نگاهی به مدارس نظامی نوین ایران، از دوره صفویه تا تاسیس دارالفنون
از شمشیر تا قمپز!
الهام ملکزاده، مسعود دادبخش: با کمی کنکاش در باب مدارس نظامی نوین در ایران، مشخص میشود که تا چندین دهه، الگوبرداری از شیوههای آموزشی اروپایی تمام و کمال اعمال میشده است. سوالی که در این جا مطرح میشود، این است که آیا با تمام راهکارهای در نظر گرفته شده، موفقیت مورد نظر به دست آمده و اگر این موفقیت حاصل شده است، کیفیت و سرعت حصول آن چگونه بوده است؟ به نظر میرسد که با توجه به تمام تدابیر در نظر گرفته شده و اصرار بر کپی دقیق دانش نظامی روز از کشورهای اروپایی، باز هم موفقیت پیشبینی شده حاصل نشد و کیفیت و سرعت دستیابی به دانش روز نظامی تا زمان تاسیس دارالفنون چندان قابل دفاع نیست و تنها پس از تشکیل مدرسه دارالفنون است که این روند تسریع مییابد.
الهام ملکزاده، مسعود دادبخش: با کمی کنکاش در باب مدارس نظامی نوین در ایران، مشخص میشود که تا چندین دهه، الگوبرداری از شیوههای آموزشی اروپایی تمام و کمال اعمال میشده است. سوالی که در این جا مطرح میشود، این است که آیا با تمام راهکارهای در نظر گرفته شده، موفقیت مورد نظر به دست آمده و اگر این موفقیت حاصل شده است، کیفیت و سرعت حصول آن چگونه بوده است؟ به نظر میرسد که با توجه به تمام تدابیر در نظر گرفته شده و اصرار بر کپی دقیق دانش نظامی روز از کشورهای اروپایی، باز هم موفقیت پیشبینی شده حاصل نشد و کیفیت و سرعت دستیابی به دانش روز نظامی تا زمان تاسیس دارالفنون چندان قابل دفاع نیست و تنها پس از تشکیل مدرسه دارالفنون است که این روند تسریع مییابد.
تاریخچه مدارس نظامی نوین
با نگاهی به سیر تکاملی تاریخ ایران به این نتیجه میرسیم که تا قبل از دوره صفویه، آموزش سپاه و نظام به طور نوین صورت نمیگرفت. آموزش و تعلیم و تربیت سپاه مانند سایر علوم مرتبط و وابسته به سیر تمدن در اروپا است و از آنجا که روش و شیوههای نوین تعلیم و تربیت و آموزش سپاه و اکتشافات و اختراعات در صنعت و نظام، به صورت علمی وارداتی از اروپا به ایران آمد، پس باید اندکی درباره تاریخ شکوفایی علمی و تمدن در اروپا بدانیم. محققان، شروع تمدن جدید را با آغاز تاریخ قرون جدید اروپا مصادف میدانند و سال ۱۴۵۳ م/ ۸۵۷ ق، را مبدا این تاریخ میشمارند. این تاریخ مصادف است با سقوط قسطنطنیه که قطب سیاست و تجارت دنیای مسیحیت به حساب میرفت و تحولات و جهشهای عظیمی در زمینههای علمی، صنعتی و نظامی اروپا به وجود آورده بود؛ به طوری که سبب پدید آمدن رنسانس، اصلاح مذهب مسیح، کشف سرزمینهای تازه و اختراعات شگرف و سودمند شد.
اکتشافات جغرافیایی و کشف سرزمینهای جدید باعث شد کشورهای اروپایی برای به دست آوردن سرمایههای نهفته در آنها با یکدیگر درگیر شوند و جنگها و نبردهای خونینی به وجود آورند. رفتهرفته اهمیت شیوههای نوین جنگی و ارتش آماده و تعلیم دیده بیش از پیش مشهود شد و علوم نظامی هم از اختراعات و اکتشافات جدید بیبهره نماند. ابزارآلات جدید جنگی اعم از توپ و تفنگ اختراع شد و روش و فنون جنگی تغییرات گستردهای کرد و به موازات آن لازم شد که شیوه تعلیم و تربیت سپاه نیز نوین شود. پس میتوان گفت که آموزش و تعلیم سپاه به شیوه نوین، بسته به شرایط آن روز جهان اجتنابناپذیر بود و کشورهای اروپایی در این کار تلاش زیادی کردند و کشورهای دیگر هم برای آنکه بتوانند در برابر غول استعمار مقاومت کنند، کم کم مجبور به فراگیری این فنون شدند. آغاز دوره جدید در اروپا با دوره هرج و مرج و کشمکش در ایران مصادف بود؛ به طوری که قسمتهای مختلف آن بین شاهزادگان تیموری و ترکمنان آق قویونلو و قراقویونلو مورد نزاع بود و امنیت و آرامش که پایه اساسی تمدن و پیشرفت کشور است، وجود نداشت. شاید بتوان گفت تنها دورهای که ایران اندکی آشنایی با تمدن جدید پیدا کرد، دوره حکومت اوزون حسن آق قویونلو بود. وی به واسطه رقابت با حکومت عثمانی سعی کرد که با بهره گرفتن ازدانش و تجربه اروپاییان و به ویژه ونیزیها و استفاده از آلات جنگی نوین به جنگ با عثمانی برخیزد که البته توفیقی حاصل نکرد.
این اولین آشنایی ایران با تمدن جدید بود. زیرا قبل ازآن نه ارتباط صحیح و منطقی بین ایران و اروپا برقرار بود و نه تمدن جدید چنان قوی شده بود که بتواند به خارج از اروپا صادر شود. پس از آن مجددا وقفهای در ارتباط ایران با تمدن جدید و بالطبع شیوه آموزشهای جنگی نوین رخ داد. شاهان اولیه صفوی که از سال۹۰۷ هـ.ق، زمام امور را در دست گرفته بودند، به دلیل تعصبات مذهبی و تفاوتهای دینی، چندان روی خوشی به اروپاییان نشان نمیدادند. جرقه این ارتباطات دوباره با به سلطنت رسیدن شاه عباس اول (۱۱۳۸- ۹۹۶ ق) زده شد. وی سعی کرد با برقراری ارتباط با تمدن جدید و یادگیری و وارد کردن علوم نوین در ایران، در برابر قدرت امپراتوری عثمانی و پرتغالیها که جزایر و بنادر جنوب ایران را در دست داشتند، خودنمایی کند.
آموزش نوین سپاه در دوره صفویه
شروع آموزشهای نظامی پیشرفته و به سبک و سیاق اروپایی، از دوره صفویه و در دوران زمامداری شاه عباس اول صفوی بود. دوره صفویه مصادف با دوره اقتدار عثمانیان و پیشروی سپاهیان ترک در کشورهای اروپایی بود؛ از این رو اروپاییان سعی میکردند با فرستادن نمایندگانی، ایران را ضد این دشمن پر قدرت تحریک کنند و با درگیرکردن سپاه ترک در جبهه شرق، از پیشروی ایشان در جبهه غرب در امان باشند؛ اما کسانی از ایشان هم به خواست خود یا به خواست دولتهایشان در نیرومندی ارتش ایران و تجهیز آن به جنگ افزارهای گرم کوشیدند و شاهان صفوی نیز که شکست سپاهیان ایران را در دشت چالدران با همه جان فشانیها فراموش نکرده بودند، همواره در اندیشه آن بودند که ارتش خود را در نیرومندی به پایه ایشان رسانند.
البته این بدان معنا نیست که ایرانیان هیچ آشنایی با جنگ افزارهای گرم نداشتند، بلکه از زمان آق قویونلوها (اوزون حسن) با این سلاحها آشنا بودند؛ به طوری که شیخ حیدر در محاصره قلعه گلستان، در سال ۸۹۳ ق، یعنی ۲۶ سال قبل از نبرد چالدران، از توپ و سلاحهای سنگین استفاده کرد. بعدها هم پس از اشغال جزایر خلیج فارس توسط پرتغالیها، جزیره قشم مرکز فروش سلاح گرم شد.
شاه عباس که دریافته بود با سلاحها و روشهای سنتی نمیتواند هم به مقابله با عثمانی که دارای توپ و اسلحه سنگین بود، بپردازد و هم پرتغالیها را از سواحل و جزایر خلیج فارس بیرون کند، درصدد برآمد از متخصصان اروپایی، بهویژه از متخصصان انگلیسی استفاده کند.
در سال ۱۰۰۶ ق، سرآنتونی شرلی و برادرش رابرت شرلی که از نجیبزادگان و صنعتگران انگلستان بودند، همراه ۲۴ نفر دیگر وارد ایران شدند. سروان پاول و سروان توماس، افسر سواره نظام و یک نفر توپچی که متخصص در امر ساخت اسلحه و توپریزی بود همراه این هیات بودند. ماموریت این هیات ظاهرا ایجاد روابط بازرگانی بود؛ ولی در حقیقت آنها برای بیرون کردن پرتغالیها از سواحل و جزایر خلیج فارس و دریای عمان به ایران آمده بودند. وی از برادران شرلی خواست که نظامیان ارشد ایرانی را با اصول و فنون نظامی که در اروپا تدریس میشد، آشنا سازند. کوششهای برادران شرلی و دستیارانشان در آموزش سپاهیان ایران بسیار کارگر افتاد و آنان را با روشهای نوین نبرد در میدانها و پیکار با جنگافزارهای گرم آشنا ساختند و نیز کارخانههای توپریزی و جنگافزارسازی در اصفهان برپا شد که تا سال ۱۲۲۴ق، همچنان کار میکردند.
سپاهیانی که به دست هیات برادران شرلی به شیوه ارتش نوین اروپا آموزش دیده و پرورش یافته بودند، پیادگان یا «تفنگچیلر» نامیده میشدند. تعداد آنان نزدیک به بیست هزار تن بود و سرداران این دسته را «تفنگچیلر باشی» یا «تفنگچی آقاسی» میگفتند و جنگافزارشان شمشیر و خنجر و تفنگهای فتیلهای ساخت کارخانههای اصفهان بود. حقوقشان از خزانه دولتی پرداخت میگردید. تفنگچیان هنگام راهپیمایی و لشکرکشی بر اسب سوار میشدند، ولی هنگام پیکار در میدانهای جنگ بیشتر پیاده تیراندازی میکردند.
البته تعلیم و آموزش سپاهیان در این دوره زیاد دوام نداشت و بعد از شاه عباس اول، ایرانیان به تدریج از مجالست با اروپاییان خودداری کردند و موضوع آموزش فنون نظامی با روش اروپاییان متوقف شد. ایرانیان استفاده از توپ را در مقابل دشمن عاجز و علیه افراد بشر، ناجوانمردانه و همچنین باعث کند شدن حرکت سوار نظام میدانستند، به طوری که بالاخره صنف توپخانه ایران در زمان سلطنت شاه عباس دوم (۱۰۵۲- ۱۰۷۷ ق) منحل شد.
مدارس نظامی در دوره قاجار
پس از سقوط صفویه تا شروع دوره قاجار فترتی در رابطه با آموزش سپاه با شیوههای نوین به وجود آمد. در این دوران کشور دچار هرج و مرج فراوان شد و قدرت دست به دست میچرخید. مدتی در دست افاغنه، دورهای نیز در دست افشاریه و زندیه بود و نهایتا به دست قاجارها رسید.
در این مدت دو دوره ثبات نسبی در کشور به وجود آمد که اولین آن مربوط به دوره حکومت نادرشاه افشار (۱۱۴۸-۱۱۶۰ق) است. وی در این ایام همواره در حال جنگ بود و اقدام به ساخت اولین نیروی دریایی ایران پس از اسلام کرد، هر چند که با صرف هزینههای زیاد موفقیت چندانی در این امر پیدا نکرد، به طوری که یک سال پس از کشته شدن وی، ناوگان ایران دیگر وجود نداشت. دوره دوم مربوط به حکومت سیساله کریم خان زند (۱۱۶۳-۱۱۹۳ق) است. در این سالها کریم خان به غیر از تصرف بصره، لشکرکشی عمدهای انجام نداد و علاقهای به آموزش و تعلیم سپاه نشان نداد، حتی قسمت اعظم ارتش را هم مرخص کرد.
در ابتدای دوره قاجار، وضع ارتش روی همان اساس دوره صفویه افشار و زندیه برقرار بود. همچنان اصطلاحات ترکی در محاورات به کار میرفت و فقط نفر نظامی، به تقلید از روسیه سالدات نامیده میشد. دوره حکومت آغا محمدخان دوره تثبیت قدرت قاجار بود و همواره به جنگ و خونریزی گذشت. وی مردی سختگیر و سنگدل، ولی با کفایت و مدبر بود و توانست به اوضاع ایران سر و سامان نسبی بدهد. وی به امور سربازان اهمیت زیادی میداد و با آنکه انسان خسیسی بود، درباره سربازان از بذل مال دریغ نداشت. آغا محمدخان هیچگاه سربازان را بیکار نمیگذاشت و هنگامی که مشغول به جنگ نبودند، سربازان را به دشت و دمن برای تمرین اسبسواری و تیراندازی میفرستاد.
در زمان حکومت وی، چند تن از سپاهیان قرهباغ و نخجوان که از ارتش روس خارج شده و به ایران مهاجرت کرده بودند، برای تعلیم قشون ایران در اردوگاه قزوین به کار گماشته شدند، ولی به علت کمی تعداد افسران معلم و علاقه سپاهیان و خود آغا محمد خان به رسوم قدیم سپاهیگری، پیشرفت چندانی در امور سپاه حاصل نشد.
با مرگ وی، برادرزادهاش فتحعلی شاه (۱۲۱۲-۱۲۵۰ق) بر سریر قدرت نشست. دوران حکومت فتحعلی شاه مصادف بود با جنگهای ایران و روس. با تصرف قفقاز به دست ارتش روسیه (۱۲۱۸ق) فتحعلی شاه عباس میرزا نایبالسلطنه و حکمران آذربایجان را مامور مقابله با ایشان کرد. عباس میرزا و وزیر با کفایتش میرزای بزرگ، طی همین جنگها به نقص ارتش ایران پی بردند و فهمیدند که با آلات و شیوههای جنگی قدیمی نمیتوانند از عهده توپ و تفنگ و ارتش منظم روسیه برآیند و تنها راه مقابله در برابر دشمن، اخذ همان وسایل و اقتباس همان نظام است. شاهزاده عباس میرزا انسانی متجدد و مایل به ترقی و آبادانی ایران بود و هر قدمی که در آن زمان برداشته شد از قبیل اصلاح قشون، تشکیلات اروپایی در نظام، استعمال اسلحه جدید، فرستادن محصل به اروپا، جلب صنعتگران اروپایی و رواج علوم و صنایع جدید در ایران حاصل مساعی وی بود. پس طی دوره اول جنگهای ایران و روس (۱۲۰۸- ۱۲۱۸ق) بود که ایران پی به ضعف نظامی و علمی خود برد. ساختار ارتش ایران پس از سقوط سامانیان، همواره وابسته به ایلات و عشایر بود و سپاه ایران هیچ گونه آشنایی با شیوههای جنگی نوین و آرایش نظامی منظم و تعلیم و تربیت سپاه به طریق اصولی آن نداشت.
استفاده از دانش خارجیان در امور نظامی به دورههای قبل یعنی به دوره نادر و حتی شاه عباس باز میگردد، اما فکر ایجاد ارتش جدید به سبک اروپایی از نتایج مستقیم شکستهای ایران در جنگ نخست با روسیه بود.
عباس میرزا و سایر فرماندهانی که از جبههها به تهران احضار شده بودند، به فتحعلی شاه فهماندند که ارتش ایران با این ساختار یارای مقابله با ارتش قدرتمند و تعلیم دیده روسیه را ندارد و باید فکری برای انتظام و تعلیم آن کرد. از آن جا که داخل کشور افراد آموزش دیدهای وجود نداشت تا بتوانند به کمک آنها سربازان و سپاهیان را آموزش دهند، راه علاج را استخدام مستشار نظامی از اروپا دیدند. انگلیسیها برای انجام این کار جزایر خارک و هرمز را مطالبه کردند و ضمنا خواستار ساختن استحکامات نظامی در بعضی بنادر ایران شدند که مورد قبول شاه واقع نشد. پس به سمت قدرت آن روزهای اروپا یعنی فرانسه و امپراتور نامدارش ناپلئون متمایل شدند. ناپلئون نیز که فکر اشغال هندوستان از طریق ایران و ضربه زدن به قدرت انگلستان و روسیه را در سر میپروراند، متمایل به برقراری رابطه با ایران بود.
طرفین، سفرایی را به دربار یکدیگر اعزام کردند و سرانجام در تاریخ ۲۵ صفر۱۲۲۲ق/ چهاردهم مه۱۸۰۷م، قراردادی در فین کن اشتاین لهستان بین دو دولت به امضا رسید که به معاهده فین کناشتاین مشهور شد. از مواد مهمی که به خواسته ایران در این قرارداد گنجانده شده بود، موضوع تعلیم و تربیت سپاهیان ایران به شیوه نوین و آموزش سربازان و افسران ایرانی در زمینه وسایل جدید و فنون جنگی نو و قواعد انضباطی و علوم نظامی بود که اندکی پس از عقد قرارداد ناپلئون سرتیپ سوار گاردان را به ریاست یک هیات هفتاد نفری به ایران فرستاد و اعضای این هیات بلافاصله کار خود را در ایران شروع کردند.
این هیات برای اصلاح ساختار ارتش ایران، دست به اقدامات اصلاحی زیر زد:
در تهران، اصفهان و تبریز چندین پایگاه آموزشی دایر کردند و افسران و درجهداران پیاده نظام به افراد آموزش نظامی میدادند. دو کارخانه توپریزی در تهران و اصفهان دایر کردند.
یگان سواره، پیاده، توپخانه و مهندسی را از یکدیگر جدا و مستقل کردند و برای هر کدام آموزش مخصوص در نظر گرفتند و جنگ با سرنیزه را که در ایران معمول نبود، به سپاهیان آموزش دادند.
لباس سربازان را مشابه لباس نظامی فرانسویان (نیم تنه آبی و شلوار توسی) متحدالشکل کرده و علایم و درجات نظامی را مشخص کردند.
علاوه بر آشنا ساختن سپاه ایران با اصول جدید نظام اروپایی، اعضای این هیات وظیفه داشتند که از راهها، معابر و بنادر ایران نقشهبرداری کنند، به ساختمان قلعه و تهیه مقدمات حمله به روسیه بپردازند و راه حمله به هندوستان را هموار کنند، ولی سرانجام کار این هیات چندان موفقیتآمیز نبود. آموزش و تعلیمات نظامی فرانسویان وضع سپاه ایران را بهبود بخشید، اما خیلی زود دولت فرانسه به امضای معاهده تیلسیت با روسیه پرداخت و نسبت به تعهداتش در قبال ایران بیتفاوت شد. در همین زمان انگلیس که از برقراری صلح بین روسیه و فرانسه بیمناک شده بود، از فرصت استفاده کرد و نمایندگانی را به ایران اعزام کرد. شاه این نمایندگان را به حضور پذیرفت و گاردان و هیات همراهش به بهانه اینکه ورود نماینده دولت انگلیس به حیثیت فرانسه لطمه میزند، بدون اجازه ناپلئون و در تاریخ ۱۲۲۳ق، از راه آذربایجان، ایران را ترک کردند. حضور نمایندگان انگلیسی از جمله سرهارفورد جونز و سرگور اوزلی باعث شد که ایران معاهدههایی را با انگلیس امضا کند و طبق بندهایی از آن، انگلیس موظف شد که هیاتی را برای تعلیم و تربیت سپاه ایران اعزام کند.
حضور هیاتهای انگلیسی در ابتدا موثر واقع شد و افسران انگلیسی به خصوص کریستی، هارت و لیندزی در تبریز اقدام به تربیت سپاهیان با روشهای نوین اروپایی کردند، ولی پس از مدتی و به دلایلی ناشی از بیعلاقگی فتحعلی شاه و سستی عباس میرزا به علت قطعی شدن شکست از روسیه و همچنین علاقه افسران انگلیسی به پیروی از خواستههای دولت متبوع خود ـ که پس از برطرف شدن خطر ناپلئون، چندان علاقهای به قوی کردن سپاه ایران نداشت ـ درسال ۱۸۱۵م، تقریبا تمام افسران ارشد انگلیسی ایران را ترک کردند و به فرمان شاه جز ۱۰ هزار نفر سرباز در آذربایجان بقیه مرخص شدند. نکته جالب درباره افسران اعزامی انگلیس آن است که غیر از یک نفر، همگی آنها از هندوستان به ایران آمده بودند و برای خدمت در مستعمرات تربیت شده و تعلیم دیده بودند. با این تفاسیر شاید بتوان علت اصلی حضور انگلیسیها در ایران را با توجه به دخالتهای گاه و بی گاه و نفوذ فراوان آنها در دورههای بعدی تاریخ ایران فهمید.با اینکه هیات فرانسوی به سرکردگی گاردان، ایران را با ناراحتی ترک کرد، ولی پس از رفتن افسران انگلیسی، عباس میرزا و وزیرش میرزا بزرگ، پس از عهدنامه گلستان در صدد استخدام مستشاران فرانسوی برآمدند، اما به صورت جدی این طرح دنبال نشد. با این حال، در همان زمان، عدهای از افسران فرانسوی برای تعلیم کردهای حوزه حکومتی محمدعلی میرزا دولتشاه به کرمانشاه آمدند که مشهورترین ایشان سرهنگ دروویل است. البته این افسران فرانسوی هم کاری از پیش نبردند.
منبع: پیام بهارستان
ارسال نظر