کشاورزی تجاری در دوره قاجاریه

به نظر می‌رسد با توجه به دسترسی قطعی وی به آمار هنوی، آمار کرزن نه بر اساس تولید که بر اساس ارزش و قیمت محاسبه شده است، اما درست در بحبوحه افزایش تقاضای جهانی و بهبود نسبی اوضاع در گیلان و مازندران، بروز وبا و طاعون این دو ایالت بابرکت را با فاجعه کشتار عمومی مواجه کرد. ناظران و سیاحان اروپایی آمار تکان‌دهنده‌ای از قربانیان طاعون ارائه داده‌اند. به گفته مرکم «۲۰۰‌هزار نفر» و به نقل از کرزن دو سوم جمعیت تلف شدند، اما فریزر که دو سال پس از بروز طاعون از مازندران و گیلان دیدار کرده است، در هنگام دیدار مجدد از آمل، با حیرت ناشی از مقایسه شهر با وضع سابق، از آن با عنوان «ویرانه‌ای بیابانی» یاد و به نقل از شاهدان عینی بقیه‌السیف طاعون را در بارفروش ۳۰‌هزار از ۳۰۰هزار نفر ذکر می‌کند؛ اگرچه قربانیان طاعون در شهمیرزاد را نیز «نه دهم» کل جمعیت به شمار می‌آورد، اما در نهایت «مازندران و گیلان» را اصلی‌ترین قربانیان طاعون و کاهش جمعیت می‌داند. به‌رغم این وضعیت، با تاکید بر این که «عالی‌ترین محصول مازندران برنج و از آن گیلان ابریشم است» پیش‌بینی می‌کند که ابریشم و تجارت آن، بار دیگر رونق را به شهرهای گیلان باز خواهد گرداند.

لاهیجان بیش از آنچه به شهر شباهت داشته باشد مانند جایی بود که استخوان‌های مردگان را توده می‌کنند. اما تجارت - عشق آدمی به کسب منفعت - عامل مهم افزایش جمعیت است و ابریشم گیلان چنان مایه وسوسه است که در مقابل آن نمی‌توان مقاومت کرد. راست است که سکنه سابق درگذشته بودند، اما دیگران به شهر روی آورده بودند و چیزی نخواهد گذشت که بازارهای لاهیجان و لنگرود دوباره با بازرگانان پرجنب و جوش آکنده خواهد شد. پیش‌بینی فریزر درست بود، زیرا افزایش تقاضای جهانی محرک پرقدرتی بود که جریان تولید ابریشم را نه‌تنها به تکاپو واداشت و بخش مهمی از تجارت بارفروش (بابل) را به رشت یعنی رقیب بابل در گیلان منتقل کرد، بلکه موقعیت تجاری گیلان را نیز نسبت به مازندران ارتقا داد. «سوداگران روس کاشف به عمل آوردند که ابریشم گیلان مابه‌ازای بهتری برای کالای ایشان است، بهتر از محصولات مازندران با پول بازرگانان آن سامان و از این رو بسیاری از کشتی‌های روسی که در سابق در مشهدسر (بابلسر)، بندر کشتیرانی بارفروش لنگر می‌انداختند اکنون به انزلی می‌روند.»

به این ترتیب محرک خارجی، به‌ویژه تقاضای روس‌ها، جریان تولید ابریشم را به تکاپوی جدی واداشت. چون از ابتدای قرن سیزدهم مصرف و قیمت ابریشم هر روز در فرنگستان بالا می‌رفت، حاصل ابریشم هم در ایران ترقی کرد و در سال ۱۲۶۷ قمری به ۳۴۰هزار من رسید.

این مقدار تولید تقریبا ۵۴درصد مقدار تولید سال ۱۰۸۱ قمری بود و هنوز با مقدار تولید دو قرن پیش فاصله زیادی داشت؛ اما به‌رغم تقاضای روزافزون جهانی و کمبود شدید نیروی کار به علت طاعون، ایرانیان به اقدامات و درخواست‌های تجار انگلیسی در بهبود محصول واکنش مناسبی نشان نمی‌دادند.

به نوشته جاستین شیل وزیر مختار بریتانیا در ایران در سال ۱۸۵۰ میلادی به واسطه سستی ایرانیان و اکراه آنها در تغییر دادن طرز کهنه خود، زحمات ایشان بی‌نتیجه ماند. با این همه، محصول ابریشم روند روبه‌رشدی را طی می‌کرد. در این زمان ابریشم ایران به‌ویژه ابریشم گیلان به مارسی، استانبول و روسیه صادر می‌شد. در سال‌های ۱۲۸۸-۱۲۱۷ قمری (۱۸۶۱-۱۸۶۰م) سالانه ۹۰هزار من ابریشم توسط خارجیان در رشت خریداری می‌شد که ارزش آن «یک میلیون و ۳۴۴ تومان معادل چهار میلیون روبل نقره روسی» بود.

در چنان شرایطی، مانع و معضلی بزرگ بر سر راه تولید ابریشم پدید آمد و رشد آن به دولت مستعجل بدل شد. با ورود «ناخوشی کرم پبرین» از اروپا به ایران در سال ۱۲۷۷ قمری ، اوضاع به وخامت‌گرایید و با تولید  ۳۳هزار و ۸۰۰ من ابریشم در سال ۱۲۹۴قمری (۱۸۷۷م)، تنها به میزان ۱۰درصد از محصول کل کشور در سال ۱۲۷۷ تولید شد؛ در گیلان تنها ۱۴هزارمن ابریشم به دست آمده و در ۱۳۰۷ قمری (۱۸۸۹ م) مقدار محصول گیلان تنها به ۸۸هزار ۵۰۰ کیلوگرم رسید. از آن پس، نه‌تنها تجارت ابریشم ایران وضع سابق را باز نیافت، بلکه با محو شدن تخم نوغان گیلان به عنوان مهم‌ترین تولیدکننده ابریشم ایران، نوغان‌داران این ایالت مجبور شدند از خراسان، عثمانی و ژاپن تخم نوغان وارد کنند. به این ترتیب اقتصاد در حال ادغام ایران با اقتصاد جهانی، با معضلی بزرگ روبه‌رو شد و کالای قابل صدور و درآمدزای خود را در گرداب فنا دید. نکته قابل‌توجه و تاکید در این برهه از زمان، همزمانی افزایش تولید در دو محصول ابریشم و برنج است. این امر اگرچه به معنای آغاز تحول در مقدار کشت و تولید برنج و تبدیل آن از فعالیتی معیشتی به فعالیتی تجاری و دارای جهت‌گیری بازاری است، اما هنوز مقدار تولید آن با ابریشم قابل مقایسه نبود و تقریبا دو دهه طول کشید تا به محصولی عمده در کشاورزی تجاری ایران تبدیل شود.

همزمان با بروز آفت در تولید ابریشم، حادثه دیگری در فراسوی مرزها رخ داد و جانشین مناسبی برای ابریشم پیدا شد که در پی آن نخستین کالای تمام عیار کشاورزی تجاری ایران ابراز وجود کرد. وقوع جنگ‌های انفصال در سال‌های ۱۲۷۷ تا ۱۲۸۲ قمری (۱۸۶۵-۱۸۶۰م) در ایالات متحده آمریکا، جریان انتقال پنبه جنوب آمریکا به اروپا را متوقف کرد و در نتیجه کشورهای اروپایی از جمله انگلیس و روسیه را به تکاپو واداشت تا در جست‌وجوی منبع جدیدی برای تامین پنبه موردنیاز کارخانه‌های خویش برآیند. قحطی پنبه که در نتیجه جنگ داخلی آمریکا رخ داده بود و در نتیجه آن قیمت‌ها به سرعت بالا رفته بود، انگلیس را مجبور کرد به دنبال منابع متناوب دیگری باشد که منجر به افزایش شدید تولید پنبه مصر، سوریه و ترکیه (عثمانی) شد. این گزینش بدون شک تابع عواملی نظیر نزدیکی بیشتر ممالک فوق به انگلستان و سابقه مناسب‌تر آنان در کشت پنبه بود، اما روسیه نیز به‌تبع عوامل مذکور به ایران و به‌ویژه نیمه شمالی ایران توجه کرد. افزون بر عوامل فوق، روس‌ها از سویی در تجارت مستقیم با مازندران و گیلان از استعداد این دو ایالت به‌ویژه مازندران در کشت پنبه باخبر بودند و از سوی دیگر افرادی مثل ملگونف اطلاعات دقیقی از مراکز کشت پنبه در مازندران تهیه کرده بودند، کرزن نیز بعدها این مطلب را تایید و از پنبه به عنوان یکی از سه محصول عمده مازندران یاد کرد.

نکته قابل‌توجه اینکه در این زمان ایران نه‌تنها از خلیج‌فارس پنبه صادر نمی‌کرد، بلکه پنبه کالایی وارداتی هم به شمار می‌آمد. هیات عالی‌رتبه کمپانی هند شرقی به ریاست سر جان ملکم در ابتدای قرن نوزدهم یکی از اقلام وارداتی بوشهر-تنها بندر مهم این سوی خلیج فارس- را «پنبه» ذکر کرده است.

چارلز عیسوی ضمن تشریح نقش صادراتی پنبه ایران در آن برهه زمانی به نقل فهرستی از گودله مبادرت ورزیده است که در صادرات ایران از راه طرابوزان در سال۱۲۵۶ قمری (۱۸۴۰م) خبری از پنبه در میان نیست و ارتست اوتوبلو هم کل صادرات آن را از طریق طرابوزان در سال ۱۸۵۷ فقط ۱۰۰ عدل ذکر کرده است. وی ادامه می‌دهد که گزارش‌های دیگر نیز تایید می‌کند تا آستانه آغاز جنگ‌های انفصال در آمریکا خبری از صدور پنبه ایران در میان نبود، «حمل‌ونقل دریایی پنبه خام از خلیج فارس به بمبئی در سال۵-۱۸۴۴م، صفر بوده و در سال ۶۱-۱۸۶۰ ارزش آن به ۱۹۲۰۰ روپیه رسید و در سال۵-۱۸۶۴م، ۶ میلیون و ۷۹۳ هزار و ۸۴۵ روپیه شد و از آن پس تنزل کرد.»

قطع صادرات پنبه به هند در گزارش دیگری تایید می‌شود: «کنسول انگلیس در اصفهان گزارش داد که در سال ۱۸۶۶ پنبه‌ای به هند صادر نگردید.» این صعود و نزول فقط به صادرات از طریق خلیج‌فارس محدود نمی‌شد و مسیر شمال غربی نیز چنین وضعی را تجربه کرد. صادرات پنبه از تبریز به مارسی از یک مقدار ناقابل به ۱۳ هزار عدل (هر کدام حدود ۲۰۰ پوند) در سال ۱۸۶۶ ترقی کرد ولی سال بعدش به۴۵۰۰ عدل تنزل نمود.» به این ترتیب قطع صدور پنبه آمریکا به اروپا، افق جدیدی در کشاورزی تجاری ایران گشود و به این مناسبت کار محصول پنبه ایران بالا گرفت و تقریبا تمام آن جای خالی را پنبه ایران تلافی کرده و در آن وقت صادرات پنبه ایران در سال به ۱۲‌میلیون لیره انگلیسی رسید که به حساب امروز (۱۳۳۵ قمری: سال تألیف گنج شایگان) می‌شود ۶۷میلیون تومان یعنی تقریبا ۱۰ برابر صادرات پنبه کتونی.»

این مهم در زمانی رخ داد که در طاعون ۱۲۴۷ - ۱۲۴۶ قمری (۱۸۳۱-۱۸۳۰م) دوسوم جمعیت گیلان و مازندران تلف شدند و در نتیجه نیروی کار این دو ایالت با کاهش شدیدی روبه‌رو شده بود. اما با تبدیل خراسان به مهم‌ترین مرکز تولید پنبه در ایران و تولید پنبه در تمام نواحی مملکت و مخصوصا در ولایات مرکزی و جنوبی ایران یعنی اصفهان، یزد، کاشان، شیراز و رفسنجان، بخشی از کاهش تولید ایالت شمالی جبران شد.  با پایان جنگ‌های انفصال و صدور مجدد پنبه آمریکا به اروپا، همان‌گونه که پیش‌تر اشاره شده پنبه ایران با افت شدید صادرات به هند و اروپای غربی مواجه شد. در این میان آنچه که باعث شد تولید پنبه همچنان جهت‌گیری صادراتی خود را حفظ کند، تداوم تقاضا برای پنبه ایران از سوی روسیه بود. «کل مقدار پنبه خام صادر شده از ایران تا پایان مارس سال ۱۹۰۴ بالغ بر ۱۰۶هزار و ۶۶۷  تن به بهای ۳۲۳هزار و ۹۸ لیره استرلینگ بود که از این مقدار۱۲ هزار و ۷۲ تن به ارزش ۳۲۰۲۳۶ لیره استرلینگ به بریتانیا و باقی‌مانده به ترکیه صادر شد.

جمالزاده نیز ۷سال بعد با ارائه آماری نزدیک به آمار فوق ۵/ ۹۸درصد صادرات پنبه ایران را به روسیه و ۵/ ۱ درصد باقی‌مانده را به هند و عثمانی می‌داند که با توجه به آنچه بیان شده پرسش این است که چرا به‌رغم افزایش تقاضای جهانی نسبت به پنبه و گسترش کارخانه‌ها نساجی، صادرات ایران به هند و بریتانیا به صفر نزدیک می‌شد؟ اختلاف واردات پنبه خام بین روسیه و بریتانیا دو دلیل دارد: دلیل اول این است که روسیه به علت این که نرخ پنبه ایران مناسب است آن را وارد می‌کند.

مناسب بودن نرخ پنبه ایران البته به دلیل ارزان‌تر بودن قیمت صادراتی آن نبود، بلکه روس‌ها به دلایل خاصی حقوق گمرکی وضع شده بر پنبه وارداتی از طریق اروپا و دریای سیاه را با نرخی بسیار بالاتر نسبت به پنبه ایران محاسبه می‌کردند. برای هر پوند (حدود نیم کیلوگرم) پنبه وارده از اروپا و دریای سیاه ۱۵/ ۴ روبل و برای پنبه ایران تنها ۴۰ کپک حقوق گمرکی دریافت می‌کردند و در نتیجه ۷۵/ ۳ روبل اختلاف، انگیزه مهمی بود تا روسیه نزدیک به ۸درصد پنبه خام مصرفی خود را از ایران وارد کند. دلیل دیگر این است که الیاف ایرانی ضعیف‌تر و خیلی کوتاه‌تر از آن است که به کارخانه‌های انگلیسی و ایرانی بیاید. گرچه مقداری از این الیاف برای مصرف در پیوند زدن در بمبئی بازار فروش پیدا کرده است.

به این ترتیب با پیدایش تقاضای خارجی، کشت تجاری پنبه در ایران آغاز شد، اما با رفع موانع تولید در بزرگ‌ترین مرکز پنبه دنیا یعنی آمریکا و کاهش موقت تقاضای خارجی، ایران نتوانست با تغییر در نوع محصول و اصلاح شیوه بسته‌بندی و پاک کردن پنبه، حضور خود را در بازار جهانی تداوم بخشد و صرفا با استفاده از نوعی درایت سیاسی، همچنان صدور پنبه خام به روسیه را ادامه داد. با بروز بیماری کرم ابریشم، تنها کشت تجاری پنبه مورد‌توجه قرار نگرفت، بلکه بار دیگر برنج نیز مورد توجه قرار گرفت و این بار به عمده‌ترین محصول کشاورزی گیلان و مازندران تبدیل شد.

در اواسط قرن سیزدهم هجری به علت وبا و طاعونی که در سنه ۱۲۴۷-۱۲۴۶ گیلان را فرا گرفت و به گفته ملکم سکنه ۲۰۰ ایالت را به هلاکت رساند و به ملاحظه ازدیاد روزافزون تربیت کرم ابریشم، برنج‌کاری بسیاری تنزل نمود و در چند سال پیش از ۱۲۷۷، کار به جایی کشید که از مازندران و ایالات دیگر برنج به گیلان آمد، در این سال (۱۲۷۷) به گفته قونسول مکنزی حاصل برنج در گیلان تقریبا به ۴۰کرور من (۶۰‌میلیون کیلوگرم) رسید و ۶سال پس از آن در سنه ۱۲۸۳ به تخمین قونسول ابوت، تقریبا ۴۸ کرور من (۷۲میلیون کیلوگرم) بوده و از این تاریخ به بعد محصولات برنج ایالتی کفاف سکنه آنجا را داد و اهالی دوباره به برنج‌کاری پرداخته و نیزارهای وسیعی را آبسته نموده و در آنجاها برنج کاشتند. ابوت نکته مهم دیگری را نیز نقل کرده که جمالزاده توجهی به آن نداشته است.

به گفته ابوت در سال ۱۲۸۹ قمری (۱۸۷۲م) «محصول برنج گیلان نسبت به سال‌های گذشته سه برابر شده است.» سه برابر شدن تولید برنج نسبت به سال‌های گذشته (زمانی که تولید ابریشم به اوج رسید) نشان می‌دهد که چه مقدار از نیروی کار و همچنین برنج‌زارهای گیلان به سمت تولید برنج برای بازار هدایت شد تا سود بیشتری حاصل شود. اما نکته مهم و قابل تاکید در این وضعیت، نقش عوامل دیگری غیر از بازار و تقاضای خارجی در تولید تجاری برنج و صادرات آن به خارج از کشور است. بر این اساس رونق صادرات برنج نیز همچون پنبه مدیون همجواری کشتزارهای برنج گیلان و مازندران با روسیه بود، افزون بر آن برخورداری از حق گمرکی ۵درصد در تجارت با روسیه و عامل محرک دیگر تکمیل راه‌آهن ماوراء خزر بود که ایران را قادر کرد برنج ترکستان را نیز تدارک ببیند. در هر صورت افزایش روزافزون درآمد ناشی از صادرات برنج، به توسعه کشت تجاری آن در گیلان و مازندران منجر شد و در نتیجه زمین به عنوان منبع اصلی درآمد از اهمیت بی‌چون و چرایی برخوردار شد و به عنوان کالای سرمایه‌ای موردتوجه صاحبان ثروت و سرمایه قرار گرفت و به تعبیر جمالزاده «نیزارهای وسیعی را آبسته نموده و در آنجاها برنج کاشتند.

به عبارت دقیق‌تر به دلیل عدم‌کفایت اراضی موجود قابل کشت، اراضی دیگر نیز دچار تبدیل وضعیت شدند و به زیرکشت برنج رفتند. در نتیجه صاحبان ثروت و سرمایه شهرنشین به تدریج به زمین‌داری توجه کردند. امری که حاج سیاح با نگاهی انتقادی در اشاره‌ای کوتاه به آن پرداخته است: املاک و مزارع و دهات رشت بسیار پر قیمت و منفعت خیز و غالبا ملک اعیان و تجار و ملاهای رشت است. اشاره کوتاه، اما پرمعنای حاج سیاح به حضور صاحبان ثروت و مکنت رشت در املاک گیلان (رشت) و «منفعت‌خیزی» آنها به معنای گسترش سریع کشاورزی تجاری در گیلان و انتشار روابط و مناسبات اقتصاد سرمایه‌داری در عرصه کشاورزی است، تبدیل زمین به سرمایه و عامل سودآور به جای تامین‌کننده صرف نیازهای غذایی و پوشاکی در موقعیت مذکور به این معناست که شرایط مقدماتی طبیعی و منطقی لازم برای ورود ایران به عرصه اقتصاد در حال گسترش مدرن به تدریج در حال شکل‌گیری بود.

به عبارت دقیق‌تر هرچه ایران در عرصه نظامی، سیاسی و فرهنگی و فکری در مواجهه با شئون مختلف جدید، غیر‌معقول و محال‌اندیشانه عمل می‌کرد، در حوزه اقتصاد، بر پایه درک درست و منطقی از شرایط موجود به لوازم و اقتضائات بهره‌مندی از محصولات و مصنوعات تمدن جدید، در نخستین مراحل مواجهه با آن و تجارت ناگزیر درست عمل می‌کرد و به تولید تجاری در عرصه کشاورزی روی می‌آورد.

اگرچه این فعالیت اقتصادی به علل و دلایل مختلفی نظیر ورود بیماری و آفات مختلف، حوادث تاثیر‌گذار جهانی، ناآشنایی ایرانیان با شرایط بازارهای خارجی، با آزمون و خطاهای پرهزینه‌ای همراه بود، اما تأمل در آمارهای مربوط به صادرات برنج در سال‌های پایانی دوره قاجار حقیقت ماجرا را آشکار می‌سازد، کرزن در سال ۱۳۰۷ قمری (۱۸۸۹م) میزان صادرات برنج ایران از گیلان و مازندران را به روسیه ۵۸هزار و ۶۴ تن به ارزش یک میلیون تا یک میلیون و ۱۰۰ تومان اعلام کرده است. اما جمالزاده با ارائه آمار چهار دهه صادرات برنج شمال ایران، تصویر بسیار شفافی از کشت تجاری برنج ارائه می‌دهد: «صادرات برنج گیلان ترقی بسیار نموده است، چنان‌که در سال ۱۲۹۰ مجموع صادرات گیلان به روسیه ۵۲۰ هزار قران بوده و در ۱۳۱۴ به ۸۸۶ هزار و صد تومان و در سال ۱۳۲۸ به ۲میلیون و ۹۲۱ هزار و ۴۰ تومان یعنی در مدت ۳۸ سال تقریبا ۵۸ برابر زیاد شده است.» این رشد حیرت‌انگیز نشان می‌دهد که برخلاف مواجهه عقل ستیزانه حاکمیت قاجار با شئون مختلف تمدن جدید در حال انتشار در جهان، بدنه جامعه در نخستین مراحل مواجهه با برخوردی عقلانی کوشید تا از درماندگی و تسلیم رهایی یابد و نخستین گام‌های لازم برای خروج از انفعال صرف و ورود به انفعال فعال را با موفقیت طی کند.

از مقاله‌‌‌ای به قلم دکتر قباد منصوربخت