشتند. «موسیو جان داود»، عضو وزارت خارجه و مترجم دولت ایران و جزو اعضای سفارت ایران در سن پطرزبورگ، برای آوردن معلم از اتریش و پروس مامور گشت. دولت اتریش با پیشنهاد ایران موافقت کرد و جان داود در محرم ۱۲۶۸ق، دو روز پس از عزل امیرکبیر، همراه شش معلم از اتریش و یک معلم دواساز از ایتالیا که آن موقع در دست اتریش بود، به ایران بازگشت. این معلمان عبارت بودند از: سروان گومونز معلم پیاده نظام، ستوان کرزیز معلم توپخانه، ستوان نمیرو معلم سواره نظام، سروان زاتی معلم مهندسی، کارنوتا معلم علم معدن، دکتر پولاک معلم طب و جراحی و معلم ایتالیایی دارو سازی فوکه تی.
دارالفنون در روزیکشنبه پنجم ربیعالثانی۱۲۶۸ق / ۷دی۱۲۳۰ش افتتاح شد و ۱۰۵ نفر به عنوان دانشجویان مرحله نخست به ناصرالدین شاه معرفی شدند که از این تعداد، سی نفر دانشجوی پیاده نظام، ۲۶ نفر دانشجوی توپخانه و ۵ نفر دانشجوی سواره نظام بودند؛ یعنی در مجموع ۶۱ نفر از ایشان مستقیما مشغول به تحصیل در علوم نظامی بودند که این حقیقت به وضوح اهمیت آموزش نظامی را در مدرسه دارالفنون نشان میدهد.
نکته دیگر، زبان تدریس در دارالفنون است که با وجود معلمان اتریشی و ایتالیایی، زبان تدریس در دارالفنون فرانسوی بود، زیرا در تهران غیر از آندره خیاط اتریشی، کسی از زبان اتریشی (آلمانی) سر در نمیآورد، ولی مترجم زبان فرانسه متعدد بود، از جمله دانشجویانی که در زمان محمد شاه به فرانسه رفته و برگشته بودند.
امیرکبیر خواستار تحولات گسترده در تعلیمات نظامی ایران بود و علاقه داشت که افراد سپاه ایران بر اساس قانون علمی، مشق و تعلیم ببینند و حتی این شوق فراوان به حدی بود که قسمت نظامی دارالفنون، هشت ماه زودتر از افتتاح رسمی مدرسه شروع به کار کرد.
پس از بررسی تاریخچه مدارس نظامی، مشخص میشود که با تمام تدابیر صورت گرفته در ادوار مختلف، تشکیل و تاسیس این مدارس همواره نتیجه دلخواه را دارا نبوده است. آموزش و تعلیم سپاه به روشهای نوین از دوره حکومت شاه عباس اول و با آمدن برادران شرلی به ایران آغاز گردید، ولی همواره صورتی مقطعی داشته و پس از مدتی به بوته فراموشی سپرده شده است. پادشاهان و حکام، معمولا پس از شکستهای جنگی یا هنگامی که قصد آغاز جنگی را داشتند، به فکر آموزش و تعلیم سپاه و تاسیس مدارس نظامی با کمک اروپاییان میافتادند، ولی پس از مدتی با پایان نبرد یا فراموشی رنج شکست و انتقام، رفته رفته این امر نیز به فراموشی سپرده میشد. شاید بتوان گفت که عوامل عدم موفقیت این مدارس عبارت بودند از:
۱. اتکای کامل به اروپاییان، برای تهیه اسلحه و ابزار آلات جنگی و اعزام معلم و آموزش سپاهیان ایران؛
۲. سنگاندازی عدهای از شاهزادگان، امرا و صاحب منصبان که نوین و به روز شدن سپاه را برخلاف مواضع خود میدیدند؛
۳. دلسردی و سستی پادشاهان و حکام، زیرا میخواستند هرچه سریعتر به نتیجه برسند، ولی با گذر زمان از این کار دلسرد میشدند؛
۴. عدم استقبال سپاهیان و فرماندهان، زیرا علاقهای به آموزش دیدن از یک غیر مسلمان نداشته و مایل نبودند او را بالاتر از خود بدانند.
۵. عدم حمایتهای مالی به طوری که سربازان رو به فروش ابزار آلات جنگی و حتی چپاول و غارت مردم میآورند.در واقع اولین مدرسه به معنای واقعی آن دارالفنون بود. در این مدرسه با اینکه دارای شالوده و پایه نظامی بود، به تدریس سایر علوم نیز پرداخته میشد. به طور کلی میتوان نتیجه گرفت تا زمان تشکیل دارالفنون موفقیت چندانی در اصلاح روشها، فنون و همچنین نوین کردن ساز و برگ نظامی به دست نیامد و تنها پس از تاسیس این مدرسه بود که روند اصلاحات در تمامی شئون نظامی تسریع یافت.
* تعهد اهالی هر ناحیه روستایی به آماده کردن و فرستادن عدهای سرباز برای خدمت در قشون دولتی.
**زنبورکچی: متصدی نوعی توپ کوچک
منبع: پیام بهارستان
ارسال نظر