نگاهی به رسائل اقتصادی و اجتماعی محمدابراهیم بدایع نگار تهرانی
اسناد تحول فکری در دوره قاجار
مهبانو علیزاده: در مجموعه خطی کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران مجموعهای وجود دارد که اکنون به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران انتقال یافته است. برخی پژوهشگران به اشتباه آن را اثر جعفر قلیخان صاحب «دره نجفیه» دانستهاند. اما نویسنده واقعی آنها میرزا محمدابراهیم منشی نواب بدایعنگار (وفات ۱۲۹۹ق) است، وی فرزند محمدمهدی نواب عالمی ادیب، خوشنویس، مورخ، سیاستمدار و روشنفکر دوره محمدشاه و ناصرالدین شاه بود که آثار ارزشمندی از او به یادگار مانده است. رساله نخست شرح احوال خود نوشت بدایعنگار است؛ رساله دوم درباره مالیات و مداخل دولت است، بنا بر نوشته دانش پژوه نسخه دیگر آن در مجموعه حقوق موجود است که با نسخه قبلی تفاوتهایی جزئی دارد، سومین رساله درباره اسکناس و موضوع آخرین رساله درباره صنایع و معادن است.
مهبانو علیزاده: در مجموعه خطی کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران مجموعهای وجود دارد که اکنون به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران انتقال یافته است.برخی پژوهشگران به اشتباه آن را اثر جعفر قلیخان صاحب «دره نجفیه» دانستهاند. اما نویسنده واقعی آنها میرزا محمدابراهیم منشی نواب بدایعنگار (وفات ۱۲۹۹ق) است، وی فرزند محمدمهدی نواب عالمی ادیب، خوشنویس، مورخ، سیاستمدار و روشنفکر دوره محمدشاه و ناصرالدین شاه بود که آثار ارزشمندی از او به یادگار مانده است. رساله نخست شرح احوال خود نوشت بدایعنگار است؛ رساله دوم درباره مالیات و مداخل دولت است، بنا بر نوشته دانش پژوه نسخه دیگر آن در مجموعه حقوق موجود است که با نسخه قبلی تفاوتهایی جزئی دارد، سومین رساله درباره اسکناس و موضوع آخرین رساله درباره صنایع و معادن است. سبک هر چهار رساله همانند است و در یک زمان نگاشته شده و تنها رسالههای اسکناس و صنایع، دارای تاریخ ۱۲۹۱ق است.
بدایعنگار آثار متعدد دیگری نیز دارد که برخی آنها انتشار یافته است و از بعضی دیگر اثری در دست نیست. خان ملک ساسانی به اختصار نکاتی را از کتاب «عبره الناظرین و عبره الحاضرین» او که به سبک سعدی و در هجو میرزا حسینخان است در کتاب سیاستگران دوره قاجار خود نقل میکند و اعتمادالسلطنه در المآثر و الآثار نیز به برخی از آثار او اشاره کرده است.
نوشتههایی که در زمینه کشورداری از دوره قاجار باقی مانده است، دودستهاند: دسته نخست در زمره کتابهای اخلاق و سیاست به شمار میآیند و تالیف این نوع آثار دارای سابقهای طولانی است و دیگری نوشتههایی است که «چکیده کلک هوشیاران باریک نگریست» که اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی کشور را با دیده انتقاد نگاه کردهاند و بر شیوه کشورداری شاه و دولتمردان ایرادهای اساسی گرفتهاند. اینگونه نوشتهها سابقهای طولانی ندارند. ظاهرا دستورالاعقاب اثر میرزا مهدی پدرمیرزا محمدابراهیم بدایعنگار، از نخستین رسالاتی است که با این روش و در نقد معایب و مفاسد دوره زمامداری حاجی میرزا آقاسی در ۱۲۶۰ق، ۴ سال پیش از پایان صدارت وی تالیف شده است.
در آن دوره، معدودی از ایرانیان آشنا به اوضاع سیاسی و مدنی روسیه، عثمانی، هندوستان و فرنگستان بودهاند و مقایسه وضعیت حاکم بر این ممالک و ایران آن دوره، ایشان را بر آن داشت تا روش حکومت استبدادی را با شدت نقادی کنند. در بسیاری از کتابچههای انتقادی این دوره بر لزوم وضع و تاسیس قانون به روشنی تصریح شده است.
استاد ایرج افشار در جاهای مختلف و از جمله در یکی از یادداشتهای خود به معرفی رسالات و کتابچههای انتقادی پرداخته که از دوره ناصری تا پایان دوره مظفری تالیف شدهاند. تالیف این نوع رسالات در زمان خود تاثیر بسیار بر جای نهادهاند. کتابچه مداخل و مخارج میرزا ابراهیم بدایعنگار نیز در این فهرست قرار دارد.
چهار رساله بدایعنگار از اسناد تحول فکری در ایران و در شمار مدارک مهمی است که دارای اطلاعات باارزش و ارزنده در زمینههای اجتماعی و اقتصادی است. بدایعنگار معاصر رجالی چون حاجی میرزا آقاسی، میرزا تقیخان امیرکبیر، میرزا آقاخان نوری، میرزا یوسفخان مستوفیالممالک و میرزا حسینخان سپهسالار بود، و با ایشان از نزدیک آشنایی داشت؛ با دیدگاهی ویژه به ارزیابی عملکرد این رجال پرداخته است. درلابلای نوشتههایش میتوان نگاه انتقادی او را به جامعه ایران دوره قاجار و حاکمان مسلط بر آن و اندیشههای وطنپرستانهاش مشاهده کرد.
نسخه خطی مذکور حاوی چهار رساله است: رساله نخست سرگذشت مولف است که در این متن از خود نامی نمیبرد. سرگذشت نامه او درواقع عریضهای است که برای میرزا حسین خان سپهسالار نوشته است. بنابر گفته مهدوی چند نکته است که هویت مولف را آشکار میسازد، نخست آنکه در این عریضه از ارتباط خود با خانواده نواب، تألیفات و پیشه اسلاف خود یاد میکند. دیگر اشاره نویسنده به واگذار شدن نیابت وزارت علوم به وی پس از سفر بازگشت ناصرالدین شاه از سلطانیه و پس ازآن استعفایش از وزارت علوم و اشتغال در وزارت امور خارجه است. او در قسمتی از نوشته خود، از همکاری با مجلس مصلحت خانه سخن میگوید و مطالب دیگر، به گونهای که به یقین میتوان این نوشته را اثر بدایعنگار دانست.
بدایعنگار در رساله خود از برخی رجال نام میبرد و گاه از موضوعاتی سخن میگوید که سبب اختلاف او یا پدرش میرزا مهدی نواب با برخی از رجال آن دوره شده است. او به شرح مختصری درباره وقایع و اتفاقاتی میپردازد که خود نظارهگر آن بوده است. ضمنا از اوضاع و احوال حاکم بر مملکت انتقاد میکند و از «جمعی... که ارباب قلم و اصحاب شمشیرند [و] دست به دست هم دادهاند و حاصل دولت بل حاصل مملکتی را میبرند» شکایت میکند. مولف به نابودی زراعت و تجارت و کتابچههایی که «برای ملاحظه این دقایق و تدارک این معایب» نوشته است، اشاره میکند و درادامه میگوید «بدا به حال مملکتی که ترقی اشخاصش منوط باشد به جهل و حمق یا تجاهل یا... دزدی و خیانت و کسی نتواند در آن خاک حرف حق بزند» و امیدوار است که «خدمتی به دولت بکنیم و بر رونق و شوکت و آبادی مملکت بیفزاییم... و برای دولت ذخیره نام نیک و ذکر جمیل بگذاریم...» و در پایان با ناامیدی از بهبود اوضاع اجتماعی و مملکتی مینویسد: «باری همه عمر به تشویش خاطر و تعطیل وقت و قصه این و آن گذشت و میگذرد و به هیچجا نرسیده و نمیرسد.»
در این زمان، برخی دیگر نیز در اندیشه اصلاحات اقتصادی و اجتماعی بودند و با گشت و گذار در دیگر ممالک، به آگاهیهای خود در این زمینه میافزودند. ابو طالب بهبهانی یکی از کسانی است که مانند بدایعنگار به دنبال اصلاح امور و روشنفکر بود. او پس از ۱۲ سال سیر و سفر به مصر رفت و در آنجا ماندگار شد. حاصل سالها مشاهدات عینی و مطالعه آثاری در زمینههای گوناگون بهویژه «تاریخ جدید مغرب» در رسالهاش با نام منهاجالعلی منعکس است و مولف میخواهد حاصل آنچه را به دست آورده به شاه و اولیای دولت عرضه کند.
سیدجعفردارابی کشفی(۱۱۹۱ـ۱۲۶۷ق) دردورهای میزیست که اوضاع داخلی ایران به علت دست بهدست شدن قدرت سیاسی در اواخر زندیه و کشمکشهای داخلی و خارجی در دوره قاجار ناآرام بود. دارابی کشفی با توجه به اوضاع و احوال حاکم بر فضای سیاسی و اجتماعی ایران، دراثر خود میزانالملوک و الطوایف و صراط المستقیم فی ملوک الخلائف به معرفی «حکومت مطلوب» و «تجزیه و تحلیل» آن در عصر خود میپردازد. او در بخشهای مختلف این کتاب به مسوولیت ملوک در برابر مردم، نقش سرمایه کشاورزی، تجارت و صنعت در بهبود زندگی مردم اشاره میکند. در ابتدای هر بابی حکمتی میآورد و برای تایید آن آیات و روایات متعددی ذکر میکند. او به جامعهای آرمانی توجه دارد و در کل ویژگیهای جامعه مطلوب از دیدگاه وی، جامعهای است که اجرای عدالت جمعی، برقراری امنیت و اجرای شریعت انجام شود: «...سلطان مابین رعایا تسویه و عدل را مراعات نماید... و تبعه خود را رنگین، نازنین، پوشیده، ... سیر و فارغالبال نگاه دارد...». او بسیاری از نابسامانیهای دوره قاجار را در تظاهر به اجرای شریعت میداندو افزون بر این اصلاح مملکت را در گرو صداقت و اخلاص تمام اقشار جامعه میداند و اینکه تمامی افراد با ایمان قلبی و درستی به آبادانی مملکت اقدام کنند.
دارابی کشفی در اثر دیگر خود تحفهالملوک (تالیف ۱۲۳۳ق) نیز بر عقاید خود پافشاری میکند. او اخلاق را مبنای سیاست مدن میداند و سیاست را بدون آن فاقد اعتبار دانسته است و مینویسد: «و چون دانسته شد که صناعت و علم سیاست عبارت است از نظر و تدبیر نمودن در امر اجتماعات و احوال مدن و اوضاع عالم و حفظ نمودن مزاج آنها...».
و اثر دیگر میزانالملل از نواب علی بخش میرزا، نویسندهای روشنفکر و پایبند به ارزشهای دینی و ملی است. او لازمه اخذ تمدن غربی را تسلیم در مقابل فرهنگ و آداب و سنن اروپایی نمیداند و در پایان به طرح مباحث و آرای سیاسی و اقتصادی خود میپردازد. منابع درآمد دولت، راههای تحصیل ثروت و سرانجام از اهمیت نشر اسکناس و شیوه ایجاد اطمینان و اعتماد جمعی به استفاده از این پول کاغذی عمدهترین این مطالب است.یکی دیگر از رسالاتی که در زمینه انتقاد اجتماعی و اداری نگارش یافته، کتابچهای است به نام قانون نوشته محمد شفیع قزوینی از مردم قزوین که دکان کلاهفروشی داشته است. او مینویسد چون امیر کبیر در روزنامه اخبارات از مردم خواسته بود تا نظرات خود را که به مصلحت عمومی است به حکومت بدهند، از اینرو او «کتابچهای از تنظیمات دولتی و رفاهیت رعیتی» تدوین کرد و عرضه داشت. مطالب جالبی که در این رساله به آنها پرداخته شده، مهاجرت ایرانیها به ممالک دیگر در جستوجوی کار، خروج پول از ایران برای واردات کالاهای لوکس و مساله مهم دیگر که دارابی کشفی به آن اشاره دارد نداشتن صداقت و اخلاق افراد جامعه که در انجام کارهای مربوط به خود کوتاهی کرده و جنس کالاهای تولید شده در ایران نامرغوب شد و کالاهای فرنگی جایگزین تولیدات داخلی گردید.
بدایعنگار در دیگر کتابچه موجود در این مجموعه، به نام مداخل و مخارج، به موضوعاتی چون عایدی ملی، فعالیت اقتصادی، تولید داخلی و سرمایهگذاری خصوصی و دولتی اشاره میکند. او در آغاز از مداخل متداولی و انتقالی نام میبرد که آن را دستمایه ثروت و تمول برای مملکت نمیداند، چراکه تنها نقدینگی از افراد یا از محلی به محل دیگر منتقل میشود و از نظر اقتصادی برای کل جامعه بهرهای دربر ندارد: «یعنی چیزی از محل به محل دیگر انتقال بیابد و از دستی به دست دیگر برسد... و عموم خلق از آن بهره نبردهاند.» او گردش پول و مسائل اقتصادی اروپا را در قیاس با مسائل مالی در ایران، مثال میآورد و مینویسد: «... در شرع اسلام، ربا و مرابحه حرام شده است. زیرا [آنچه] حاصل میشود... فواید شخصیه است و بنای شرع اسلام بر تحصیل... فواید... عمومیه بوده است و اگر در ممالک اروپا رسوم مرابحات سائر و دائر است و... در صدد ممانعت بر نیامدهاند از آن است که... منافع و فواید آن عمومی است و طوایف خلق از آن بهره میبرند.» او بهرهوری از صنعت و رونق دادن به تجارت را، راه بهدست آوردن اعتماد مردم میداند. در قسمتی دیگر به مداخل مصنوعی و اختراعی میپردازد و آن را باعث ازدیاد «تمول مملکت» میداند، مانند کسب درآمد از طریق زراعت و تجارت و صنعت که اولیای دولت ایران تنها به فواید شخصی اندیشیده و برعکس اروپاییان از سرمایهگذاری برای منفعت عمومی پرهیز میکردهاند.
بدایعنگار مخارج را «دو قسم» میداند: خرج ازدیادی و انتفاعی که به معنی هزینه کردن برای کارهایی است «که منفعت عامه بر آن مترتب شود» و دیگر مخارجی است که منفعتی در بر ندارد. او برای نمونه به خدم و حشم و زندگی پرتجمل رجال مملکتی اشاره میکند و از تضییع وقت مردم دربرپایی برخی از مراسم، بیکار و بیعار بودن«بیست کرور جمعیت ایران»، بهره نبردن از ثروت طبیعی مملکت، عدم سودآوری کارخانهها و دیگر مسائل انتقاد میکند. مولف به «عادات قبیحه» اشاره میکند که سبب شده تا مردم به انجام دادن کارهای مفید رغبتی نداشته باشند. در مجموع او شماری از عوامل را سد راه ترقی مملکت دانسته است که «نمیگذارند مردم... پیش بیفتند و چیزی بشوند».
بدایعنگار در رساله سوم به تاریخچه اسکناس و فواید آن اشاره میکند، و بر نشر اسکناس ازجهت تسهیل امر داد و ستد و اعتبار عمومی تاکید میکند. و آن را «از برای آبادی مملکت و رفاه عامه و بسط ید دولت و ملت و انتشار وجوه معاملات...» بسیار مفید و کارآ میداند. او متذکر میشود دول قدرتمند با اینکه اسکناس تنها قطعهای کاغذ است که: «به ملاقات آتش، دودی میشود و تاب وزیدن بادی ندارد...» با این حال از آن بهرههای بسیار میبرند: «دول قویمه عظیمه، اختیار اسکناس کردهاند و بنای معاملات و شئونات معاشیه را بر آن گذاشتهاند و به جایی رسیده است که اسکناس در پاره کاغذی منقوش بیش نیست». و نقل و انتقال و داد و ستد با آن از طلا و نقره آسانتر است چنانکه مردم طلا و نقره خود را به کسانی که نمیشناسند میسپارند و: «دو انگشت کاغذ میستانند».
و در مورد اصلاح پول مینویسد که دولت باید از سکه رایج مملکت صرفنظر کند: «مس یا برنج با وضع متناسب و وزن سبک و منگنه مخصوص از دوازده دینار و نیم الی هزار دینار از پنج نخود مس الی یک مثقال به هفت سکه متفاوت با تعیین قیمت و تعیین وقت و تعیین دارالضرب دولتی، مسکوک نموده، رایج دارند.» اگرچه جلب اعتماد مردم اول بار در زمان کیخاتو(حک ۶۹۰ـ۶۹۴ق) و دیگر بار دردوره قاجار بسیار مشکل بود؛ چراکه نوعی بیاعتمادی عمومی نسبت به آن وجود داشت.برخی دیگر از روشنفکران دوره قاجار مانند نواب علی بخش میرزا در میزانالملل به اهمیت نشر اسکناس و شیوه ایجاد اطمینان و اعتماد جمعی به استفاده از این پول کاغذی اشاره میکنند.
با تمام مشکلاتی که برای رواج اسکناس در ایران وجود داشت، در ۱۲۶۶ق چاپ آن در ایران آغاز شد و پس ازگذشت چند سال، تجار گاه در معاملات خود از اسکناس استفاده میکردند.
مولف در آخرین رساله خود ایران را بینیاز از مواد اولیه میداند که اولیای دولت نمیدانند چگونه باید از منابع و مواهب طبیعی بهره بردند: «اصول و مواد انشای هرگونه صنایع و حرف متداوله معهود در ممالک ایران به نحو اکمل و اتَم موجود و مهیا است.» اما عدم پیشرفت اقتصاد به واسطه آشنا نبودن به علوم و فنون مربوط به آن است. او معتقد است: «فرنگیها رموز علمی هر صناعت و دقیق عملی هر حرفت را از روی تعلیم و تعلم و مداومت عمل و ممارست و تمرین در کار کامل کرده بر دقایق و لطایف هرگونه صناعت و حرف واقف شدهاند.» از این رو استخدام متخصصان خارجی را توصیه میکند و فواید آن را بر میشمارد: «در این صورت چه ضرر دارد که اولیای دولت علیه رضا بدهند... هر کس خود مایل شود و به توطن و تمدن در دولت علیه ایران راغب باشد و بخواهد صناعت و حرف خود را در مملکت ایران انتشار بدهد. هم خود فایده و منفعت کلی ببرد و هم اهالی ایران به وجود او فایده و منفعتها ببرند و به تدریج لطایف و نکات آن صناعت و آن حرفت را بیاموزند....»
در این زمان با درک اهمیت استخراج معادن، وزارتی چون معادن ایران دیده میشود. در ۱۳۱۶ق این وزارت به میرزا نظامالدین مهندس الممالک واگذار شد.در دارالفنون نیز معلم علم معادن، موسیو کارنتا (چرنطای، وفات.۱۲۷۰ق) نمساوی (اتریشی) بود که در ۱۲۶۸ق به ایران وارد شد و برای کار روی معادن شاگردان خود را تعلیم میداد.
منابع در روزنامه موجود میباشد
ارسال نظر