تحلیل دو جامعهشناس بزرگ معاصر از انقلاب اسلامی
از جمله نظریاتی که به تبع انقلاب اسلامی تغییر و تعدیل یافت، نظریه ساختگرای تدا اسکاچپل بود. در حقیقت، طرح نظریه «دولت تحصیلدار» که اسکاچپل آن را پس از پیروزی انقلاب ایران در سال ۱۹۸۲ در مقالهای با عنوان «دولت تحصیلدار و اسلام شیعه در انقلاب ایران» مطرح کرد، نظریه پیشین وی درباره انقلابها را نقض کرد.
این ایده که دولتهایی که وابسته به رانت، ماهیتا متفاوت از دولتهای وابسته به مالیات داخلی هستند، سبب طرح مفهوم دولت تحصیلدار شده است. در نتیجه، مفهوم دولت تحصیلدار انتخاب شده است تا نشاندهنده اهمیت درآمدهای نفتی در کشورهای صادرکننده نفت باشد. طبق نظر حسین مهدوی که گفته میشود نخستین محققی است که مفهوم دولت تحصیلدار را درباره ایران بهکار برده است، دولتهای تحصیلدار دولتهایی هستند که مقادیر قابل توجهی از رانتهای خارجی را به شکل منظم دریافت میدارند. این رانتهای خارجی بهوسیله دولتها یا بنگاههای خارجی پرداخت میشود.
معروفترین نظریه دولت تحصیلدار بهعنوان عامل انقلاب ایران، توسط اسکاچپل عنوان شده که میتوان از آن بهعنوان مهمترین مفهوم سیاسی ـ اقتصادی بهکاررفته در مقاله وی درباره ایران نیز نام برد. بر اساس این نظریه، حکومت ایران بر اثر درآمدهای هنگفت نفتی تبدیل به ساختاری غولآسا میشود که با اتکا به درآمدهای کلان خود، نوع سرمایهگذاریها، نوع و اندازه امتیازدهی به گروهها مانند سرمایهداری نوظهور، مخالفت با سرمایهداری سنتی و نوع متحدان خویش را در داخل و خارج تعیین میکند. اسکاچپل که دغدغه تبیین انقلابهای اجتماعی و نه صرفا سیاسی را دارد، درباره ماهیت انقلاب ایران معتقد است که اگرچه این انقلاب مانند دیگر انقلابها نیست که به راحتی بتوان ماهیت آن را تشخیص داد، اما به حدی متکی بر تودهها و نیز به حدی دگرگون کننده روابط بنیادی اجتماعی، فرهنگی و اجتماعی ـ اقتصادی است که قطعا بیشتر در چارچوب الگوی سنتی انقلابهای اجتماعی عظیم تاریخی میگنجد تا در چارچوب یک انقلاب صرفا سیاسی که در آن صرفا نهادهای حکومتی دستخوش تحول و دگرگونی شده باشند. از سوی دیگر، اسکاچپل با نگاه به انقلاب اسلامی از زاویه پیامدها و نتایج آن مدعی میشود که انقلاب ایران همچنان در چارچوب نظریه ساختاری وی جای میگیرد. وی مینویسد: گرچه آغاز انقلاب ایران در سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۷۹ م، تعمیمهایی را که من در کتاب خود به نام «حکومتها و انقلابهای اجتماعی» ارائه کردم، زیر سوال میبرد، ولی مبارزه برای قدرت در ایران انقلابی (پس از انقلاب) میتواند به نحوی صریح و مستقیم در چارچوبی که من در بخش دوم کتاب یاد شده درباره عواقب و پیامدهای انقلاب ترسیم کردهام، درک شود. وی در جای دیگر مینویسد: خوشبختانه در کتاب «حکومتها و انقلابهای اجتماعی» من صراحتا امکان نتیجهبخش بودن یک تئوری علّی کلی درباره انقلابها را که بتواند در هر زمان و در هر مکان صادق باشد، رد کردهام. به این جهت من در این موقعیت دشوار قرار نگرفتهام که مجبور باشم بحث کنم که انقلاب ایران درواقع درست مثل انقلابهای انجامشده در فرانسه و چین استولی من در بخش نتیجهگیریهای کتاب خود اشاره کرده بودم که چارچوب تحلیلی بنیانی کتاب باید در قبال انقلابهای دیگر نیز صادق باشد حتی اگر این انقلابها در انواع متفاوت جوامع و تحت شرایط جهانی ـ تاریخیای که با مورد کلاسیک مورد مطالعه من تفاوت دارند، صورت گرفته باشند. بر همین اساس، وی معتقد میشود که انقلاب ایران را نیز باید از طریق یک چشمانداز ساختاری مبتنی بر بینش تاریخی و کلان مشاهده کرد: چشماندازی که ضمن اینکه بتواند روابط متقابل بین دولت و طبقات اجتماعی را مورد بررسی قرار دهد، همچنان بتواند ایران را در چارچوب محتوای سیاسی ـ اقتصادی متغیر و متحول جهانی نیز تحلیل کند.
اسکاچپل ادعا میکند که تنها از طریق چشماندازی ساختاری است که میتوانیم آسیبپذیریهای رژیم شاه، ریشههای اجتماعی، سیاسی متمایز و فراگیر جنبش انقلابی که رژیم شاه را سرنگون ساخت و منازعات و مبارزات قابل ملاحظه در اوایل سال ۱۹۷۹ برای ایجاد سازمانهای حکومتی نوین در ایران انقلابی را به خوبی درک کرد. نیکی آر.کدی محقق و استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیا است که یکی از اولین آثار درباره انقلاب اسلامی را به رشته تحریر درآورده است. او رساله دکترای خود را با عنوان «تاثیر غرب بر تاریخ اجتماعی ایران مدرن» نوشته است.
کدی معتقد است انقلاب ایران پدیدهای بود که حتی با الگوها و انتظارات کسانی که از اوضاع ایران به خوبی مطلع بودند نیز سازگار نبود. بهطور کلی او معتقد است رابطه اقتصادی ـ سیاسی ایران با غرب در دوران قاجار موجب نارضایتیهای فراوان اقتصادی ـ اجتماعی شد و نوعی احساس نفرت از غرب و حس ضد امپریالیستی در ایرانیان پدید آورد. از طرف دیگر، ایرانِ دوران قاجار بهدلیل موقعیت جغرافیایی و ممانعت نیروهای سنتی، یعنی قبایل، علما، تجار و ملاکان و شخصیت و تفکر سلاطین قاجار، نتوانست به نوسازی و توسعه معتنابهی برسد. این عقبافتادگی، احساس نیاز به نوسازی را تشدید کرد؛ لذا در دوران پهلوی، نوسازی به شکل شتابان انجام شد. نوسازی شتابان، نارضایتی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایجاد کرد و از آنجا که این نوسازی بهویژه در دوران محمدرضاشاه وابسته به غرب بود، همراه با برخی اقدامات دیگر ضد مردمی غربیها در ایران مثل کودتای ۲۸ مرداد، موجب تقویت و افزایش حس ضد غربی در ایران شد.