سازهایی که بر سنگها نقش بستهاند
آوای موسیقی در گذر زمان
بعد از اسلام تا یکی دو قـــــــرن، از سرنوشت موسیقی خبری در دست نیست، بعدها که شرایط برای فعالیتهای علمی و هنری مساعد شد، پیشرفت موسیقی خیلی کندتر و نامحسوستر از دیگر رشتههای هنر صورت گرفت. اما از زمان فارابی به بعد موسیقی در ایران بهصورت علمی و مدون درآمد و دارای کتاب و سبقه علمی شد.
موسیقی در ایران پس از اسلام
دوره چهارصد ساله موسیقی ایران در حکومت ساسانیان، دوره مجد و عظمت و اعتلای موسیقی است و هنوز بهعنوان دوران طلایی این هنر در فرهنگ و تمدن ایرانی نام برده میشود.
تنوع موسیقی و ساز در عصر ساسانی، رونق این هنر و از طرفی حرمت و عزت هنرمند موسیقی در آن عصر را معلوم میکند. همچنین این دوره تنها دورهای از تاریخ ایران است که موسیقی در کتابهای آن نیز ردپایی دارد؛ در کتابهایی مانند یادگارنامه زریران، منظومه درخت آسوریک، متون نیایشی مانوی و «گات»های اوستا، میتوان رد پای موسیقی و جایگاه این هنر را پیدا کرد و تا حدودی به قدر و منزلت این هنر در دوران ساسانی پی برد.
سنت دیرپای عصر ساسانی در ابعاد متنوعی چون موسیقی بزمی، موسیقی نظامی، موسیقی مراسم تشریفات و رسمی، موسیقی کار، موسیقی مذهبی و... در عصر اردشیر تا خسروپرویز به نهایت رشد و شکوفایی رسید و دنباله آن تا قرون بعد نیز تداوم یافت. در واقع شاید بتوان موسیقی ایران در دوره ساسانی را سرمنشأ فرمها و شکلهای موسیقی ایران در قرون بعدی دانست.
موسیقی دوره اسلامی
پس از سقوط سلسله ساسانی و استقرار خلافت اسلامی و رویدادها و حوادث ناشی از این دگرگونی تاریخی تا مدتها فرصتی برای پرداختن به موسیقی نماند. با این همه، پیشینه غنی موسیقی و رواج پردامنه آن در عهد ساسانیان مانع از آن شد که موسیقی یکباره به دست فراموشی و نابودی سپرده شود.
یکی از مواردی که کاملا تحت تاثیر و نفوذ ایران قرار گرفت، موسیقی عرب است که تا پس از برچیده شدن دستگاه خلافت عباسی (۶۵۶ه.ق) این نفوذ و تاثیر برقرار ماند. در همان روزگار در روستاها و بیرون از شهرها، بهویژه مردمانی که در پناه کوهستانها و کرانههای دریای مازندران به سر میبردند، موسیقی اصیل و خاص خود را تا حدودی دست نخورده و دور از این درهم آمیختگی نگه داشتند که بعضی از آنها به همان وضع به ما رسیده است.
از این رو موسیقی کشورهای اسلامی که اکنون در کشورهای باختری به موسیقی عرب معروف است، بهوسیله ایرانیان پایهگذاری شد.
پس از اسلام عرب اشتغال به هنر را دون شأن خود میدانست، آنها را از کارهای موالی میشمرد و از مباشرت به آن پرهیز داشت و چون با تمدن و زندگانی شهری خو گرفت و خود را محتاج به علوم و صنایع دید، ناگزیر دست به دامن موالی شد و چون بیشتر اهل هنر و صنعت ایرانی بودند، صنایع و هنر ایران، از جمله موسیقی میان عرب رواج یافت و به تدریج توسعه پیدا کرد و در زمان خلفای عباسی موسیقی اسلامی ایران جانشین موسیقی عرب شد. با آنکه بر اثر مرور زمان و عوامل محلی و اجتماعی، موسیقی کنونی کشورهای عربی رنگ خاصی به خود گرفته، هنوز آثار موسیقی ایرانی در آن کاملا مشهود و نمایان است.
نشانه دیگری که از موسیقی ایران زمان ساسانی در سرزمین عرب میتوان یافت سازهای گوناگونی است که در آن سرزمین متداول است؛ زیرا اعراب پیش از اسلام به احتمال ازآلات موسیقی جز طبل و شاید نی و بوق چیز دیگری نداشتند.
تاریخ اختراع سازها به واسطه قدمت زمان روشن نیست و ابونصر فارابی در کتابهای خود هر جا که از موسیقی و پیشینه سازها گفتوگو میکند، این نکته را متذکر شده است.
ابونصر فارابی در یکی از تالیفات خود درباره تنبور خراسانی مینویسد: این تنبور که در دربار خلفای عباسی و سایر اقوام رواج داشت در کشورهای مجاور به نام «تنبوره»، در چین«تیپولا» و در آلبانی که به آنجا از راه یونان راه یافت به نام «تامورا» معروف شد. فارابی از یک ساز سیمی کاملی سخن میگوید که توسط یک ایرانی به نام ابن احوص السغدی در قرن سوم هجری اختراع شده و نام آن «شاهرود» بوده است.
نخستین دانشمندی که به زبان فارسی درباره اصول موسیقی کتاب نوشت، ابوعلی سینا است. کتاب او «النجاه» پس از ترجمه شاگردش به نام دانشنامه علایی نامیده شد. همچنین یکی دیگر از شاگردانش در قرن چهارم کتاب «الکافی فی الموسیقی» را نگاشت که در آن اطلاعات جالبی از اصول موسیقی ایرانی و خراسانی میدهد. ابوعلی سینا همچنین در دوازدهمین رساله «الشفا» قسمتی درباره موسیقی دارد.از جمله دانشمندان دیگر ابونصر محمدبنفارابی است که در حدود ۲۶۰ه.ق (۷۸۰میلادی) در خراسان بزرگ به دنیا آمد. او در نواختن عود تبحر بسزایی داشته و از دانشمندان بزرگ زمان خود بوده است.
فارابی رسایلی در منطق، اخلاق، سیاست، ریاضیات، شیمی، فلسفه و موسیقی نوشته است. این آثار به زبان لاتین ترجمه و در مدارس و دانشگاههای اروپا تا دیرزمانی تدریس میشده است. فارابی را پس از ارسطو معلم دوم دانستهاند.
علیرضا هاشمی / منبع: انسانشناسی و فرهنگ