کاهش شدید جمعیت همه‌گیری وبا در دهه 1270 ه‌.ش

این بیماری بیشتر دامنگیر مردم فقیری می‌شود که تغذیه مناسبی ندارند. این افراد دچار سوءتغذیه شدید می‌شوند و این امر موجب کاهش قوای بدنی و ضعف عمومی آنها می‌شود که این امر به ابتلای بیشتر این افراد نسبت به سایرین می‌انجامد؛ در نتیجه آنها بیشتر از دیگران به کام مرگ کشیده می‌شوند.

براساس این ویژگی، وبا با فقر رابطه مستقیمی دارد و هرچه فقر در یک مملکت به دلایل مختلف بیشتر باشد، این بیماری هم کشنده‌تر می‌شود؛ چنانچه مردم فقیر و نداری که توان استفاده از مواد غذایی سالم و خدمات بهداشتی را ندارند، زودتر به مرگ دچار می‌شوند.

وبا از امراض بومی ایران است که در دوره قاجار، تقریبا همه‌ساله یا دو سال یک‌بار شیوع می‌یافت و زندگی اجتماعی مردم را فلج می‌کرد. حکومت وقت در سرایت و گسترش و عواقب وبا مسوولیت مستقیم داشت. هنگام بروز ناخوشی‌های مختلف، حکام راه گریز را در پیش می‌گرفتند و با پنهان کردن حقیقت و فریبکاری رسمی، مردم را در میان مهلکه رها می‌کردند. کارگزاران هم از بیم مسدود شدن راه‌ها، خبر ناخوشی را به سایر ممالک اعلام نمی‌کردند و با برقرار کردن قرنطینه که مستلزم گردآوری آذوقه، غلات و هزینه‌های گوناگون بود، مخالفت می‌ورزیدند. میرزا موسی ساوجی در رساله خود عامل اصلی وبا را تعفن هوا دانسته است که این امر منجر به عفونت و وارد شدن آن به مزاج افراد می‌شد. این عفونت حرارت شدید در سینه و التهاب در دهان ایجاد می‌کرد.

وبا بیماری بومی ایران نامیده شده، اما علل مختلفی در شیوع آن نقش دارد. گوبینو در بیان این علل به فقدان بنگاه‌های خیریه و مریض‌خانه و عبور آب آشامیدنی از مجرای سر باز و بدون حفاظ مخصوصا در فصل تابستان اشاره می‌کند. از دلایل دیگر گسترش این بیماری، نحوه نادرست دفن مردگان ناشی از این مرض بود. به گفته بل، برخی از ایرانیان ثروتمند خواستار این بودند که مردگانشان را که بر اثر این بیماری فوت کرده بودند، در کربلا یا مشهد دفن کنند. از این رو تنها موقتا آنها را در قبرهای کم‌عمقی به خاک می‌سپردند و با طاقی آجری، رویشان را می‌پوشاندند. این نحوه دفن علاوه بر اینکه مایه منتشر شدن بوی نامطبوعی در اطراف گورستان می‌شد، خود عامل انتشار این بیماری نیز بود؛ زیرا چند ماه بعد که این اجساد را بیرون می‌آوردند و در کرباس می‌پیچیدند و سوار بر قاطر به سوی آرامگاه مقصد حمل می‌کردند، در مسیرشان، بذر این بیماری را پخش می‌کردند. در این صورت، بیماری وبا مناطق بیشتری را در بر می‌گرفت، علاوه بر شهرهای ایران در کشورهای دیگر نیز گسترش می‌یافت و همچنین خطر بزرگی برای حمل‌کنندگان این اجساد بود؛ زیرا این افراد در معرض مستقیم این بیماری قرار می‌گرفتند و ناقل بیماری محسوب می‌شدند.

در منابع تاریخی، نخستین بروز و شیوع بیماری وبا در دوره قاجاریه در سال ۱۱۷۵ه.ش در حدود آذربایجان ثبت شده است.

در سال ۱۱۸۵ه.ش نیز مرض وبا برای بار دوم در آذربایجان و ایروان شیوع یافت. با وجود این گزارش‌ها، فریزر، شیوع نخستین وبا در ایران را در شهر تبریز طی سال‌های ۱۲۳۸-۱۲۳۷ ه.ق تا ۱۸۲۲-۱۸۲۱م ذکر می‌کند. وبای این سال‌ها تنها در تبریز شیوع نیافته است، چنان‌که در سال ۱۲۳۷ ه.ق/  ۱۸۲۱م در بوشهر نیز گزارشی از این بیماری و تلفات آن دیده می‌شود. در طول سال‌های ۱۸۲۱-۱۸۱۹م وبا در چین و هندوستان شیوع فراوانی داشت و از آن مناطق به بعضی از شهرهای ایران از جمله شیراز، اصفهان، یزد، کاشان، قزوین و عراق عجم و از این نواحی به برخی از ولایات آذربایجان از جمله مراغه تبریز، خوی، قراچه‌داغ و نخجوان نیز سرایت پیدا کرد و افراد بسیاری را در کام مرگ فروبرد. این بیماری به‌ویژه متوجه افراد مسن می‌شد. وبا در سال ۱۲۹۶ه.ش به صورت بی‌سابقه‌ای گسترش یافت، به‌طوری که در خلیج فارس هر روز تعداد زیادی را به کام مرگ می‌کشاند و چون اجساد را به دریا می‌ریختند، این بیماری شدت بیشتری یافت. بیماری از بوشهر به دالکی و از آنجا به شیراز رسید. وبا در شیراز شدت گرفت و از جمعیت ۴۰ هزار نفری شیراز روز اول ۱۰ نفر، روز دوم ۲۰۰ نفر و دو هفته اول نزدیک به ۶ هزار نفر و در چهار هفته آخر دوسوم اهالی بر اثر وبا نابود شدند.

در سال ۱۲۹۷ ه.ش تقریبا در ولایات آذربایجان، عراق، فارس و... نزدیک به ۲۰ هزار نفر بر اثر بلای وبا جان خود را از دست دادند که نشانگر شدت وبا در این سال و کشتار فجیع ناشی از آن بوده است.

فریزر که در سال ۱۸۲۱م در شهر شیراز حضور داشته است، نمایی از نحوه مقابله مرم با آن بیماری را بیان می‌کند: «اگرچه بیماری به شهر یورش آورد، اما نتوانست به سکونتگاه‌های یهودیان و ارامنه برود. از آنجا که این مردم عادت به مصرف مشروبات قوی داشتند، بسیاری این‌گونه تمایل نشان دادند که محافظت آنان از وبا باید در نتیجه این الگوی مصرف مشروبات باشد و از این رو خود را به صورت حریصانه‌ای مست می‌کردند. بعضی نیز تحت تاثیر مشترک کنیاک و ترس شاه، در حملات ترس و وحشت، با جار و جنجال به خیابان می‌ریختند؛ در حالی که تعدادی نیز در نتیجه افراط در مشروب، جسور می‌شدند و حریف قابل لمسی را در برابر خود مجسم می‌کردند و وحشیانه با صدای بلند داد می‌زدند که بیماری کجاست، بگذارید این ناخوشی وحشتناک، خود را نشان دهد تا با او بجنگم و او را از پا درآورم.»

به نقل از فلور، این بیماری در این سال در کاشان «دامنگیر مردم شد و ربع خلق را کشت.» به‌طور کلی مرض وبا از این زمان به مدت ۱۴ سال در اکثر شهرهای ایران به‌ویژه در شهرهای مازندران و گیلان شیوع یافت.

این سال‌ها معاصر با جنگ‌های ایران و روسیه بود. در دوره اول جنگ با روسیه، چنان اوضاع اجتماعی ایران آشفته شده بود که بار بسیار گران جنگ که منجر به کشتارهایی در نواحی شمال بنادر کشور شده و در هر واقعه جمع کثیری از سپاهیان جان سپردند و جمعی کثیر از مردم، شوهر و فرزند، پدر و برادر و خویشاوندان خود را از دست دادند، این جنگ‌ها به نوبه خود عامل بیماری‌های عفونی و واگیردار شد. در آن زمان به علت نبودن وسایل کافی، کشتگان ناشی از جنگ روی زمین باقی می‌ماندند و سریع دفع عفونت نمی‎شد و این، عامل انتشار بیماری‌های عفونی در سراسر ایران بود و بسیاری از مردم که پشت میدان‌های جنگ بودند، گرفتار این بیماری‌ها شدند.

در سال ۱۲۰۷ ه.ش بلای وبا که هشت سال قبل در ایران بروز یافته بود، برای بار دوم در بیشتر شهرهای ایران شیوع یافت. این بلا تعداد زیادی را به هلاکت رساند و تنها در گیلان، ۲۰۰ هزار نفر زن و مرد از این مرض مردند. تلفات آن، در شهر تهران بالغ بر ۱۰ هزار نفر شد و در کاشان هم با آنکه اغلب اهالی پراکنده و متواری شده بودند، بسیاری از مردم بر اثر این ناخوشی تلف شدند. در همین سال وبا و طاعون در شوشتر بروز و شیوع یافت. به احتمال زیاد میزان تلفات ناشی از وبا در این سال به حدی حاد بود که مالیات‌ها دیرتر از موعد مقرر پرداخت شد. در گزارشی به تاخیر پرداخت مالیات از مردم اصفهان و یزد در این سال اشاره شده است.

این بیماری به صورت متوالی در این سال‌ها پشت سر هم، مردم ایران و زندگی‌شان را تحت تاثیر قرار می‌داد، به گونه‌ای که ترمیم کاهش جمعیت ناشی از این بحران، سال‌ها طول کشید. به گفته محمودمیرزا در سال ۱۸۲۹م در اکثر شهرهای ایران به‌ویژه در گیلان، مازندران، کرمانشاه، قزوین، تهران و بعضی از قصبات قلمرو بغداد و آن حدود و شوشتر و دزفول وبا همراه با طاعون شیوع یافت و حدود ۵۰۰ هزار نفر بر اثر این بلایا تلف شدند. در این سال جمعی از بزرگان از دولت درخواست کردند که در خصوص این بلایا کتابی نوشته شود، سرانجام کتابی موسوم به «ضیاء المحمود» نوشته شد. عباس‌میرزا در نامه‌ای به والده برادرش، بهرام‌میرزا به جهت ناخوشی وبا در سال‌های ۱۲۴۸-۱۲۴۵ ه.ق جویای حالشان شده است. وبا در این سال‌ها در اکثر شهرها شیوع یافته است، چنان‌که عباس میرزا نگرانی‌اش را به صورت کلی نمایان کرده است. این امر نشان از جدی بودن این بیماری و افزایش تلفات ناشی از آن و نیاز جامعه به آگاهی در مورد این بیماری دارد.

این وبا در تهران طی ۴۰ روزی که ادامه یافت، ۱۰ هزار نفر تلفات به بار آورد. وبا در شهر یزد یکی از والیان این شهر به نام محمد بن مومن‌خان را نیز به کام مرگ کشاند. در بهار سال ۱۲۰۹ ه.ش ناخوشی وبا در تبریز شیوع یافت و در اکثر شهرهای آذربایجان آتش این بلا بالا گرفت. تعداد زیادی از افراد بر اثر این بیماری تلف شدند.

 شدت مرگ‌ومیرها به حدی بود که در بعضی از روزها، تبریز شاهد مرگ ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر می‌شد. همچنین مرگ‌ومیرها در سایر شهرهای آذربایجان به همین نحو بود. در این شرایط دولتی‌ها از جان خود ترسیدند، نایب‌السلطنه و دیگر دولتیان از تبریز خارج و در کوه‌های سهند و بزگوش و سبلان متفرق شدند. بر اثر شدت بیماری، به مدت یک‌ماه در آذربایجان کسی آسایش و آرامش نداشت. در خصوص بیماری در سال ۱۲۰۹ ه.ش نامه‌ای از «دالگورکی» به قائم مقام مبنی بر ضرورت رعایت مقررات مربوط به قرنطینه توسط حاملان جنس به عباسیه در سرحدات روسیه و تاکید بر مجازات سخت متخلفان از این مقررات نوشته شده است. همچنین او در نامه‌ای دیگر که به نایب‌السلطنه نوشته، خواستار توجیه نگهداری تحویل‌دهندگان پول و غله در مناطق قرنطینه‌ای شده است. سر جان مک‌نیل، نماینده انگلیس در سپتامبر ۱۸۳۰م شاهد عینی وقایع تبریز بوده، در این مورد می‌نویسد: «خیابان‌های شهر تبریز خلوت و متروکه و دلتنگ به نظر می‌آمد، صدایی به گوش نمی‌رسید؛ مگر موجودات بدبختی که به بیماری هولناک وبا مبتلا شده و ناگهان از پا می‌افتادند و می‌مردند. تلفات مرگ‌ومیر وبا در یکی از روزها به ۳۱۲ نفر رسید و در همان روز در یکی از مناطق شهر، طاعون هم شیوع پیدا کرد. در اطراف کمپ هیات نمایندگی انگلیس، وضع بهتر از شهر تبریز نبود.  تلفات طبق برآورد به عمل آمده، بیش از ۳۰ هزار نفر بوده است. در تهران و اصفهان نیز وبا شیوع پیدا کرده و موجب تلفات بسیار شد. این بیماری تا اواخر پاییز این سال شایع بود و سپس فروکش کرد و مردم به‌تدریج به خانه و زندگی خود بازگشتند.

سال ۱۲۰۹ ه.ش سال پرمخاطره‌ای برای اکثر شهرهای ایران به‌ویژه تبریز بوده است. چنان کشتار وسیعی در یک شهر بی‌سابقه بود. علاوه بر شدت وبا در این شهر، وقوع زمین‌لرزه و سیل هم بر بحران افزود. هر یک از این مخاطرات نقش گسترده‌ای در کاهش جمعیت و سایر تحولات اجتماعی داشت.

تبریز در سال ۱۲۱۶ ه.ش تنها ۴۰ هزار نفر جمعیت داشت که دلیل این امر، گسترش بیماری مسری در سال‌های قبل و به احتمال زیاد وبای ۱۲۰۹ بود.

در سال ۱۲۱۰ه.ش زلزله‌های ویرانگری در بخش‌های وسیعی از ایران به وقوع پیوست. هنوز کشور از صدمات این زلزله‌ها رهایی نیافته بود که وبا و طاعون بزرگ به‌طور همزمان با شدت بی‌سابقه‌ای سراسر کشور را فراگرفت. وقوع زلزله‌ها در این سال موجب دفن‌شدن مردم در زیر آوارها شد. این امر در گسترش بیماری‌های عفونی نقش قابل ملاحظه‌ای داشت. این بیماری‌ها اکثر شهرهای ایران به‌ویژه شهرهای نیمه شمالی را به دلیل محیط مساعد آنها در بر گرفت.

فریزر که در سال ۱۸۳۲م از رودسر که پیش از این شهری مهم در امور بازرگانی بود، دیدن کرده، این شهر را به خاطر بروز بیماری وبا، خالی از سکنه دیده است. هیولای وبا، در این سال تبریز را نیز غارت کرد. همچنین وبا شهر بارفروش - بابل فعلی - را سخت مورد آسیب قرار داد.

 این وبا در فارس نسبت به شهرهای دیگر از شدت بیشتری برخوردار بود، چنان‌که به سبب بروز وبا و طاعون همراه با هجوم ملخ مصری در فارس که باعث فقر و پریشانی اهالی شد، فتحعلی‌شاه مبلغ ۲۰۰ هزار تومان به این شهر تخفیف مالیاتی داد. وبا در این سال در اکثر شهرهای ایران شیوع یافت، چنان‌که در سندی مربوط به سال ۱۲۱۱ ه.ش به شیوع این بیماری در آذربایجان به‌وضوح اشاره شده است. طی سال‌های ۱۲۱۱-۱۲۱۲ مرض وبا در تهران شیوع یافت و فرمانفرما بر اثر آن مرض درگذشت. شدت وبا در این سال آن‌چنان بود که شاه، درباریان و بسیاری از سکنه تهران از شهر خارج شدند، برخی به دهات رفتند و برخی در بیرون شهر چادر زدند و در آنجا مستقر شدند. شاه با تنی چند از نزدیکان در جاده شمیران اردو زد.

از جمله بحران‌های اجتماعی ناشی از وبا در دوره مورد بحث، بروز نارضایتی مردم بود که زمینه و فرصت را برای دیگر عوامل فراهم و مجموعا به صورت یک شورش اجتماعی بروز می‌کرد.

 برخی از شورش‌هایی که در نیمه اول دوره قاجار رخ داد، علاوه بر دلایل مذهبی و مخالفت با سیستم حاکمیت، به دلایل دیگری از جمله اعتراض به گسترش بیماری‌های فراگیری همچون وبا، طاعون و فقر در شهرهای مختلف بود. معترضان با پیوستن به فردی شورشگر با داعیه‌ای مذهبی یا هر ادعای دیگر، اعتراض خود را به وضع حاضر (بروز وبا یا طاعون) به دولت نشان می‌دادند. در این شرایط، به علت ازدیاد آشفتگی‌ها و وضع نامساعد مردم همراه با فقر و تنگدستی، مردم در انتظار موعود روزشماری می‌کردند و هر شورشگری که ادعای بهبود بخشیدن به اوضاع را می‌کرد، مورد توجه مردم قرار می‌گرفت و افراد از طبقات مختلف به او می‌پیوستند. یکی از شورش‌هایی که در دوره محمدشاه به این شکل نمود پیدا کرد و جامعه آن روز قاجار را تحت تاثیر قرار داد، شورش على محمد باب در سال ۱۸۴۴م بود که از شرایط آماده جامعه نهایت بهره را برد.

از مقاله‎‌ای پژوهشی به قلم

علی‌اکبر جعفری، نسرین فروغی