صابون بیرجندی کارگاههای فراموششده
همین است که وقتی مادربزرگ میدید وسایل آرایشی زیادی در قفسه اتاقم است، میگفت: «اینها حریف صابون بیرجندی نمیشوند!» و صحبت میکرد از قدیمها، از آن زمانهایی که در سبد خرید مادرش همیشه یک صابون زرد رنگ یا سفید رنگ بیرجندی بود و همانها را دلیل سفیدی و درخشندگی پوست صورتش میدانست و سپس از من میخواست به جای این لوازم آرایشی گوناگون، صابون بخرم آن هم از نوع بیرجندیاش. صابون سنتی بیرجندی از ترکیب سدر، کتیرا، روناس، چربی حیوانی مرغوب و مقداری سود سوزآور تهیه میشود و به گفته طرفداران دائمی آن مانع ریزش و سفیدی موی سر میشود.
قدیمیها در ماههای گرم سال زیر آفتاب داغ تابستان کویر با دمای ۵۰درجه اقدام به پخت صابون میکردند و زیرزمین خانههایشان کارگاه پخت و پشت بام منازلشان محلی برای پهن کردن صابون بود. ابتدا کتیرا را درون آب میریزند و به مدت چهار ساعت در آب حل میکنند، سپس چوب های درشت سدر و روناس را جدا و با آب مخلوط میکنند. در ادامه روغنهای حیوانی را داخل دیگهای بزرگ میریزند و ۶صبح آتش دستگاه روشن میشود و مواد به مدت ۸ یا ۹ ساعت با گرمای ۵۰درجه درون دستگاه روی حرارت قرار میگیرد تا مانند شیره انگور قوام یابد. بعد از پخته شدن و قوام گرفتن، مواد به وسیله قامه دستگاه به درون تختهها ریخته و روز بعد در ابعاد کوچک و بزرگ و با اشکال خاصی به وسیله چاقو برش داده میشود.
بعد از این مرحله قالبهای صابون برای خشک شدن به پشتبام منتقل میشود و بعد از ۶ روز که در معرض نور آفتاب قرار گرفت، کنار دیوار روی هم چیده میشود. به توصیه مادربزرگ، برای خرید صابون که خبر تلاش برای ملی شدنش را شنیده بودم و ورد زبان مردم این شهر بود، به خیابان حکیم نزاری رفتم، یکی از خیابانهای قدیم شهر که هنوز بافت قدیمیاش را حفظ کرده و کوچههای شیبدار و تنگش نشان از قدیمی بودن و قدمتش از زمانهایی دارد که هنوز ماشینی در کار نبوده است.
در ابتدای این خیابان آدرس مغازهای قدیمی را به من میدهند، پیرمردی در مغازه نشسته و مشغول درست کردن قفسههای صابون است، او محمد حسن پیشکار است، همان که اسمش در کشور با نام تنها خالق صابون بیرجندی پیچیده، همان که هیچکس پس از بیش از نیم قرن هنوز نتوانسته جایش را بگیرد و هنرش را بهطور کامل بیاموزد. وارد مغازهاش میشوم، مغازهای کوچک و قدیمی که انگار همچون صاحبش سالهای زیادی از عمرش میگذرد و حادثههای بسیاری را در این خیابان دیده، از تظاهرات در خیابان مجاورش پیش از انقلاب تا روزهای جنگ تحمیلی که رزمندهها در آن رفت و آمد میکردند.
کارگاه پنجاه ساله
میگوید این کار را از خانواده همسرش فراگرفته و اکنون همراه همسرش در کارگاه کوچکی که دارند، فعالیت اندکی دارند؛ چراکه سنی از آنان گذشته و این کار بسیار زمانبر و سخت است و نمیتوانند مانند جوانیهایشان به آن بپردازند. وی ادامه میدهد: البته اکنون پخت زیادی نداریم؛ چراکه این کار برای تابستان است. او از روزهایی میگوید که شب تا صبح را در کارگاه همراه همسرش میگذرانده است تا صابون به عمل آید؛ اما اکنون جانی برایش نمانده. خودش را روی صندلی قدیمیاش که با یک نگاه فهمیدم عمرش به ۵۰سال پیش برمیگردد جابهجا میکند و ادامه میدهد: این کار از عهده هرکسی برنمیآید. بنابراین جوانترها نمیتوانند این هنر را ادامه دهند. وقتی از او پرسیدم که آیا این هنر را به فرزندانش انتقال داده با حالت نگرانی که درچهرهاش نمایان است، میگوید: پسر جوانم که در جبهه شهید شد برایم دست کمکی بود؛ چراکه هم یاد داشت و هم علاقه، اما از وقتی او رفته، حتی دامادم که علاقه بسیاری به این کار دارد نیز از عهده انجام درست کار برنمیآید.
پیشکار افزود: همسرم از زیادی زحمت کار، آرتوروز و روماتیسم گرفته و برایش ادامه کار سخت است؛ چراکه از ۵سالگی پای دستگاه صابونپزی کار کرده است. وی میگوید: وقتی به خواستگاری همسرم رفتم و دیدم خانوادگی مشغول این کار هستند، خود نیز پس از ازدواج همراه او این کار را ادامه دادم و راضی بودم از این رزق حلال. گرم صحبت بودیم که صدیقه خانم، همسر استاد پیشکار وارد مغازه شد، با دیدنم خوشحال شد و از اینکه صابون بیرجندی را معرفی میکنیم خوشحالتر، روی صندلی کنار شوهرش نشست و ادامه داد: این کار تمام توانم را از من گرفته است؛ اما دخترم تلاش بسیاری برای ملی یا حتی جهانی شدن صابون دارد؛ ولی من دیگر رمق کار و ادامه این پیشه را ندارم.
وی از روزهای خوش کودکی برایم گفت: همان روزهایی که همراه مادر و خالهاش در خانه صابون میپختند و او با دستهای کوچکش کمک دستشان بود تا اینکه پس از سالها خود استاد ماهری در این امر شد و سپس با همسرش که پیش از ازدواج با او آهنگر بوده است، این کار را ادامه داد.