غیرمحرمانه!

علی سطوتی: هنوز MI۶ و سیا اجازه نداده‌اند تا همه اسناد مربوط به کودتا منتشر شوند و در دسترس عموم قرار بگیرند؛ نکته‎ای که به خودی خود نشان می‎دهد ظاهرا برای دولت‎های بریتانیا و آمریکا از منظر «منافع ملی» وقت آن نرسیده تا همه چیز در این باره گفته شود. ۶۰ سال پس از وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ به نظر می‎رسد دیگر حرف تازه‎ای در این‌باره باقی نمانده باشد: گفتنی‎ها را گفته‎اند و درس‎هایی را که از این واقعه تاریخی می‎شد گرفت، گرفته‎اند. حتی ممکن است برای بسیاری از ایرانیان بازگشتی دوباره به اتفاقی که ۶۰ سال پیش افتاده و بازخوانی تاریخی آن بیش و کم ملال‎آور شده باشد، بس که به آن پرداخته‎اند و از آن نتایج تاریخی، فرهنگی و سیاسی مختلفی در خور مباحث روز بیرون کشیده‎اند. با این حال، بحث در این باره در محافل آکادمیک و روشنفکری در ایران و خارج از آن همچنان ادامه دارد. موضوع فقط این نیست که هر چند وقت یک بار اسناد محرمانه تازه‎ای منتشر می‎شود که تصویر دیگری از کودتای ۲۸ مرداد را به نمایش می‎گذارد. همچنین تنها توسل به روش‎های مطالعاتی و تاریخی به روز نیست که ادامه دادن به این بحث تاریخی را ممکن می‎کند و آن را زنده نگه می‎دارد. راستش اگر آن اسناد محرمانه تازه و این روش‎های مطالعاتی به روز تا این اندازه کارساز بودند، تاکنون از وقایع ریز و درشت تاریخی دیگری در دوره معاصر موضوع داغ تازه‎ای در حد و اندازه‎های کودتا ساخته بودند. این اتفاق نیفتاده است؛ تنها و تنها به این دلیل که آن وقایع تاریخی به اندازه کودتا افق تاریخ معاصر ایران را دگرگون نکرده‎اند. کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ یکی از آن معدود لحظاتی است در تاریخ معاصر ایران که مدت زمانی طولانی را به قبل و بعد از خود تقسیم می‎کند. در کنار این واقعه شاید تنها بتوان از صدور فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین‏شاه و پیروزی انقلاب سال ۵۷ نام برد که سراسر شئون زند‎گی ایرانیان را زیر و رو کرده و تحت‎الشعاع قرار داده است. در واقع همین اهمیت تاریخی کودتا است که مورخان و تحلیلگران مسائل تاریخی ایران را بر آن می‎دارد تا سراغ اسناد تازه‎ای درباره آن بروند و روش‎های مطالعاتی به روزتری را در مواجهه با این اسناد در پیش گیرند. این است که هراز چند گاهی باید منتظر بحث‎های تازه‎ای درباره کودتا بود؛ کودتایی که به هیچ مورد مشابه قبل و بعد از خود در ایران شباهت ندارد، گرچه سلسله‎ای از کودتاها را در گوشه و کنار جهان با هدایت مستقیم ایالات متحده به دنبال داشت، و هنوز هم گشودن پرونده آن به معنای بازخوانی چند دهه تاریخ معاصر ایران - دست کم از شهریور ۱۳۲۰ تا بهمن ۱۳۵۷ - و در سطحی گسترده‎تر به معنای مواجهه با یکی از مهم‎ترین نقاط عطف سیاست خارجی ایالات متحده پس از جنگ خواهد بود. در این میان، اگر مورخ سرشناس و معتبری نیز همچون یرواند آبراهامیان وارد بحث شود، ممکن است کودتای ۲۸‌مرداد سرنوشت دیگری در خاطره سیاسی و تاریخی ایرانیان و تحلیلگران مسائل ایران به خود ببیند. این اتفاقی است که در «کودتا؛ ۲۸ مرداد، سازمان سیا و ریشه‌های روابط ایران و آمریکا در عصر مدرن» می‎افتد. آبراهامیان همان‌گونه که خود در پیش‎گفتار توضیح داده، در این کتاب دو تصور عمومی ایجادشده درباره کودتا توسط آثار قبلی را به چالش می‎کشد: یکی «حسن نیت بریتانیا در مذاکرات با ایران» و «تلاش جدی ایالات متحده برای ایفای نقش واسطه درستکار» و در عوض «شکست مصدق در دستیابی به مصالحه به‌دلیل سرسختی او» و دیگری «قرار دادن بی برو برگرد و یکپارچه کودتا در چارچوب جنگ سرد بین اتحاد شوروی و آمریکا».

در مورد نخست آبراهامیان با استناد به اسناد متعدد نشان می‎دهد اساسا نه حسن نیتی در کار بوده است و نه تلاشی جدی. در مقابل، مصدق بر سر آن چیزی سرسختی به خرج داده که دیوان لاهه نیز در نهایت آن را تایید کرده: مناقشه میان دولت ایران و شرکت نفت انگلیس و ایران مناقشه میان یک دولت دارای حاکمیت مستقل و یک شرکت خصوصی بود؛ اما نه بر سر تقسیم سود میان این دولت و آن شرکت، که درباره حق کنترل و نظارت بر اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری از نفت. مصدق این حق را از آن ایران می‌دانست و بریتانیا از آن خود و همین مصالحه را امکان‎ناپذیر می‎کرد. بریتانیا و آمریکا، یکی از ابتدا و دیگری دست‌کم از زمان روی کار آمدن مصدق به بعد، هرگز زیر بار حاکمیت مستقل ایران نرفتند، چنانکه چیزی را که در ماه‎های منتهی به مرداد ۳۲ در لفافه‎ای از مسائل حقوق بین‎الملل، مذاکرات دیپلماتیک و جار و جنجال‎ بی‎‌قید و شرط رسانه‎ای پوشانده بودند و به نام «حسن نیت» و «وساطت» قالب می‌زدند، در کودتا فاش ساختند. درست به همین دلیل بود که شرکت نفت انگلیس و ایران هم از نظر آنها چیزی بیش از یک شرکت خصوصی به حساب می‌آمد. ویلیام فریزر که خود از مدیران این شرکت بود، به درستی این نکته را دریافته بود، وقتی پس از صحبت با همتایان آمریکایی خود به وزیر دفاع بریتانیا گفت: «تنها شرکت‎های نفتی نیستند که ممکن است تحت تاثیر قرار بگیرند. همین‎طور مثلا مصری‎ها ممکن است در این اندیشه باشند که ملی شدن نفت ایران می‎تواند راهنمایی آنان برای ملی کردن کانال سوئز شود.» (۱۴۱)

آبراهامیان در مورد بعدی، یعنی قرار دادن کودتا در چارچوب جنگ سرد، دو موضوع را از یکدیگر تفکیک می‎کند: یکی گفتمانی است که آمریکا و بریتانیا در سطح تبلیغاتی و رسانه‎ای برای توجیه کودتا به آن توسل می‎جستند و دیگری واقعیتی که در پس پشت این هیاهوی پایان‎ناپذیر در جریان بود. نکته‎ای که نه امروز با استناد به آمار و ارقام و اسناد منتشرشده و نشده که همان سال‎ها چه برای رهبران نهضت ملی و سران حزب توده و چه برای آمریکا و بریتانیا روشن بود، این بود که چپ‌ها به‌رغم توانایی سازماندهی اجتماعی‌شان قدرت عملی چندانی برای کسب قدرت در ایران نداشتند و در واقع تا اطلاع ثانوی «خطر کمونیسم»، دست‌کم آنگونه که غربی‎ها بر طبل آن می‌کوبیدند، ایران را تهدید نمی‌کرد. جمله‎ای که نماینده گلف اویل در اوج مناقشه دولت مصدق و شرکت نفت انگلیس و ایران به جورج مک‎گی، معاون وزیر امورخارجه آمریکا گفته بود، به روشنی اصل داستان را فاش می‎کند و نشان می‎دهد که مایه هراس غربی‏ها خطر کمونیسم بود یا نه. نماینده گلف اویل گفته بود: «فنا شدن ایران زیر سایه کمونیسم بهتر از این است که مصدق موفق شود.» (۱۴۰) در واقع، تبعات سیاسی و اقتصادی ملی شدن صنعت نفت در ایران به گونه‌ای بود که هزینه کمتری را نسبت به روی کار آمدن دولتی کمونیستی در خاورمیانه به غرب تحمیل می‌کرد. آبراهامیان در این باره می‌نویسد: «تا اواخر دهه ۱۳۶۰/۱۹۸۰ اکثر کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا و نیز آسیا و آمریکای لاتین، نفت خود را ملی کرده و بر بازار جهانی تاثیرگذار شده بودند؛ اما در اوایل دهه ۱۳۳۰/۱۹۵۰ چنین زیانی نه تنها برای بریتانیا، بلکه برای تمامی مصرف‌کنند‌گان در سراسر جهان صنعتی به منزله پایان تمدن بود... چنین ترسی ایالات متحده را به‌طور اجتناب‎ناپذیری وارد مناقشه کرد، آن هم نه به‌عنوان واسطه درستکاری که دیپلمات‌های آمریکایی مدعی‎اش بودند، بلکه به عنوان طرفی که منافع کلانش به مخاطره افتاده بود.» (۱۲۶-۱۲۷) این گفته را می‎توان به این شکل بازنویسی کرد که دولت ملی مصدق در اوایل دهه ۵۰ میلادی بر تحقق رویایی پافشاری می‌کرد و سرسختی نشان می‎داد که شرکت‌های نفتی تا اواخر دهه ۷۰ میلادی در برابر آن کوتاه نمی‎آمدند. بر همین اساس بود که در بحبوبه بحران، «سلسله‎نشست‎های مقامات عالی‌رتبه ایالات متحده آمریکا و بریتانیا در واشنگتن با این اجماع به پایان رسید: قدرت موثر بر این دارایی با ارزش باید همچنان حفظ شود.» (۱۲۸) به این ترتیب، همان‎گونه که پیش‌تر یاد شد، مساله به همان اندازه که به شرکت نفت انگلیس و ایران محدود نمی‌شد، ارتباط مستقیم وثیقی هم به جنگ سرد نداشت. در عوض، از دست دادن کنترل نفت ایران برای بریتانیا می‌توانست یکی از نشانه‎های بی برو برگرد زوال امپراتوری باشد. امپریالیسم نوظهور آمریکا هم خوش نمی‎داشت در ابتدای مسیر با چنین موانعی سخت و انعطاف‎ناپذیر روبه‎رو شود. بیهوده نبود که هر دو کشور همصدا با یکدیگر در تبلیغات رسانه‎ای خود که با کین‎توزانه‎ترین تعابیر ممکن همراه بود و گاه با ادبیاتی تحقیرآمیز و حتی نژادپرستانه توام می‎شد، ایرانیان و بیش از همه دکتر محمد مصدق را خطاب قرار می‎دادند. تحقیق آبراهامیان روشن می‎کند که آنچه در روزنامه‎های «کشورهای آزاد» درباره ایران و ملی شدن صنعت نفت منتشر می‎شد و از نظر توهین و افترا مطلقا کم نمی‎گذاشت، کاملا از سوی دولت‌های بریتانیا و آمریکا هدایت شده بود: «برای اشاعه چنین دیدگاهی وابسته مطبوعاتی بریتانیا در تهران برای همتای خود در واشنگتن خوراکی پایدار و مستمر ارسال می‎کرد که برای بی‌بی‌سی زیادی زهرآگین بود. وابسته واشنگتن گزارش کرد که ستون‎نویسان نشریات آمریکایی به خوبی از این اطلاعات زهرآگین استفاده می‌کردند. او به این نکته مباهات می‌کرد که حتی خودش هم به آنان در نوشتن برخی مقالات درباره ایران کمک کرده است.»(۱۵۰) حتی پس از موفقیت کودتا نیز در بر همین پاشنه چرخید؛ با این تفاوت که در این مرحله چهره‌های دانشگاهی نیز به روزنامه‎نگاران پیوستند.آش آن‎قدر شور شد که آبراهامیان که خود یکی از منتقدان توهم توطئه در ایران است، درباره این واقعیت تاریخی در کتاب «کودتا» می‎نویسد: «برخی تاریخ‎نگاران معتقدند که کتاب معروف و بسیار بحث‎انگیز ادوارد سعید تحت عنوان شرق‌شناسی به شکلی غیرمنصفانه درباره پیوندهای موجود بین نهادهای دانشگاهی و دستگاه‎های سیاست خارجی اغراق می‎کند. شانس خوب آنها این بود که ادوارد سعید از این پیوند در کودتای ۱۳۳۲ هیچ اطلاعی نداشت.» (۲۸۱)

اما آنچه به تحقیق تاریخی آبراهامیان درباره کودتای ۲۸ مرداد اعتبار دوچندانی می‎بخشد، روشی است که در این تحقیق به‌کار بسته است. آبراهامیان کودتا را اغلب از زبان همان‎هایی روایت می‎کند که آن را طراحی و اجرا کرده‎اند یا با آن همدل و همراه بوده‎اند؛ با این تفاوت که به نتایجی می‎رسد که قاعدتا به مذاق آنها خوش نمی‌آید. اسناد شرکت نفت انگلیس و ایران که بعدها بریتیش پترولیوم نامیده شد، آن دسته از اسناد محرمانه دولت بریتانیا که در حین بررسی کارنامه حاکمیت سی ساله آن از رده محرمانه خارج شده است، و یک سند تحقیق سیا با عنوان سند ویلبر که سال ۲۰۰۰ به روزنامه نیویورک‎تایمز درز کرد، از مهم‎ترین منابعی اند که آبراهامیان مرتب به آنها ارجاع داده و می‌توان صدای طراحان و عاملان کودتای ۲۸ مرداد را از لا به لای سطورشان شنید. به‌عنوان مثال، تحقیق آبراهامیان با استناد به همین اسناد محرمانه نشان می‌دهد که مساله کنترل اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری، مهم‎ترین مساله در ۲۸ ماه مناقشه نفتی میان ایران و بریتانیا بوده و این در حالی است که «دولت‎های بریتانیا و آمریکا و نیز شرکت نفت با دقت از کاربرد علنی این کلمه پرهیز کردند... آنها در عوض بر آمادگی برای سازش، حل و فصل، معامله منصفانه، دستیابی به توافق دوستانه، امضای امتیازی عادلانه، و صد البته پذیرش اصل ملی شدن تاکید ورزیدند.» (۱۴۷) بماند که هنوز MI۶ و سیا اجازه نداده‌اند تا همه اسناد مربوط به کودتا، حتی ۶۰ سال پس از این واقعه منتشر شوند و در دسترس عموم قرار بگیرند؛ نکته‎ای که به خودی خود نشان می‎دهد هنوز و همچنان حرف درباره سقوط دولت مصدق بسیار است و ظاهرا برای بریتانیا و آمریکا از منظر «منافع ملی» وقت آن نرسیده تا همه چیز در این باره گفته شود. با این حال، همین اندازه که تاکنون منتشرشده، برای مورخی همچون آبراهامیان کفایت می‎کند تا درست عکس آن چیزی که وانمود شده، نتیجه بگیرد. آبراهامیان البته به تصریح خودش در پیشگفتار کتاب به اسناد دیگری از قبیل خاطرات مشاوران نزدیک مصدق، پروژه «تاریخ شفاهی ایران» در دانشگاه هاروارد و پروژه «تاریخ چپ ایران» در برلین نیز نظر داشته است؛ چه آنکه به گفته خودش «تا آن روز بعید، روزی که MI۶ و سیا اجازه دهند خواب آرشیوهای بسته‎شان آشفته شود، ما تاریخ‎نگاران برای ترسیم تصویری منسجم از کودتای ۳۲ هیچ گزینه دیگری جز رضایت دادن به این منابع پراکنده و مختلف در اختیار نداریم.» (۳۴)

- کتاب کودتا، یرواند آبراهامیان، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، نشر نی.